شبه معنویت های شرقی
جوهره اصلی آموزه های انجمن تئوسوفی یکی بازیابی حقیقت مبتنی بر اندیشه های بودا است و دیگری گسترش و رواج برادری جهانی بدون توجه به نژاد و جنسیت. انجمن تئوسوفی به سبب پیگیری و توجه دائم به علوم خفیه، برای افراد زیادی جذابیت دارد و موجب جذب آنان می شود.
کریشنا مورتی از افرادی است که یک سبک زندگی و شبه معنویت جدیدی را بنا نهاده است. وقتی در آموزه هایش تأمل می کنیم متوجه تناقضات گفتاری و رفتاری او می شویم. فردی که آموزه هایش مملو از تناقضات است شایستگی تبعیت ندارد.
اگر سه شاخه آخر یوگا، یعنی تمرکز، مراقبه و جذبه بر یک شیء واحد اجرا و تمرین شوند (به آن سمیم می گویند) قدرت های فرا طبیعی روانی ظاهر می شوند. مثلاً یوگا کار، یک شیء را انتخاب می کند و درباره آن فکر می کند و با تمرکز روی آن شیء به مراقبه می پردازد و در نهایت به جذبه و آگاهی وحدانی می رسد در نتیجه سامادهی که هدف اصلی یوگا است رخ می دهد.
آقایان موحدی نائینی و مهدوی پور که باعث ثبت یوگا به عنوان ورزش در فدراسیون ورزش های همگانی ایران شدند، خودشان یوگا را در هند آموخته اند. در باشگاه های یوگای ایران همان تکنیک های آشرام هند انجام می شود. همچنین خیلی از افرادی که مدتی در باشگاه های یوگا تمرین می کنند برای فرا گرفتن دوره های تکمیلی یوگا به هند می روند و ادامه آموزش ها را آنجا دیده و بعد برگشت همان مطالب را به مخاطبان ایرانی عرضه می کنند.
نیروهای فراطبیعی روانی یکی از اثرات یوگا می باشد. متاسفانه با معرفی یوگا به عنوان ورزش، یک مکتب با آموزه های هندوئیستی را بین مردم رواج می دهند. افراد ناآگاه که دنبال تندرستی بدن و آرامش درون هستند به مربیان یوگا مراجعه و دچار آسیب های معنوی، روحی و جسمی می شوند. عقاید باطل و پرستش خدایان هند در یوگا و نیروهای ماورایی آن باعث می شوند مراجعین به یوگا دچار سبک زندگی غلطی شوند.
اساتید یوگا حرکات و حالات بدنی در یوگا را برنامه ای عبادی در ارتباط با خدایان هندو می دانند؛ وضعیت های بدنی (آسانا)، حالات نشستن(باندا)، حالات دست(مودرا) و سایر وضعیت های بدنی، مناسک و عباداتی(پوجا) هستند که برای نیایش خدایان انجام می شوند و به دقت طراحی و دسته بندی شده اند.
یوگا در حقیقت سلوک معنوی است و هدف از یوگا اتحاد با روح جهانی است. سلامتی و ورزش اگر واقعاً از اثرات یوگا باشند؛ یک امر فرعی و بی اهمیت هستند. ولی آنچه هویت اصلی یوگا است بحث سلوک معنوی برای اتحاد با برهمن (خدای هندوئیسم) است. اگر مراجعین به باشگاه های یوگا این حقایق را می دانستند، جذب این فرقه نمی شدند.
مردم برای دفع مفسده یا جذب خیرات گاهی مبتلا به خرافات می شوند، یکی از این خرافات آموزه فنگ شوئی است. فنگ شوئی مدعی است با چینش درست دکوراسیون اطراف خود و رعایت قوانین فنگ شوئی می توانیم انرژی «چی» که انرژی حیات وخوشبختی است را به تعادل برسانیم. باید دانست این ادعاها و قوانین، خرافه هستند که دلیلی بر وجود اصل انرژی چی یا قوانین مؤثر بر انرژی چی نداریم.
راجنیش اوشو ازجمله مدعیانی است که بنا به اظهارات صریح خودش به هیچ چیز باور نداشته و به دنبال زندگی ای است که با نفس و خواسته های شهوانی کاملاً موافق باشد. در نظام فکری و اندیشه ای اوشو اعتقاد به خدا، ارسال رُسُل و مبارزه برای برقراری عدالت معنا و مفهومی نداشته و آن چه مهم است، خواسته های نفسانی و شهوانی افراد است.
خدا ناباوری و عدم اعتقاد به خدای خالق و بی همتا، از شاخصه های مشترکی است که در آموزه های عرفان های کاذب و نوظهور به وفور دیده می شود.اوشو یکی از مدعیان معنویت های نوظهور است. این فرد، هیچ گونه اعتقادی به خدا نداشته و باور به خدا را ساخته و پرداخته ذهن مردم می داند که بر اثر ترس و نگرانی از مشکلات زندگی در درون افراد شکل گرفته است.
اسلام فضای جامعه اسلامی را سراسر با شادمانی و شعف ترسیم می کند اما نه هر نوع شادمانی! اسلام هیچ گاه شادیهای پوچ و پوشالی که لحظاتی بیشتر دوام نمیآورند را برای مسلمانان تجویز نمیکند، بلکه اسلام تبسم و لبخند را توصیه میکند و نه بلند خندیدن از روی سرمستی و زیاد خندیدن را؛ خندهای که در آن با باز شدن لبها از هم دندانها و حَلق نمایان شود مذموم است.
یوگا هرچند دارای سابقه هزاران ساله است، به جهت رویکرد جدید و بازتولید نوین آن، میتواند مورد مداقه قرار گیرد. مکتب یوگا خدا را به عنوان نفسی متعالی میشناسد که از همهی نفوس متمایز بوده و در جایگاه قدسیت قرار دارد.
آزادی و بیاعتنایی به اعتقادات، از جمله ویژگیهایی است که در مبانی معنویتهای نوظهور خود نمایی میکند. بزرگان عرفانهای نوظهور، اعتقادات انسانی را نوعی شرطی سازی ذهن تلقی کرده و شرطی سازی ذهن را محدود کننده انسان دانسته و و آن را مانعی در برابر آزادی انسان معرفی میکنند.
یكى از گرایشهاى مهم و فطرى انسان، گرایش به لذّت و خوشگذرانى و راحت طلبى است كه طبعاً، انسان را به رنجگریزى، و فرار از درد و ناراحتىها تشویق میکند. فطرى بودن این گرایش بدین معنا است كه ساختمان روح و روان انسان به گونهاى آفریده شده است كه قادر نیست از لذّت، متنفّر و گریزان بوده و به جاى آن، رنج و مشقّت و سختى را جایگزین کند.