تشکیلات صوفیه
برخی از محققین علل دوام برخی از فرقههای صوفیه را حمایت حکومتهای وقت و قبیلگی بودن و تعصب طرفداران ذکر کردهاند. با دقت در تاریخ سلسلههای مختلف صوفیه در ایران و خارج از آن، این دو عامل به چشم میآید و از نمونههای بارزی که میتوان برای آن نام برد، سلسله صوفیه گنابادیه است.
خواجه اسحاق ختلانی از اقطاب طریقه کبرویه وقتی با سید محمد نوربخش آشنا شد، سیادت نوربخش را مقدمهای برای قیام خود علیه حکومت تیموریان قرار داد و گمان میکرد بواسطه سیادت نوربخش مردم از وی حمایت میکنند و بدینوسیله میتوانند زمینه تشکیل حکومت صوفیه را فراهم آورند.
گروهی از صوفیه برای تطهیر کردن دامن خود از انحرافات، دیگر فرقههای صوفیه را منحرف معرفی میکند. ایشان فرقههای نامبرده را با صفاتی چون نادان، ریاکار، ظاهربین و بی اعتنا به شریعت خوانده و انحرافات خود را در حیطههای مختلف به بوته فراموش سپرده و در حقیقت با قربانی کردن چند طریقه، در پی تطهیر خود هستند.
فعالیت صوفیه بیشتر در میان اهلسنت بوده و فرقههای معدودی از صوفیه از قرن هشتم به بعد متمایل به شیعه شدهاند. سوال این است که چرا گسترش فرقههای صوفیه بیشتر در میان اهلسنت بوده؟ باید گفت در دو قرن اول هنگامی که مردم در اطراف شخصیتهایی غیر از معصومین (ع) جمع شدند و از ایشان حدیث میگرفتند، شیعه اطراف امیرالمومنین و اهلبیت عصمت و طهارت بود و چون شیعیان به سرچشمه حقایق الهی دسترسی داشتند، دیگر نیازی نداشتند به سراغ دیگران بروند.
مسلک تصوف، در بسیاری از زمینهها که مبانی اصلی آن را نیز تشکیل میدهد، دچار تضاد، تعارض و پارادکس شده است. روزی برای معرفی کردن خود متوسل به زهد خشن میشود و روز دیگر دعوای سردمداری راه میاندازد تا آوازه او به گوش همه برسد که همه، نتیجه دوری از راه و روش پیامبر و خاندان مطهر ایشان و درآمد دوری از آموزهها و پیامهای درست اسلامی است.
شیعه اویس قرنی، این صحابی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را شهید راه اعتقاد و عقیده میداند و صوفی او را زاهدی پشمینهپوش و سرگردان، که مأمور به دستگیری از اشخاصی چون عبدالله یمنی! است؛ که اگر او بهراستی مرید شخصی مانند اویس بود، میبایست همراه اویس به کوفه میآمد و در جهاد که بنا به فرمودهی پیامبر اکرم رهبانیت اسلامی است، شرکت میکرد.
با وجود اینکه همه سلاسل در تصوف وجود پیر، قطب و مراد را امری لازم و غیر قابل انکار در مسیر سیر و سلوک میدانند و نبود آن برابر با عدم سلوک است، فرقه اویسیه برای فرار از قید و بند التزام به شیخ طریقت و سرسپردگی بی قید و شرط به او، پیر و راهنمای ظاهری را لازمه درویشی نمیداند و خود را از یوغ بندگی اقطاب و مشایخ آزاد کرده است.
فرقههای صوفیه در ایران که داعیهی تشیع دارند، با منتسب کردن سلسلهی خود به معصومین (علیهمالسلام) و ایجاد وابستگی بین عقاید خود و اعتقادات ناب و پاک شیعه، سعی دارند خود را از صوفی اهل سنت جدا کرده تا به این سبب از میان عوام شیعه افرادی را جذب خود کنند؛ در این مقاله به بررسی یک ادعا و نقد آن خواهیم پرداخت.
یکی از نکاتی که در بررسی تصوف و صوفیگری توجه هر محققی را به خود جلب میکند، تعدد فرق صوفیه است. برای یک صوفیپژوه این سؤال مطرح میشود که چرا در طریقتی که ادعای کمالات معنوی و وصول بهحق مطرح است، وجود سلاسل متفاوت و متناوب بهوفور به چشم میخورد؟ اگر حقیقت واحد است، که حقیقتاً اینگونه است؛ پس دلیل سلایق مختلف و اکثراً متضاد در این طریقت چیست؟
باور عمیق عوام تصوف به سخنان و ادعاهای سران صوفیه، راه را برای فعالیت و جولان هر چه بیشتر ایشان هموار ساخته و همین باور غلط، سبب شده تا اقطاب و مشایخ، سخن از منافع خود بگویند و دراویش بیآنکه از صحتوسقم آن مطلع و آگاه باشند و یا سند و مدرکی راجع به آن مطالبه کنند، به آسانی از گوینده میپذیرند؛ که ساخت سلسله و تشکیلات از آن موارد است.
در حالی که کتب متقدم صوفیه طریقههای صوفیه را بر اساس عقاید آنها معرفی کرده و از آنها نام بردهاند، معصومعلیشاه شیرازی در کتاب طرائق الحقائق به دنبال تطهیر صوفیان برآمده، لذا صوفیه را منسوب به موسسین فرقههای صوفیه معرفی کرده است تا انگشت اتهام عقاید انحرافی از ایشان برداشته شود.
سوالی که باید صوفیه به آن پاسخ دهند این است که هدف از تشکیل سلاسل گوناگون چیست و چرا هر فردی از مشایخ صوفیه بنا بر دیدگاه خود روشی جدید را برای رسیدن به معرفت ذات خداوند اتخاذ کرده است؟ آیا روش جدید حکایت از نقصان در طریقتهای قبلی نیست و اگر مسیر سلسلهای از تصوف به خدا و معرفت او میرسد چه لزومی دارد که مسلک تازهای تأسیس گردد؟
فرقه مولویه یکی از فرقههای ملامتی است که تأسیس آن را به فرزند مولوی جلال الدین رومی منسوب میکنند. مولویه و بکتاشیه از مهمترین انشعابات ملامتی است که در قرن هفتم هجری قمری و بعد از وفات مولوی و تحت تأثیر تفکرات او تأسیس شد. سلسله مشایخ آن را به نجم الدین کبری میرسانند و باید دانست که این فرق نفوذ سیاسی بسیار گستردهای در شامات داشته است و هم اکنون نیز در برخی از کشورهای جهان طرفدارانی دارد.
به گمان برخی ملامتیه یکی از گروههای صوفیه است. اما باید توجه داشت که طریقه ملامتیه بیشتر مبتنی بر مجموعهای از آداب و رسوم عملی است و از این نکته نیز نباید غافل بود که تمامی صوفیه در یک سری از اصول عام و نظری چون اصل وحدت وجود و اینکه غایت سیر و سلوک فنای فی الله است، مشترکند. در غیر این صورت نمیتوان ملامتیه را یکی از فرقههای صوفیه به شمار آورد.