بهائیت وشیخیه
بهائیان برای علت ایمان آوردنشان به میرزا بهاء و اثبات پیامبری او دلیل قانع کننده ای ندارند، و این در حالی است که هم در زمان علی محمد باب و میرزا بهاء، و هم در همین زمان ادعاهای بسیاری می شود که هیچ دلیل قانع کننده ای برای اثبات آن نیست.
اهل بها برای عمل به این دستورالعمل های بهاء هیج ارزشی قائل نبوده اند و همیشه به آنچه خود از کلام او برداشت کرده اند عمل میکنند چنانچه صبحی در خاطرات خود چنین میگوید : و از جمله ي مشاهدات من اختلاف مذاق و مشرب اهل بها بود به طوريکه هر دسته داراي سليقه ي مخصوصي بودند بعضي مقيد به ظواهر اين شريعت و پاره یي پايبند مفهومات و عقائد سابقه ي خود و جماعتي آزاد از هر فعل مکلفي.
سید باب ادعا کرد آیینی که به پیروان خود عرضه داشته، حداقل 1511 سال و حد اکثر 2001 سال انقضاء خواهد داشت. اما میرزا بهاء آن مقداری که سید باب مشخص کرده را به 12 سال کاهش داده و آیین سید علی محمد باب را منسوخ اعلام کرد.
رد ادعای قائمیت باب بوسیله ی حالاتی که خود بهائیان از او نقل می کنند و مقایسه ی آن با روایات اسلامی بهترین روش برای باطل شمردن سید باب است که به تبع آن بطلان میرزا بهاء و میرزا یحیی و بقیه رهبران بهائی هم ثابت می شود.
چون علی محمد باب حکومتی در دست نگرفت، پیروانش روایات اسلامی را به تاویل برده که منظور حکومت معنوی بوده است، نه حکومت ظاهری که این خود جای نقد و بررسی دارد.
مبلغین بهائی سعی کردند با تحریف روایت و تطبیق آن با رخداد های بابیت، آیین منحرفی که خود از آن پیروی می کنند را اثبات کنند.
در کتاب نقطة الکاف، ملا حسین بشرویی، امام حسین علیه السلام معرفی می شود که رجعت کرده و این در حالی است که حسینعلی نوری هم بعدها مدعی مظهریت امام حسین علیه السلام است.
در این فرقه ضاله نه تنها توحید به معنای یکتا پرستی معنا پیدا نمیکند بلکه خدا پرستی هم معنای جدیدی دارد ، زیر بنای این فرقه با مباحثی که از سمت استعمار پایه گزاری شده است که هر کسی مدعی شد باشد، ادعایش بدون چون و چرا پذیرفته شود و اهل بها هر کدام معتقد به چیزی بود به طوريکه هر دسته داراي سليقه ي مخصوصي بودند بعضي مقيد به ظواهر اين شريعت و پاره اي پايبند مفهومات و عقائد سابقه ي خود و جماعتي آزاد از هر فعل مکلفي ...
در تاریخ بهائیت بغیر از علی محمد باب و حسینعلی نوری شخص ثالثی بوده که دارای ادعایی بوده و آن ملا محمد علی قدوس است که ادعای قائمیت نموده و در واقع علی محمد شیرازی را باب خود دانسته است.
در کتاب نقطة الکاف سعی شده که روایت سیصد و سیزده یار اصلی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را با یاران ملا محمد علی قدوس تطبیق دهد که این امر با اشکالات عدیده مواجه شده است.
میرزا بهاء برای آنکه خود را از گیر و دار مخالفین و از شک کردن پیروان نسبت به افعال خود رهایی پیدا کند و اینکه به اهداف خود نزدیک تر شود، خود را دارای عصمت و حاکم بر قانون دانسته است.
حسینعلی نوری در ادامه راه سید علی محمد باب قیامتی که مسلمانان آنرا قبول دارند را امری موهوم دانسته و آیات قرآن که مربوط به همین موضوع است را به نفع خود به تاویل برده است. اما این حرکت او دارای اشکالاتی است که مورد بررسی قرار می گیرد.
بهائیان امروز امام دوازدهم ما شیعیان را علی محمد باب می دانند، این در حالی است که علی محمد باب و حسینعلی نوری در کتب خود به حجت دوازدهم بودن شخصی دیگر که فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است اعتراف کرده اند.
باب و پیروانش در ابتدای شروع مدعای خود به جنگ هایی علیه مردم و حکومت دست زدند و به قتل و غارت اموال مردم مشغول شدند که نمونه های آن در جنگ قلعه طبرسی و بدشت و زنجان چنانچه در منابع بابی و بهایی ذکر شده میباشد که به دزدی اموال مردم مشغول شدند و برای اینکه در منظر مردم مدعی نیابت و رسالت و الوهیت به دزدی مشهور نشود روش دزدی خود را تغییر میدهد و با صدور دستوراتی به دزدی خود رنگ و لعاب میبخشد .