زرتشت و باستانگرایی
حادثه تلخِ پارسآباد، و آن بلایی که بر سر آتنا اصلانی آمد، سبب شد که برخی وحوش، روی حقیقی خود خود را نشان دهند و با دروغ و لجنپراکنی «اسلام» را مقصر این واقعه نشان دهند! در حالیکه اسلام تجاوز به عنف را منع کرده و عقوبت آن اعدام است. از سویی ما در جوامع غربی، تلختر از این حوادث را شاهدیم و در ایران باستان هم چنین اموری رخ میداد.
عده ای از مغان، مأمور اجرای امر قربانی بودند. قربانی کردن بدین صورت انجام می گرفت که با این چوب دستیها (به نام اوروَرَ) آنقدر به سر گاو مورد قربانی میکوفتند تا گاو میمرد.
برخی دلشان تنگ است... برای آن دورانی که درندگان به امر ملوکانه رضاشاه، به سوی مادران و خواهرانشان دست دراز میکردند. حق دارند! تماشای تعرض کفتارها به مادرانشان برای آنان بس لذتبخش بود! دلشان تنگ است! برای آن دوران که آن قلدر در پیمان سعدآباد، خاک وطن را تقدیم شغالهای دست نشانده انگلیس کرد! دلشان تنگ است... برای زمانی که آن رذل قلدر، آزادگان وطن را در بند کرد. این دلتنگی سبب میشود که گاهی به کاخ سعدآباد بروند و آنجا در برابر نماد چکمههای آن قلدر سجده کنند!
عجیب است که امریکا، مالیاتی که از شهروندان خود به کف میآورد را در اختیار برخی از عناصر اپوزوسیون قرار میدهد تا به اسلام و قرآن فحاشی کنند. عجیبتر اینکه تریبون مذکور در اختیار اشخاصی دائم الخمر، روانپریش و معتاد است. یکی از این افراد در جدیدترین اظهار لحیه، مدعی شد که ادبیاتِ اسلام بسی خطرناکتر از بمب اتمی است! سخنی که هر عاقلی را به خنده وامیدارد.
یک کمدین ایرانی، حکایت رستم و سهراب را در قالبی طنز، بازگویی کرد. نه کسی ناراحت شد و نه حق کسی پایمال... جز عدهای که سعی دارند فضا را مشوّش و آب را گلآلود کنند و یک سایت زرتشتی هم این وسط کوشید که از آب گلآلود ماهی بگیرید! سایت محترم زرتشتی! این آب گل آلود ماهی ندارد! چون رستم و سهراب هیچ یک زرتشتی نبودند. به ویژه رستم که ماهیتاً شخصیتی ضد زرتشت بود.
باز هم صدای نعره و قیل و قالِ جماعتِ قمهکش و هوچیبازِ باستانگرا بلند شد! چه خبر است؟ آسمان به زمین آمده؟! نه! پس چه شده؟! مردم را ببین که میخندند! خوب بخندند... چه ایرادی دارد؟ یک دخترخانم هنرمند در برنامه خندوانه، با یک استندآپ کمدی جذاب و بازتعریف داستان رستم و سهراب در قالب طنز، دل میلیونها نفر را شاد کرد. اما مگر بهانهتراشی برخی تمامی دارد؟!
باز هم پای توتال به ایران باز شد! این همان شرکت فرانسوی است که پیشتر در اوج تحریمها به ما خیانت کرد! دولت یازدهم پای او را به این کشور باز کرد تا نفت ما را ببرد. قراردادی -برخلاف تأکید رهبر معظم انقلاب- بسته شد که به موجب آن، تنها 19 درصد از فاز یازده پارس جنوبی به ایران خواهد رسید. بقیه را فرانسه (و مقداری را هم چین) خواهد بُرد! اکنون منتظریم که رگ گردن باستانگرایان علیه فرانسه برافروخته شود! ولی هرچه میگردیم هیچ اثری از کمپین و هیچ صدای اعتراضی از سوی این جماعت شنیده نمیشود... به راستی پشت پرده چه خبر است؟!
ادعای وطندوستی و وطنپرستی باستانگرایانِ افراطی دروغ است. این جماعت هیچ عِرق و علاقهای نسبت به ایران ندارند. ملیگرایی و ایرانیگرایی از سوی اینان، بازیچه و ابزاری است برای مبارزه علیه اسلام... نشان به آن نشانی که 9 نفر یهودی امریکایی برای مصادره آثار و الواح هخامنشی در امریکا اقدام کردند، اما از این جماعتِ کورشپرست، که سر در آخور اسرائیل دارند، صدای اعتراضی برنخاست...
در نگاه ایرانشناسان، خط پهلوی (که یک خط نامناسب و پر از اِشکال است) سبب شد که نگارش اوستا نیز در بسیاری موارد، خطا و غلط از آب دربیاید. از جمله اشکالات خط پهلوی این است که در این خط گاهی یک حرف برای چند صدا استفاده میشود که همین امر باعث شده ترجمه بخشهایی از اوستا با مشکل جدی مواجه شود.
در نگاه اوستاشناسان بزرگ جهان، به ویژه ژان کلنز، نه منشأ جغرافیایی اوستا مشخص است، نه ریشه تاریخی آن روشن است، نه حتی هویت راستین سرایندگان آن معیّن است... پس سزاوار است که آن را «بیشناسنامه» بنامیم...
کتاب «نگاهی نو به دیرینگی اوستا» اثر پژوهشگر ارجمند، مهدی رستمی است که به صورت ویژه به نقد تاریخی و تبیین سیر انحرافات و تحریفات کتاب مقدس زرتشتیان پرداخته است. این کتاب، پژوهشگر را به سوی شناختی نو فرامیخواند و حقایق تلخ و شیرین را در کنار یکدیگر قرار داده، وی را به قضاوتی عادلانه، منصفانه و منطقی بر مبنای اسناد و دلایل تاریخی دعوت میکند.
این کتاب، با عنوان «راه راستی، بررسی و نقد باورهای زرتشتیان و باستانستایان» اثری از پژوهشگر گرامی؛ سید حسن فاطمی (موحد) است. بنای نویسنده بر آن بوده که از واژهها و اصطلاحات نامأنوس خودداری کند و مطالب با قلمی ساده و روان به نگارش درآید تا افراد کم آشنا با دین زرتشتی نیز بتوانند از کتاب استفاده کنند.
در جامعه بشری به ویژه در ایرانِ امروز، دو رویکرد در مطالعه تاریخ وجود دارد. یک رویکرد غیر انسانی و دیگری رویکردی انسانی! رویکرد نخست، از سوی کسانی است که تاریخ میخوانند برای خودنمایی، برای اینکه در دنیا امروز، «خود» را نشان دهند. اما در رویکرد دوم، تاریخ به مثابه یک مدرسه انسانساز است. در این مدرسه، انسان از مطالعه و تبیین بدیهای خود و نیاکانش شرم نمیکند. چون هدف، عبرتآموزی است. مقصود، درس گرفتن از تاریخ است.
موبدان زرتشتی، منکر وجود خشونت در دیانت خود هستند. اما به راستی هر کس که اندکی در تاریخ زرتشتیگری مطالعه کند؛ متوجه خواهد شد که آیین زرتشتی، منشأ شدیدترین خشونتها در عرصه حیات بشری بوده است. در متن گاتها، هات 31، بند 18 نیز به روشنی آمده است که زرتشتیان وظیفه دارند که مخالفین آیین زرتشتی را به وسیله سلاح جنگی، نابود و ریشهکن کنند.