عبدالبهاء در حالی به عنوان پیشوای الهی به استدلال بر تأیید کف بینی پرداخته که پیشوایان الهی از میزان صحت، آموزش و بکارگیری طالع بینی به شدت رد و نهی کرده اند. از طرفی عبدالبهاء چگونه می تواند سخن خود را با تردید به پایان برد در حالی که کلام و علم قطعی، از نشانه های عقلی شناخت پیشوایان الهی است!

پیامبر اکرم (ص) در خطبه غدیر، به یک سری از صفات و اقداماتی که توسط مهدی موعود تحقق می پذیرد، از جمله چیره شدن بر ادیان، انتقام گیری از ستمکاران، خونخواهی اولیای خدا و... اشاره فرموده اند. با بررسی زندگی مهدی دروغین بهائیت در می یابیم که هیچ کدام از این پیش بینی ها توسط او تحقق نیافته است.

بنابر حدیث غدیر، امام مهدی (علیه السلام) آخرین حجّت الهی است. این خود ادعای پیامبری دین ساز بهائیت که ادعا دارد پس از امام زمان (قلابی) آمده را رد می کند. بهائیان در ادامه، اعتقاد به رجعت را به عنوان نقضِ آخرین حجت بودن حضرت مهدی (ع) ذکر می کنند. این در حالیست که از یک سو رجعت به معنای بازگشت خود گذشتگان است نه حلول و تناسخ و از سویی دیگر رجعت معصومین (علیهم السلام) تحت حجیت امام زمان (علیه السلام) خواهد بود؛ نه به عنوان آورنده دینی جدید و حجتی مستقل تا آخرین بودن امام زمان (ع) نقض گردد!

عبدالبهاء پیشوای بهائیت به جهت خوش آمدِ شنوندگان و پسند مخاطب، حقایق دینی را دست خوش تغییر و تحریف قرار داده است! او در یک جا ژست روشنفکری گرفته و از لزوم تأویل نص کتُب الهی در ماجرای حضرت آدم و حوا سخن گفته و در جایی دیگر، برای اتقان گفتارش در لزوم پرهیز از نزاع، به این ماجرا استناد کرده است!

بهائیان در حالی مهم ترین رسالت علی محمد باب را آگاه ساختن و بشارت به ظهور پیامبرنمای بهائی معرفی می کنند که: 1. رسالتی با امتداد چند سال، آن هم پیش از تحقق وعده هایش معقول نیست. 2. با وعده باب به ظهور دوهزار ساله موعودش در تضاد است. 3. زمینه سازی باب در ایران و اعلام پیامبری بهاء در عثمانی چگونه قابل توجیه است؟!

تشکیلات بهائیت در ماجرای بهائی شدن محمد موحد، از یک طرف در مورد زمان بهائی شدنش خود دچار تناقض شد و از طرفی تناقض حرمت کتمان عقیده در بهائیت را یادآور شد.