تناقضات شیخیه
بعد از وفات شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی، در بین شاگردان ایشان اختلاف شدید بر سر جانشینی صورت گرفت. حاج محمد کریمخان توانست در کرمان به سبب موقعیتی که داشت، جانشینی را به خود اختصاص دهد. میرزا محمدباقر خندق آبادی که نمایندهی کریمخان در شهر همدان بود، بعد از وفات وی ادعای جانشینی کرد و فرقهی شیخیهی باقریه را پایهگذاری کرد.
عبارت علمای شیخیهی کرمان در خصوص معنای رکن رابع مختلف و متشطط است. گاهی رکن رابع را شخص خاصی معرفی کردهاند که همان شخص اول آنهاست و بالاتر از او کسی وجود ندارد و گاهی رکن رابع را یک معنا دانستهاند و در توضیح آن آوردهاند که رکن رابع در واقع به معنی همان تولی و تبرایی است که از فروع دین اسلام شمرده میشود.
مشایخ شیخیه دچار تناقضگویی فراوان در مسائل اعتقادی و اختراعی خود شدهاند. در خصوص نسبت میان رکن رابع و ناطق واحد در جایی به گونهای سخن میگویند که برداشت میشود رکن رابع عمومیت دارد و ناطق واحد فرع آن آموزه میباشد و در جایی به گونهای سخن میگویند که برداشت میشود بین رکن رابع و ناطق واحد نسبت تساوی برقرار است.
تناقضگویی در کلام و رفتار مشایخ شیخیه بسیار دیده میشود و این نشانهی غیر وحیانی بودن این مکتب است. گاه باشد که علمای شیخیه در یک عبارت، رکنیت و ناطقیت خود را نفی میکنند و بر کسی که آن را مدعی شود، لعن میفرستند و گاه باشد که با عبارت غیر صریح، یکی از مشایخ خود را رکن رابع و ناطق واحد معرفی میکنند.
تناقضگویی مشایخ شیخیهی کرمان در بدعتهای اعتقادی که اختراع میکردند، در آثارشان به خوبی نمایان است. ایشان از یک طرف، وحدت را در ناطق شرط میدانند و بیان میکنند که ناطق باید در هر عصر، واحد باشد و دیگر علمای معاصر، عنوان صامت دارند و از طرف دیگر، کریمخان کرمانی، مؤسس شیخیهی کرمانیه، قائل به تعدد در ناطق شده است.
تولّی و تبرّی از مهمترین مسائل اعتقادی برگرفته از قرآن و روایات است و تا جایی این فرع دینی میان مسلمانان اهمیت دارد، که اصطلاحاً به عنوان شرط ایمان معرفی شده است. پیشوایان مسلک شیخیه نیز در کنار پذیرش این فرع مهم دینی در ذیل بحث رکن رابع خود، اظهاراتی مخالف با آن داشته که عملاً مفهوم تبرّی را با پوچ مساوی ساختهاند!
پیشوایان مسلک شیخیهی کرمان، بر خلاف توقیعات امام زمان (عج) در نفی نیابت خاصه در دوران غیبت کبری، ادعای وجود نیابت خاص را برای ایشان دارند. این در حالیست که با توجه به ادعای پیشوایان شیخی، اساساً چه نیازی به وجود باب خاصی (که غایب است و شناخت او هم غیرممکن است و حتی بر فرض امکان بر ما لازم نیست)، برای امام زمان (عج) وجود دارد؟!
پیشوایان شیخیه معتقدند که پیامبر، جسمی غیرقابل دیدن داشته و همچون روحی منجمد بوده است. این درحالیست که: 1. اگر چشمها نمیتوانستند پیامبر را ببینند، پس مردم چه میدیدند؟ 2. اگر قرار میبود جسم پیامبر اینگونه باشد، پس بهتر نبود ملائکه به جای ایشان فرستاده شوند؟ 3. قرآن صراحتاً پیامبر را در مسائل بشری مانند دیگر انسانها معرفی میکند.