بهائیت وشیخیه
حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) همواره خود را به عنوان آخرین پیامبر الهی معرفی نموده و دستور به برخورد، با مدعیان پیامبری پس از خود صادر فرمودهاند. از اینرو میتوان از این اعتقاد مسلّم به امر خاتمیت(که برگرفته از محکمات آیات و روایات است)، به عنوان حجّتی بر کذب ادعای پیامبری امثال حسینعلی نوری یاد کرد.
یکی از مبلّغین بهائی در راستای توجیه اعتراف علیمحمد شیرازی به وجود حضرت حجت بن الحسن العسکری (علیه السلام)، مدعی شده است که مقصود از محمّد بن الحسن (علیه السلام)، همان لطیفهی غیبیهی الهیه است که در همهی انبیاء و اصفیاء و اولیاء متجلی بوده است. این در حالیست که با بررسی دقیق گفتههای او، به واقیعتی خلاف این ادعا دست مییابیم.
در بخشی از پیامی که به مناسبت فرا رسیدن عید رضوان بهائیت، توسط کانالهای وابسته به این تشکیلات منتشر شد، آمده است که حسینعلی نوری در چنین ایّامی، حکم صلح و وحدت عالم انسان را تشریع کرد. این در حالیست که به اعتراف شخص حسینعلی نوری، وی با آمدنش بغض و کینه و نفرتی به وجود آورد که در تاریخ بشر بیسابقه بوده است.
پیامبرخواندهی بهائیت حجاب زنها را مانع از پیشرفت و ترقی آنها دانسته است. این در حالیست که اولاً: با توجه به پیشرفت زنان مسلمان در بسیاری از عرصهها، حجاب را نمیتوان مانع پیشرفت دانست. ثانیاً: اگر حجاب مانع پیشرفت است، پس چگونه دختر پیامبرخواندهی بهائیت توانست با رعایت حجاب، (در مدتی کوتاه) به رهبری بهائیان اشتغال یابد؟!
مبلّغان بهائی، اعتقاد به خاتمیت را به بیماری مشترکی میان پیروان ادیان تشبیه کرده که اینک، مانع از پذیرش ادعای پیامبرخواندهی بهائیت شده است. اما این نظریه زمانی مورد پذیرش است که ادعای خاتمیت توسط پیروان ادیان آسمانی مطرح شود. حال آنکه وقتی پیامبر اسلام بارها به ختم پیامبری تأکید فرمودند، دیگر جای هیچ شبههای باقی نمیماند.
نهاد رهبری بهائیت "بیت العدل" در حالی به انکار وجود عیدی به نام "عید صیام" در بهائیت تصریح کرده است که منابع دست اول بهائی، بارها از "عید صیام" در بهائیت سخن به میان آوردهاند. آری؛ اصرار بر اشتباه بیت العدل، یا حکایت از جهل بالاترین نهاد رهبری بهائیت داشته و یا حاکی از دروغپردازی آن برای حفظ استقلال بهائیت از اسلام است.
فاضل مازندرانی، در راستای انکار دلالت آیهی 40 سورهی احزاب بر خاتمیت پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله)، با استناد به کشکول شیخ بهائی و مصباح کفعمی و مجمع البحرین، لفظ "خاتم" را به معنای زینت گرفته است. اما با مراجعه به این کتب درمییابیم که حتی نویسندگان این کتب نیز، ترکیب خاتم النبیین را به معنای پایان بخش پیامبران دانستهاند.
یکی از آیات قرآنی که مبلّغان بهائی، به عنوان مهمترین دلیل حقانیت پیشوایان خود به آن استناد میکنند، آیهی 5 سورهی مبارکهی سجده است. این در حالیست که اولاً: نویسندگان بهائی کلمات کلیدی این آیه را به نفع خود و به اشتباه معنی کردهاند. ثانیاً: این آیه مربوط به امور خلقت و آفرینش جهان و نه مربوط به تشریع ادیان است.
نویسندگان بهائی در تلاشند تا با استدلال به برخی آیات قرآنی، هرگونه اختیار را از پیامبران الهی سلب کرده تا شاید از این طریق بتوانند اشتباهات پیشوایان خود را توجیه نمایند. این در حالیست که اگر پیامبران الهی از قوهی اختیار بیبهره بودند، امکان خطای ایشان نیز متصور نبود؛ حال آنکه خدای تعالی این ادعا را صراحتاً رد نموده است.
علمای اسلامی خصوصاً علمای جلیلالقدر شیعه که همواره در صف اول مبارزه با عقاید باطل بهائیت بودهاند، آماج توهینها و هتاکیهای پیشوایان بهائی قرار گرفتهاند. این در حالیست که پیشوایان این فرقه در ظاهر، از هرگونه فحاشی منع کرده و همچنین، از دوستی واقعی (و نه نمایشی و مزورانه) با دشمنان دم میزدند. اینست حکایت کوران مشعلدار بهائیت!
یکی از مبلّغان بهائی، در راستای انکار خاتمیت حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، مدعی شد که مسئلهی به این مهمّی نیاز به تأکید بسیاری برای ثبوتش دارد؛ حال آنکه آیهای در قرآن برای اثبات این امر وجود ندارد. این ادعا در حالیست که آیات بسیاری، از جمله آیات دالّ بر جهانشمولی اسلام، دلیلی محکم بر اثبات این حقیقت غیرقابل کتمان است.
مبلّغ بهائی، ضمن تلاش برای انکار دلالت آیهی خاتمیت بر توقف ارسال پیامبران پس از پیامبر اسلام، مدعی شد که میان "نبی" و "رسول" تباین وجود دارد. اما در مقابل میبایست از او پرسید که اگر چنین است و حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) تنها "خاتم النبیین" بوده، پس شریعت اسلام و نزول کتاب شریف قرآن، چگونه قابل توجیه است؟!
نویسندگان بهائی، با توجه به تصریح آیهی 40 سورهی احزاب بر ختم نبوت به وسیلهی حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله)، ضمن اذعان به ختم نبوت، مدعی میشوند که مقام رسالت همچنان ادامه دارد. این ادعا در حالیست که با توجه به برقراری نسبت عموم و خصوص مطلق میان نبی و رسول، درمییابیم که وقتی نبوت خاتمه یافت، رسالت هم بالتبع خاتمه خواهد یافت.
بهائیان مدعیاند که خاتم النبیینِ در سورهی احزاب، به معنای پایان بخشی سلسلهی پیامبران نیست. این در حالیست که تمام مفسران قرآن، از این آیه به عنوان سندی محکم بر خاتمیت پیامبر اسلام یاد کردند. حال چگونه ممکن است خداوند حکمی به این مهمّی را به صورتی مبهم انشاء نماید که تا دوازده قرن، از آن به عنوان سندی بر خاتمیت یاد شود؟!