مرجعیت
قدرتهای استعماری برای سلطه خود بر کشورهای ضعیف و به غارت بردن ثروتهای مادی و معنوی آنان، همواره با موانع عمدهای روبر بوده، اما آنچه در میان این عوامل، توانسته همیشه مانع عمده و سد محکمی در برابر این اهداف استعماری باشد، قدرت دین و نفوذ مذهب در بین مردم بوده است؛ مخصوصاً دین اسلام که همیشه مورد اعتراف استعمارگران نیز بوده است.
متصوفه از آنجا که خود را صاحبان امر طریقت دانسته و علما را صاحبان و مبلغان شریعت، از همین رو چونکه شریعت را همچون پوستهای برای مغز دین فرض کردهاند، لذا فقها را علمای ظاهر یا قشری، نام گذاردهاند. لذا ادعا میکنند که در امر شریعت که ظاهر و پوسته دین است هیچ دخالتی ندارند و آن را به علما و فقها میسپارند. این درحالی است که نورعلی تابنده معیارهایی را برای انتخاب مرجع تقلید مشخص کرده و در انتخاب آن دخالت میکند.
یکی از شبهات متداول فرقههای نوظهور، ادعای وجود احادیث گوناگون در مخالفت با تقلید از علماست؛ با نگاهی به این روایات، در مییابیم که پایه محوری روایات، مربوط به نکوهش فقهاء و علمایی است که از دو دیدگاه دچار کاستی و سستی هستند؛1: علمیت 2: عدالت
یکی از مواردی که احمدالحسن بصری به شدت از آن هراسان است، بحث مرجعیت دینی است. در همین راستا وی شروع به تکفیر مراجع میکند و شبهاتی را مطرح میکند که در آن رجوع مردم به مرجعیت را زیر سوال میبرد برای نمونه وی بخشی از آیه 122 سورهی توبه را مثال میزند که آیا تقلید از غیر معصوم جایز است؟