تعالیم بدیع
پیشوایان بهائیت هرچند تطبیق دین با علم و عقل را یکی از تعالیم جدید خود معرفی کردند؛ اما در عین حال مدعی اند که هنگام شناخت بهائیت باید علم و عقل را کنار گذاشت!
وقتی علی محمد باب دستور به نابودی کتب می دهد، وقتی پیامبرنمای بهائی می خواهد مردم علم و عقلشان را کنار نهند، وقتی ملاک پذیرش علم هر فرد، ایمان به بهائیت است؛ آیا دیگر شعار ارزشمندی علم در این فرقه، چیزی جز شعار توخالی و عوام فریب است؟!
پیامبرخواندهی بهائی، وحدت زبان و خط جهانی را به عنوان یکی از آموزههای خود معرفی نموده و خط بدیع محمدعلی (فرزند خود) را نیز برای اجرای آن پیشنهاد داد. اما به راستی فلسفهی ايجاد، تأیید و ترویج خطی كه نسبت به زبان فارسی يا عربی، نه آسانتر و نه زيباتر و نه قاعدهمندتر است، از سوی پیامبرخواندهی بهائی چه بوده است؟!
بهائیان در حالی ادعای ابداع آموزهی ترک تعصب را از جانب پیشوایان خود دارند که پیش از آنها، آیات و روایات اسلامی، از تعصب کور نهی کردهاند. از طرفی پیشوایان بهائی، در این زمینه پا را فراتر نهاده و به مقابلهی فکری با تعصبات پسندیده ملّی، مذهبی پرداختهاند؛ مقابلهای که با هدف هموارسازی راه سلطهی حامیان بهائیت صورت میگیرد.
مبلّغان بهائی، یکی از آموزههای مدرن خود را لزوم مطابقت دین با علم برمیشمارند. این در حالیست که در باور بهائیت، این تطبیق میبایست با علم الهی و نه علم بشری باشد و لذا هر زمان که میان دین با علم اختلاف به وجود بیاید، مشکل از علم است. با این حال چه تفاوتی میان این باور بهائیت با سایر ادیان وجود دارد که بخاطر آن سایر ادیان را تخطئه میکنند؟
عبدالبهاء، تعالیم پدر خود را به مثابه نوری امیدبخش برای روشنی جهان تاریک تشبیه کرده است. این در حالیست که او در جایی دیگر با رد این ادعا، آموزهی وحدت عالم انسانی را اصلی مشترک میان جمیع پیامبران الهی دانسته است. در این صورت، چگونه میتوان تعالیم بهائیت را بدیع پنداشت و در عین حال، اعتراف به تقلیدی بودن تعالیمش را نادیده گرفت؟!
بهائیان بر این باورند که حسینعلی نوری آموزهای به نام وحدت عالم انسانی را ابداع نموده است. این در حالیست که بسیار پیش از تشکیل بهائیت، آیات قرآن کریم به وحدت و برابری انسانها تصریح نمودهاند. با این حال، اگر بهائیت تعلیمی جدید برای جهان بشری ندارد، پس چرا به دروغ آموزههای سایر ادیان و مکاتب فکری را به خود نسبت میدهد؟!
دومین پیشوای بهائیت، عبدالبهاء، با تقلید از آیهی قرآنی مدعیست که در درگاه الهی مرد و یا زن بودن ملاک برتری نبوده و میزان، اعمال صالح است. این در حالیست که او، بر خلاف ادعای خود به نبود مرد و زن نزد خدا، مرد را جنس برتر دانسته که زنان میبایست خود را با آن تطبیق دهند! با این حال، چگونه این ادعاهای متناقض قابل توجیه است؟!
کانالهای تبلیغی بهائیت، با نقل سخنی از عباس افندی، به زشتی ریا پرداخته و دوری از ریا را شرط قبولی اعمال برشمردند. این در حالیست که پیشتر آموزههای اسلامی به زشتی این عمل ناپسند تصریح داشتهاند. حال سؤال اینست که بهائیت چگونه تعالیم خود را بدیع معرفی میکند در حالی که تمام آنها را از سایر ادیان کپیبرداری کرده است؟!