معاد و قیامت در بهاییت
در ديدگاه بهائي اگرچه به دنياي ديگر توجهي شده و براي بعد از اين دنيا هم دنياي ديگري تصوير شده است اما از معاد به مفهوم قيامت و رستاخيز كه در فرهنگ وانديشه اسلامي مطرح است خبري نيست رهبران و مبلغين بهائي با توجيه و تأويل نابه جا و خارج از ايات قرآن مجيد در موضوع معاد مدعي دلالت اين معاني بر ظهور باب و بها شده اند دكتر اسلمنت مبلغ امريكائي بهائيت نظر باب را درباره معاد و قيامت و بهشت و دوزخ چنين بيان مي نمايد:
« قسمت مهمّي از تعاليم حضرت باب در تفسير و تشريح معاني قيامت و يوم الجزاء و بهشت و دوزخ است . بنا بگفتهء ايشان مقصود از قيامت ظهور مظهر جديد شمس حقيقت است . قيام اموات عبارت از بيداري و انتباه روحاني نفوسي است که در قبور جهل و ناداني و غفلت و ضلالت بخواب رفتهاند. يوم الجزاء يوم ظهور مظهر جديد است که بسبب ايمان يا انکار آن اغنام از ساير بهائم جدا شوند زيرا اغنام حقيقي نداي شبان مهربان را ميشناسند و از پي او روان ميگردند . بهشت عبارت از فرح و مسرّت معرفة اللّه و محبّت اللّه است که در نتيجهء ايمان بمظهر ظهور الهي حاصل ميگردد تا باين وسيله هر کس بقدر استعداد خود بمنتها درجهء کمال رسد و بعد از موت حيات جاوداني در ملکوت الهي يابد.
و دوزخ حرمان از عرفان الهي است که نتيجهاش عدم نيل کمال ملکوتي و محروميّت از الطاف لايزالي است. و بوضوح تصريح گشته که اين مصطلحات غير از اين معناي ديگر ندارد و مفاهيم عامّه از قيام مردگان با جسد عنصري و بهشت و دوزخ و امثال آن صرفاً ضربي از اوهام و تخيّلات است. و از جملهء تعليمات آنکه انسان را پس از فناي اين جسد خاکي بقاي ابدي است و در حيات روحاني بعد از موت ترقّي و تعالي در کمالات نامتناهي است .»(1 )
بهاءالله نيز در بحث هاي مربوط به قيامت چيزي بر گفته هاي باب نيفزوده و تکرار ادعا هاي واهي او را مي نمايد او در كتاب ايقان، تمام آنچه را که در قران کريم درباره قيامت گفته شده را با تأويلات خارج از قاعده و تفسير به رأي به ظهور باب نسبت ميدهد و افکار تمام علما را عاطل و باطل ميداند:
مقصود از صور، صور محمّدي است که بر همه ممکنات دميده شد و قيامت، قيام آن حضرت بود بر امر الهي. و غافلين که در قبور اجساد مرده بودند همه را به خلعت جديده ايمانيّه مخلّع فرمود و به حيات تازه بديعه زنده نمود. اين است وقتي که آن جمال احديّه اراده فرمود که رمزي از اسرار بعث و حشر و جنّت و نار و قيامت اظهار فرمايد جبرئيل وحي اين آيه آورد : فَسَيُنغِضُونَ إلَيکَ رُؤوسَهُمْ و يَقُولُونَ مَتَي هُوَ قُل عَسَي اَنْ يَکُونَ قَريباً. ( 2 )
يعني زود است اين گمراهان وادي ضلالت سرهاي خود را از روي استهزا حرکت مي دهند و مي گويند چه زمان خواهد اين امور ظاهر شد؟ تو در جواب بگو که شايد اينکه نزديک باشد. تلويح همين يک آيه مردم را کافي است اگر به نظر دقيق ملاحظه نمايند. سبحان اللّه، چقدر آن قوم از سبل حقّ دور بودند. با اينکه قيامت به قيام آن حضرت قائم بود و علامات و انوار او همه ارض را احاطه نموده بود مع ذلک سخريّه مي نمودند و معتکف بودند به تماثيلي که علماي عصر به افکار عاطل باطل جستهاند و از شمس عنايت ربّانيّه و امطار رحمت سبحانيّه غافل گشتهاند(3 )
قيامت از ديدگاه بهائيان
علي محمد باب در غالب ابواب بيان ، آيات قيامت را توجيه نموده ، من جمله در باب هفتم از واحد دوم " في بيان يوم القيامة" گويد:
"ملخّص اين باب آنكه مراد از يوم قيامت ، ظهور شجره حقيقت است و مشاهده نمي شود كه احدي از شيعه يوم قيامت را فهميده باشد، بلكه همه موهوماً امري را توهم نموده كه عند الله حقيقت ندارد و آنچه عند الله و عند عرف اهل حقيقت مقصصود از يوم قيامت است، اين است كه از وقت ظهور شجره حقيقت در هر زمان به هر اسم الي حين غروب آن قيامت است ، مثلاً از يوم بعثت عيسي تا يوم عروج آن قيامت موسي بود به قول خود و هر كس مؤمن نبود جزا داد به قول خود ، زيرا كه ما شهد الله در آن زمان ما شهد الله في الانجيل بود و بعد از يوم بعثت رسول الله (ص) تا يوم عروج آن ، قيامت عيسي بد كه شجره حقيقت ظاهر شده در هيكل محمد ، و جزا داد هر كس مؤمن به عيسي بود و عذاب فرمود به قول خود هر كس مؤمن به آن نبود.
و از حين ظهور شجره بيان الي ما يغرب ، قيامت رسول الله (ص) است كه در قرآن خداوند وعده فرموده كه آن بعد از دو ساعت و يازده دقيقه از شب پنجم جمادي الأول سنه 1260كه سنه 1270 بعثت مي شود اول يوم قيامت قرآن بوده و الي غروب شجره حقيقت قيامت قرآن است. زيرا كه شيئي تا به مقام كمال نرسد قيامت آن نمي شود و كمال دين اسلام الي ظهور منتهي شد و از اول ظهور تا حين غروب اثمار شجره اسلام ، آنچه هست ظاهر مي شود و قيامت بيان در ظهور من يظهر الله است..."
لازم به ذكر است كه حسينعلي بهاء (جانشين سيّد باب و رهبر دوم بهائيان) در جواب كسي كه از وي پرسيده بود اگر قيامت قيام نموده ، پس بهشت و دوزخ كجاست؟ گفته است :" الاولي لقائي و الاخري نفسك ايّها المشرك المرتاب" .( 4)
يعني بهشت ديدار من است و جهنم نفس تو ، اي مشرك شك آورنده .
"بهشت عبارت از فرح و مسرّت معرفة اللّه و محبّت اللّه است که در نتيجهء ايمان بمظهر ظهور الهی حاصل میگردد تا باين وسيله هر کس بقدر استعداد خود بمنتها درجهء کمال رسد و بعد از موت حيات جاودانی در ملکوت الهی يابد. و دوزخ حرمان از عرفان الهی است که نتيجهاش عدم نيل کمال ملکوتی و محروميّت از الطاف لايزالی است. و بوضوح تصريح گشته که اين مصطلحات غير از اين معنای ديگر ندارد و مفاهيم عامّه از قيام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن صرفاً ضربی از اوهام و تخيّلات است. "
لذا به زعم علي محمد باب و حسينعلي بهاء و پيروان آنها قيامت كبري و حشر عمومي بشر و يوم الحسرة به وقوع پيوسته ، لذا شهداي بدر و احد به بهشت موعود رسيده اند و اصحاب امام حسين (ع) ، بهشتشان لقاي علي محمد شيرازي و حسينعلي بهاء بود و جهنم آنها محروميت لقاي اين بزرگواران بود كه به آن واصل نشدند . حال اگر قيامت چنين باشد كه بهائيان مي گويند ، فرياد و افسوس اولياء حق از خوف دوزخ و كيفر آخرت بيجا و ياوه بوده است .
صرفه نظر از دلايل عقل و نيز دلالت وجدان و فطرت بر وجود معاد ، آيات شريفه قرآن كريم بيش از هر مطلبي پس از توحيد ، ناظر به مسأله معاد و روز بازگشت است و كمتر آيه اي در قرآن كريم مي توان يافت كه به تصريح يا به تلويح ، اشاره به مبداء و معاد و روز رستاخيز نداشته باشد و عباد را تحريص به تحصيل بهشت و تحذير از عذاب دوزخ ننموده باشد. لذا در اينجا لازم مي دانم نمونه هايي از اين آيات را بيان نمائيم:
1- قَالَ اللّهُ هَذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.(5)
ترجمه: خداوند مىگويد: «امروز، روزى است که راستى راستگويان، به آنها سود مىبخشد؛ براى آنها باغهايى از بهشت است که نهرها از زير (درختان) آن مىگذرد، و تا ابد، جاودانه در آن مىمانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند؛ اين، رستگارى بزرگ است!
2- إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيْرَهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَزِيزًا حَكِيمًا(6)
ترجمه: کسانى که به آيات ما کافر شدند، بزودى آنها را در آتشى وارد مىکنيم که هرگاه پوستهاى تنشان (در آن) بريان گردد (و بسوزد)، پوستهاى ديگرى به جاى آن قرار مىدهيم، تا کيفر (الهى) را بچشند. خداوند، توانا و حکيم است (و روى حساب، کيفر مىدهد).
3- بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ( 7)
ترجمه: آرى قادريم که (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنيم!
4- وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ- قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ(8)
ترجمه: و براى ما مثالى زد و آفرينش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسى اين استخوانها را زنده مىکند در حالى که پوسيده است؟!»
بگو: همان کسى آن را زنده مىکند که نخستين بار آن را آفريد؛ و او به هر مخلوقى داناست!
با توجه به اينكه بهائيان بهائيان ازتفسير و تأويل كلمات الهيّه نهي شده اند ، بنابراین آنان در برابر آيات فوق الذكر، نمي توانند پاسخ منطقی داشته باشند .لذا قيام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن اوهام و تخيّلات نیست.
براي اطلاع بيشتر خوانندگان در مورد نهی از تأويل کلمات الهيّه در صفحه٣٤٠ گنجينه حدود و احکام و با دو تفاوت جزئی در صفحه ٤٥٣ جلد ٣ امر و خلق آمده:
" کلمه الهيّه را تأويل مکنيد و از ظاهر آن محجوب ممانيد چه که احدی بر تأويل مطّلع نه الّا اللّه و نفوسی که از ظاهر کلمات غافلند ومدعی عرفان معانی باطنيّه ، قسم باسم اعظم که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود طوبی از برای نفوسی که ظاهر را عامل و باطن را آمل اند "
همچنين از قول عبدالبهاء آمده:
" از جمله وصايای حتميّه و نصايح صريحه اسم اعظم اين است که ابواب تأويل را مسدود نمائيد ..."(9 )
جواب از شبهه بهاییت : معاد از نظر اسلام، یعنى پس از فانى شدن دنیا، بازگشت همه به سوى خداست؛ و سرانجام، همه انسان ها در روزى به نام روز قیامت، براى حساب آورده مى شوند؛ و از همه آن ها در مورد اعمالشان در دنیا، بازخواست مى گردد، در آن روز که - به فرموده قرآن - طول آن پنجاه هزار سال است(10)، و این زمین و آسمان ها، به زمین و آسمان دیگرى تبدیل مى گردد، و طرح نوینى در وضع جهان ریخته مى شود(11)، به حساب و کتاب اعمال تمام انسان ها رسیدگى مى گردد، و بهشتى ها به بهشت، و دوزخیان به دوزخ روانه مى شوند؛ چنان که آیات بى شمارى از قرآن بر این مطلب صراحت دارند.
ولى "میرزا على محمد باب" و همچنین "حسینعلى بهاء" منکر قیامت به این معنى هستند؛ "باب" مى گوید: با آمدن من، قیامت اسلام برپا شد و من تا زنده ام، روز قیامت اسلام باقى است؛ روزى که من مردم، روز قیامت اسلام به پایان مى رسد. و در مورد بهشت و جهنم می گوید: آنان که به پیغمبر پیش ایمان آورده اند، و به پیغمبر بعد نیز ایمان بیاورند به بهشت ایمان وارد مى شوند و گرنه وارد دوزخ کفر مى گردند. چنان که این مطلب، به طور روشن در کتاب "بیان"، باب هفتم از واحد دوم، و در "بیان" فارسى، باب 11 از واحد 2، و باب 16 از واحد 2، تصریح شده است.
"حسینعلى بهاء" نیز، همین مطلب را دنبال کرده و می گوید: قیامت اسلام با مرگ "على محمد باب" پایان یافت و قیامت "بیان" و آیین "باب"، با ظهور "مَنْ یُظْهِرُهُ الله" (که خودش باشد) آغاز گردید، وقتى که مرگ او هم فرا رسد، قیامت "بیان" نیز تمام مى گردد و قیامت "اقدس" و آیین "بهاء" با بعثت پیامبر آینده آغاز مى شود.(12)
در کتاب "اشراقات" آمده: وقتى که معترض می گوید: بهشت و دوزخ کجا است؟، "حسینعلى" می گوید: (الاولی لقائی، و الاخری نفسک ایّها المشرک المرتاب) اولی (بهشت) لقاء من (و ایمان به من) است، دوّمی (دوزخ) نفس تو است ای مشرک در شک درمانده.(13)
"باب" و "بهاء" و پیروانشان، تمام آیات قرآن در مورد معاد را تأویل میکنند، و معتقدند که معاد و روز قیامت به کیفیّت فوق در همین دنیا برپا شده و مى شود، وقتى که به "بابى ها" اعتراض مى شود که قرآن، روز قیامت را پنجاه هزار سال دانسته، ولى آغاز دعوت "على محمد باب" تا مرگش، بیش از شش سال نبوده، درجواب گویند: 50 هزار سال به یک ساعت منقضى شد، از این رو وقتى که "ازلى ها" و "بابى ها" به "حسینعلى بهاء" اعتراض مى کنند که طبق گفته ی "باب"، مَنْ یُظْهِرُهُ الله بعد از عدد مستغاث (2001) مى آید
"حسینعلى" در کتاب "بدیع"می گوید: «خود آن مشرکین، خمسین الف سنة (50 هزار سال) یوم قیامت را مى دانستند که به یک ساعت منقضى شد؛ بگو اى بى بصران، همان معنى در اینجا جارى، پنجاه هزار سال در ساعتى منقضى شود، حرفى ندارید و لکن اگر دو هزار سال به وهم شما در سنین معدوده منقضى شود اعتراض مى نمایید؟!»(14)
حال اگر به بابیان و بهائیان گفته شود که قرآن با کمال صراحت درباره روز قیامت مى گوید:
«یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ * وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ * وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً» همان روزى که آسمان همچون فلز گداخته مى شود * و کوهها مانند پشم رنگین (درفضا) متلاشى خواهدبود * و هیچ دوستى صمیمى سراغ دوستش را نمى گیرد!(15)
چگونه این آیه را تأویل مى کنند؟ آیا این آیات تأویل بردار است؟
و همچنین آیات دیگر صریح تر از این آیات. عجبى نیست، دست تأویل آن ها خیلى قوى است؛ تا آنجا که حدیث معروف «حلالُ محمَّد حلالٌ الى یومِ القیامة و حرامُهُ حرام الى یومِ القیامة» را به معنى: حلال و حرام محمّد تا روز قیام «على محمد باب» (که آغاز قیامت اسلام است) معنى مى کنند. (16)
کسى که این قدر دستش در تأویل و تفسیر به رأى و تحریف حقایق گشاد باشد، و بر خلاف موازین اهل لغت و ادب رفتار نماید، چه مى توان به او گفت؟؟؟
پی نوشت :
1.دكتر اسلمنت بهاءالله و عصر جديد صص29ـ 30
2.سوره اسراء ، آيه ١٥
3.ايقان ص 76 بند123
4.كتاب مبين – صفحه 289
5.سوره مائده- آيه 119
6.سوره النساء – آيه56
7.سوره القيامة- آيه4
8.سوره يس – آيه 79
9.ص ٣٤١ گنجينه حدود و احکام
10.معارج، آیه ی 4.
11.ابراهیم، آیه ی 48
12.در این باره به کتاب های: ایقان، ص 71، بدیع، ص 338. الواح بعد از اقدس، ص 115 و 252 و 102 و 81، اشراقات و مکاتیب عبدالبهاء، ص 33 و ... مراجعه شود.
13.اشراقات، ص 68.
14.بدیع، ص 113
15.معارج، آیات 8 – 10
16.بابی گری و بهائی گری، ص 190 – 192.
دیدگاهها
علی
1394/12/02 - 06:16
لینک ثابت
الحق که چرت گفته
افزودن نظر جدید