عدم همراهی رهبران انجمن حجتیه با نهضت و انقلاب اسلامی ایران
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ عملکرد انجمن حجتیه تا قبل از شروع انقلاب و نهضت اسلامی ایران در نگاه برخی، نه تنها مذموم نیست، بلکه قابل تحسین است. از این رو اکثریت قریب به اتفاق علما و نیروهای مذهبی، انجمن را تأیید کرده و بلکه با آن همکاری میکردند.
اما با شروع تدریجی مبارزه از سال 1341 از آنجایی که انجمن در اساسنامهاش تعهد کرده بود که از هرگونه دخالت در امور سیاسی بپرهیزد، سکوت را در دستور کار خود قرار داد.
این در حالی بود که شرایط کشور، با ده سال پیش از آن و هنگام تأسیس انجمن، فرق اساسی کرده بود و تقیه دیگر شیوه مناسبی برای دفاع از کیان اسلام نبود و به همین دلیل بود که حضرت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) با تمسک به احکام اسلام تقیه را حرام دانسته و طی پیامی به علمای تهران در تاریخ 13 فروردین 1342 فرمودند: «اینان با شعار شاه دوستی به مقدسات مذهبی اهانت میکنند. شاه دوستی یعنی غارتگری، هتک اسلام، تجاوز به حقوق مسلمین، شاه دوستی یعنی ضربه زدن به پیکر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانههای اسلام و محو اسلامیت، شاه دوستی یعنی کوبیدن روحانیت و اضمحلال آثار رسالت.»[1]
ریشههای انحراف در تفکرات انجمن سبب شده بود تا پیروان این جریان با پیشرفت نهضت اسلامی امام و مردم انقلابی ایران، به تدریج با مواضع این نهضت و قیام، زاویه پیدا کنند و عدم اعتقادش را به مبارزه با شاه را در عمل نشان دهد. اما «انجمن حجتیه» در چنین شرایطی سکوت اختیار کرده بود و رهبران این انجمن، نه تنها از این قیام مقدس حمایت نکرد، بلکه مخالفت با مبارزه را آغاز کرد.
یکی از علما و روحانیون وقت، به نام (مرحوم حجت الله فردوسی پور) که در 15 خردادماه سال 42 در منزل شیخ حلبی حاضر بودند، در خاطرات خود مینویسد: حوالی ظهر بود که صدای رگبار مسلسل به گوش میرسید، هر دفعه که صدای تیراندازی میآمد، شیخ حلبی بلند میشد و این جمله را تکرار میکرد: «هان! حالا بیرونش کن.» از شیخ حلبی سؤال کردم جریان چیست؟ چرا این جمله را تکرار میکنید؟ پاسخ داد، مگر نمیدانی که آیت الله خمینی در سخنرانی خود خطاب به شاه گفته است که کاری نکن که تو را هم مانند پدرت بگویم بیرونت کنند. مگر میشود با شاه مقابله کرد؟! حالا بیا بیرونش کن (به حالت تمسخر و استهزاء).[2]
مهندس طیب نیز مواضع شیخ حلبی و سایر رهبران انجمن حجتیه در قبال قیام پانزدهم خرداد سال 1342 را اینگونه تشریح میکند: «از ابتدای نهضت و انقلاب اسلامی و از گذشتههای دور، شیخ حلبی نسبت به این انقلاب هیچگونه اعتقاد و باوری نداشت و دلیلش هم این بود که نمیتوان با رژیمی که تا دندان مسلح است، مقابله کرد و معتقد بود تمام کسانیکه در این راه کشته میشوند، خونشان هدر رفته است و کسانیکه این افراد را تشویق به قیام در مقابله رژیم پهلوی میکنند، مسئول خون این افراد هستند.»[3]
البته شیخ حلبی تنها کسی نبود که در آن ایام، چنین مواضعی اتخاذ کرد، بلکه شباهت جالبی میان مواضع شاه پهلوی و مواضع رهبر انجمن (شیخ حلبی) دیده میشود. آنجایی که شاه پهلوی میگوید: «این خونهایی که در روز 15 خردادماه سال 1342 ریخته شد، به گردن کیست؟ و چه کسی مسئول این خونها است؛ ... باید بگوییم که کسانیکه بساط قیام پانزدهم خردادماه را به راه انداختند، مسئول این کار هستند»[4] و این همان سخنی است که شیخ حلبی نیز به آن اعتقاد داشت.
پینوشت:
[1]. خمینی، روح الله موسوی، صحیفه امام، ج1، ص178.
[2]. فرامرز شعاع حسینی و رحیم روح بخش، خاطرات حجت الاسلام و المسلمین فردوسی پور، ص44، نشر عروج، چاپ اول.
[3]. رضا مختاری اصفهانی، خاطرات محمد پیشگاهی فرد، اسناد انقلاب اسلامی، ص66.
[4]. سخنان شاهنشاه آریامهر از سال 1340 تا 1342، ص52، 1342، انتشارات آموزش و پرورش.
افزودن نظر جدید