صلح امام حسن اجتهاد خطا نبود
امام همانند كعبه است كه باید به سویش روند، نه اینکه او به جانب مردم رود.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ وهابیون در شبکه های مجازی خود در شگردی جدید، برای دفاع از معاویه از صلح امام حسن (علیهالسلام) سوء استفاده کرده و این صلح را نشانه حقانیت، شایستگی و لیاقت معاویه برای خلافت بر مسلمانان قلمداد میکنند. آنان در قضاوتی غیر منصفانه با عقاید شیعه بحث میکنند و میگویند، در صلح بین امام و معاویه، این صلح یا از جانب خداوند (به اذن یا دستور خداوند) صورت گرفته و یا اجتهاد امام بوده و بدون اذن خداوند انجام شده است.
در فرض اول (صلح مأذون از جانب خداوند باشد) خداوند امامت را از امام حسن (علیهالسلام) گرفته و به معاویه داده است و او شایسته مقام ولایت بر مسلمانان است و تمام مطالبی که شیعه، علیه معاویه میگوید بی اساس است و اگر این فرض را نپذیریم و معتقد شویم امام حسن (علیهالسلام) از روی اجتهاد خود عمل کرده و این ولایت را بدون اذن الهی به معاویه که شایستگی نداشته، داده است، بنا بر معارف قرآن و داستان حضرت یونس که قوم خود را بدون اذن الهی ترک کرد (با اینکه پیامبری خود را به کسی واگذار نکرد) مستحق عقوبت شد و خداوند او را در شکم نهنگی قرار داد که با توبه و اظهار ندامت از گناه خود از آن خارج گردید، میتوان حکم کرد که صلح حضرت حسن (علیهالسلام) نیز مورد بازخواست خداوند است که هم امامتش زیر سؤال رفت و هم خودش و خانوادهاش زیر سلطه معاویه رفتند.
پاسخ به این استدلال که وضعیت را به دو فرض تقسیم کرده (یا مأذون از طرف خداوند است و انتقال امامت از امام حسن (علیهالسلام) به معاویه، یا اجتهاد امام است که مستحق عقوبت است) و فرض دیگری متصور نیست این است که هر دو فرض باطل است.
در فرض اول گفته اگر بگویید با اجازه خداوند این صلح انجام شده باید بپذیرید که امامت از امام حسن (علیهالسلام) به معاویه منتقل شده، در حالی که اینطور نبوده و با آنکه صلح با اذن صورت گرفته، ولی امامت منتقل نشده بلکه حکومت داری به ناچار تسلیم معاویه شد(1) و تنها چیزی که از این واقعه تاریخی برداشت میشود، غلبه معاویه بر مسلمین با قهر و غلبه و فریب است و در این مسئله نیز هیچ فضیلتی برای معاویه نیست. در روایات اهل سنت هم به علت جنگ معاویه با امیرالمؤمنین و شهادت عمار در این جنگ، معاویه و یارانش، قوم باغی و طغیانگر خوانده شدهاند.(2)
فرض دوم که صلح را اجتهاد دانسته و با عمل حضرت یونس قیاس کرده نیز اشتباه است. حضرت یونس، پیامبر بود و وظیفه اش این بود که پس از اینکه از هدايت قوم خود نااميد گشته و بر آنها خشمگين شد (و خشم او در ظاهر مقدس بود) عجله نمیکرد؛ براى پيامبر بزرگى مانند او، بهتر اين بود كه پس از آگاهى از اينكه برای قومش به زودى عذاب الهى فرا خواهد رسيد، باز هم تا آخرين لحظه آنها را ترك نمیگفت و از تأثير تبلیغش تا آخرین فرصت و اتمام حجت دست نمیکشید. اگر حضرت يونس در بین قوم درنگ میکرد، شايد قومش در كار خود تجديد نظر مىكردند. در واقع هم قوم او در آخرين لحظات بيدار شدند و به توبه و انابه به درگاه حق پرداختند و خداوند عذاب را از آنان برگرفت و هدایتگری در بین قوم نبود. حضرت یونس وقتی عذاب قوم را قطعی دید، هنوز مأموریتش به اتمام نرسیده، بدون اذن، قوم را ترک کرد که عذاب دامنگیر او نشود.
در مورد امام حسن (علیهالسلام) اینگونه نبود؛ بلکه حضرت به جهت نجات قوم از هلاکت بی فایده، با مصلحت سنجی مجبور به صلح شدند. برای فرد شجاع و با ایمانی مانند امام حسن و امیرالمؤمنین (علیهماالسلام)، صلح و سکوت سختتر است و این صلح و سکوت در عین توان شخصی، نشان از توانایی غلبه بر هوای نفس و ترجیح مصلحت مسلمانان بر مصلحت شخصی است.
بنابراین صلح امام حسن (علیهالسلام) قابل تقدیر بوده نه مستحق نکوهش و قابل مقایسه با اجتهاد و ترک اولای حضرت یونس نیست؛ حتی در مورد امام آمده است که امام همانند كعبه است كه باید به سویش روند، نه اینکه او به جانب مردم رود. «مَثلُ الإمام مَثلُ الكعبة إذ تُؤتى ولا يَأتی(3) امام (در ميان مردم) همانند كعبه است كه مردم به سوى او مىروند، نه او به سوى مردم.» اگر میگذاشتند که حق بر مدار خود بچرخد و آن را برای اهلش باقی مینهادند و از خاندان نبوت پیروی میکردند، امام تنها نمانده و کار به صلح و سکوت نمیانجامید.
پینوشت:
1. «صلح امام حسن (ع) لازمه تأیید شخصیت معاویه نیست»
2. «حدیث فضیلت عمار از اخبار غیبی، و نشانههای نبوت پیامبر، و از صحیحترین احادیث»
«خبر قتل عمار بهوسیله قوم طغیانگر در جریان ساخت مسجدالنبی»
«شرکت در صفین به علت فهمیدن طرف حق با شهادت عمار»
3. خزاز، علی بن محمد، كفاية الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ج1، ص248.
افزودن نظر جدید