نقد نظریه امامت قلمداران

  • 1400/09/04 - 12:04
قلمداران از قرآنیون شیعی معاصر ایران است که برای احادیث، اهمیتی قائل نیست و قرآن را برای فهم اسلام کافی می‌داند. او روایات شیعه را نقد کرده و آنها را مردود می‌خواند. یکی از اعتقادات مهم شیعیان، مسأله امامت است. وی در آثارش از جمله کتاب شاهراه اتّحاد، مسأله امامت ائمه (علیهم‌السلام) را نقد کرده، در خلافت بلافصل امیرالمؤمنین و نصب الهی ایشان تردید می‌کند.
نقد نظر قرانیون در زمینه انتصابی بودن امامت

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ قلمداران یکی از قرآنیون شیعی معاصر ایران است که برای احادیث، اهمیت لازم را قائل نیست و قرآن را برای فهم اسلام کافی می‌داند. او بسیاری از روایات شیعه را نقد کرده و آنها را مردود می‌داند. وی یکی از اعتقادات مهم شیعیان که مسأله امامت است را در آثارش از جمله کتاب شاهراه اتّحاد، مورد نقد قرار داده و در امر خلافت بلافصل امام علی (علیه‌السلام) پس از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و نصب الهی امام تردید کرده است. همچنین واقعه غدیرخم، حدیث معروف ثقلین و امثال آن را غیرقابل استناد می‌داند.

قلمداران مخالف انتصابی بودن امامت از جانب خدا است. او برای این مخالفت، دلایلی دارد. از جمله‌ی این دلایل این است که انتصابی بودن امام از سوی خدا، مستلزم آن است که شورای مهاجرین و انصار نامشروع و باطل باشـد؛ این در حالی است که شورای مهاجران و انصار مورد پذیرش امام علی (علیه‌السلام) بوده است. همچنین استدلال می‌کند که این ادعای شیعه (انتصابی بودن امام) با نامه حضرت علی (علیه‌السلام) به معاویه مخالفت دارد؛ چرا که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در این نامه اذعان می‌کند که با ایشان به همان طریق بیعت شده، که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت شده است. چرا حضرت فقط بر مردمی بودن خلافتش تکیه کرده و به هیچکدام از دلایل دیگر، مثل واقعه غدیر استدلال نکرده‌اند و یا چرا حضرت علی (علیه السلام) ادعای امامت خود و الهی بودن آن پس از رحلت رسول خدا نکرده است؟[1]

این سخنان دارای اشکالاتی است که در ادامه و در چند بخش، پاسخ آنها ارائه می‌شود:
اهل بیت (علیهم السلام) و امیرالمؤمنین، در موارد متعدد به الهی بودن امامت حضرت اشاره کرده‌اند. برای مثال امام علی (علیه‌السلام) بارها خلافت و امامت خویش پس از رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به خداوند منتسب کرده و آن را تکلیف و حق انحصاری خود دانسته است.[2]
در سخنی دیگر حضرت علی (علیه‌السلام) تأکید می‌کند که مقام ولایت و امامت در خور دیگران نیست، و دیگر مدعیان زمامدارى، شایستگى آن را ندارند. امام علی (علیه‌السلام) در این بیان تصریح کرده است که مقام ولایت و امامت را خداوند به آنان عطا کرده است.[3]

لازم به ذکر است که امامت از دیدگاه شیعه، امری از سوی خدا برای افراد معینی است. این دیدگاه شیعه ریشه در قرآن دارد. «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیتِی قَالَ لَا ینَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.[بقره/124] و (به یاد آر) هنگامیکه خدا ابراهیم را به اموری امتحان فرمود و او همه را به جای آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایی خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شایسته باشند می‌دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید.»

مورخان و سیره‌نگاران مسلمان نوشته‌اند: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هنگامیکه به سراغ قبیله «بنی‌عامر بن صعصعه» رفت تا آنان را به دین خدا فراخواند، و از آنان بخواهد تا ایشان را در اجرای رسالت‌شان یاری دهند؛ یکی از افراد آن قبیله به نام «بیحرة بن فراس» در پاسخ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) گفت: «اگر ما از تو پیروی کنیم و خدا تو را بر مخالفانت پیروز گرداند، آیا امر خلافت را پس از خود به ما واگذار می‌کنی؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در پاسخ او فرمود: «الأمر لله یضعه حیث یشاء»؛ این سخن رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به صراحت نشان می‌دهد که جانشینی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) منصبی الهی و از حقوق خدا و رسول است، نه از حقوق مردم.

بنابراین، شخص پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نیز نقش استقلالی در تعیین جانشین خود نداشت، بلکه آن را به امر الهی انجام داده است، و در واقع حکمت ختم نبوت با نصب امام معصوم ارتباط دارد و با وجود چنین امامی است که مصالح جامعه‌ی اسلامی بعد از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) تأمین می‌شود.[4]

اما نسبت به اینکه چرا امام در خطبه 173 براى اثبات امامت و خلافت، تکیه بر نص پیامبر اکرم (صلى‌الله‌علیه‌وآله) نکرده است و حدیث غدیر و مانند آن را ذکر نفرموده، بلکه تکیه ایشان بر پذیرش مردم است. باید گفت:
نخست اینکه امام (علیه‌السلام) براى اثبات حقانیت خود، بر مسائلی که مورد قبول مخالفین است، تکیه فرموده؛ چرا که آنها قبول اهل حلّ و عقد، یعنی پذیرش از سوى علماى امّت و اجماع مسلمین را براى ثبوت امامت و خلافت کافى مى‌دانستند؛ بنابراین امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) با منطق خودشان، (منطق جدال احسن)، به آنها پاسخ مى‌دهد؛ چون اگر تکیه بر نص مى‌کرد، زبان آنها به انکار گشوده مى‌شد.

دلیل دیگر اینکه خلافت خلفاى پیشین، از طریق پذیرش مردم نبود، بلکه اهل سقیفه که ابوبکر را به خلافت برگزیدند، افراد معدود و محدودى بودند و خلافت عمر، تنها با نصّ ابوبکر بود و خلافت عثمان، تنها به وسیله سه یا چهار رأى از شوراى شش نفرى عمر صورت پذیرفت.

همچنین براى به دست آوردن نظر امام (علیه‌السلام) در مسأله خلافت، نباید تنها بر یک یا دو خطبه تکیه کرد؛ بلکه باید همه کلمات آن حضرت را در این موضوع، کنار هم بچینیم و تصمیم‌گیرى کنیم؛ مى‌دانیم امام (علیه‌السلام) در نهج البلاغه در موارد متعددى به مسأله خلافت، با تکیه بر نص اشاره کرده‌اند، و نیز در خطبه‌های متعدد تصریح کرده‌اند که خلافت، حق ایشان بوده و غصب شده است.
برای نمونه: در خطبه سوم نهج البلاغه که به خطبه شقشقیه معروف است، مشتمل بر شکایت امام علی (علیه‌‌السلام) در مورد غصب خلافت، و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با ایشان است.
آن حضرت در این خطبه می‌فرماید: به خدا سوگند! ابوبکر رداى خلافت را بر تن کرد، در حالیکه خوب مى‌دانست، من در گردش حکومت اسلامى همچون محور سنگهاى آسیابم که بدون آن آسیاب نمى‌‏چرخد.[5]

پی‌نوشت:

[1]. کتاب شاه راه اتحاد، حیدرعلی قلمداران، ص8 -23.
[2]. نهج البلاغه، خطبه‌های 1، 2، 93، 97، 120، 144.
[3]. نهج البلاغه، خطبه144.
[4]. ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ج1، ص424 و425، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول.
[5]. مکارم شیرازی، ترجمه‏ گویا و شرح ‏فشرده‌‏اى‏ بر نهج‏ البلاغه، ج1، ص65 – 67، انتشارات‏ مطبوعاتى‏ هدف‏، چاپ اول‏، قم.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.