تعصب شاه نعمت الله نسبت به برادری پیامبر (ص) با خلیفه اول
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از جنجالیترین سخنان شاه نعمتالله ولی، که ادعای شیعه بودن وی را تحتالشعاع قرار داده و زیر سؤال میبرد، نادیده گرفتن عقد اخوت و برادری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) است. درحالیکه بزرگان زیادی از اهل سنت به برادری و عقد اخوت بین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) اشاره و اعتراف کردهاند، شاه نعمتالله ولی تعصب خود نسبت به خلفا را نشان داده و به روایتی جعلی استناد کرده و خلفا را بهعنوان برادر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در دنیا و آخرت معرفی کرده است. وی در رساله فضائل صحابه پس از شرح عارفانه از قول رسول خدا (صلی الله علیه و آله) درباره ابوبکر، این روایت را ذکر میکند: «قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): لو کنت متخذا خلیلاً لاتخذت ابابکر خلیلاً؛ اگر دوستی برای خود انتخاب میکردم حتماً ابوبکر بود.» بعد این شعر را سروده:
او حبیب الله و خلیل خداست منصب و جاهش از همه اعلاست. » [1]
در جواب شاه نعمتالله و پیروان او باید گفت که اولاً برخی از بزرگان اهل سنت، این روایت و دیگر روایاتی که درباره برادری پیامبر (صلی الله علیه و آله) و خلیفه اول است را جعلی میدانند. چنانچه ابن ابی الحدید میگوید: «این حدیث مجعول است و طرفداران ابوبکر آن را در مقابل «حدیث اخاء» ساختهاند.» [2] همچنین مناوی، عالم بزرگ اهل سنت در ردّ حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که میفرماید:«ابوبکر از من است و من از ابوبکر؛ او در دنیا و آخرت، برادر من است.» [3] از قول سیوطی میگوید: «درست و صحیح آن است که این حدیث باید از کتاب «جامع الصغیر» حذف شود؛ زیرا در سلسله سند این حدیث، شخصی به نام «عبدالرحمان بن عمرو بن جبله» قرار دارد که ذهبی او را تکذیب کرده است.» [4]
ثانیاً از طرف دیگر بسیاری از علما و بزرگان اهل سنت اعتراف به برادری پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) کردند. چنانچه صاحب ریاض النضرة میگوید:«بزرگتر دلیل عظمت مقام علی نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم رفتار پیغمبر در مورد برادری با اوست هنگامی که پیغمبر شروع کرد، هرکدام از اصحابش را با همپایه و همشکلش بپیوندد تا جائیکه بین ابوبکر و عمر پیوند برادری برقرار کرد، علی را برای خودش ذخیره گذارد، و او را به خود اختصاص داد، آیا هیچ افتخار و فضیلتی میتواند با این فضیلت همپایه گردد؟!» [5]
همچنین روایتی که بزرگان اهل سنت هم آن را به طرق مختلف نقل کردند این است که: «پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)فرمود: برادر و همراه مرا فراخوانید. عایشه که آنجا بود، گفت: منظورش، ابوبکر، است، او را فرابخوانید. ابوبکر فراخوانده شد و داخل اتاق رفت و بالای سر آن حضرت نشست. ضعف بر آن حضرت غالب شده بود. برای همین، چشمهای خود را بسته و ساکت بود. وقتیکه چشمهایش را گشود و ابوبکر را دید، صورتش را از او برگرداند. مدتی گذشت و پیامبر(صلی الله علیه و آله)همچنان ساکت بود. ابوبکر به اطرافیان گفت: اگر با من کاری داشت، حتماً با من سخن میگفت، پس برخاست و از اتاق خارج شد. پس از رفتن ابوبکر، پیامبر(صلی الله علیه و آله)دوباره فرمود: برادر و همراهم را فراخوانید. حفصه گفت: شاید منظورش عمر میباشد. او را فراخوانید. هنگامی که عمر وارد شد و آن حضرت او را دید، صورتش را از او برگرداند و حرفی نزد. مدتی به سکوت گذشت تا این که عمر هم گفت: ظاهراً با من کاری ندارد و ازاینرو، برخاست و رفت. پس از خروج عمر، آن حضرت(صلی الله علیه و آله) برای سومین مرتبه گفت: برادر و همراه مرا را فراخوانید. ام سلمه گفت: منظورش علی(علیه السلام)است، او را فراخوانید و دنبال دیگری نروید. پس علی(علیه السلام) را فراخواندند. وقتی علی (علیه السلام) حاضر شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود به من نزدیک شو. به وی نزدیک شد و آن حضرت را بر سینه خود تکیه داد، هم چنان با وی سخن میگفت تا این که روح پاکش از بدنش خارج گردید و مقداری از آب دهان آن حضرت بر بدن او ریخت.[6] و فرمود: بر درب بهشت نوشته شده است: «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، عَلِی أَخُو رَسُولِ اللّهِ.» [7]
متون و اسناد احادیث اخوّت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) در جوامع سنّی و شیعه بسیار است، بهطوریکه در کتب «سنن ترمذی»، «ابن ماجه»، «مستدرک» و «تاریخ طبری»، «مسند احمد»، «مجمَعُ الزواید»، «طبقات ابن سعد»، «الدر المَنْثُور»، «ریاض النَّضرة» و «فضائل الخمسة» بهطور مفصّل شرح داده شده است.
دراویش خود باید قضاوت کنند که چرا شاه نعمتالله ولی اینقدر نسبت به خلفا تعصب دارد که روایت جعلی را میپذیرد و روایاتی که علمای اهل سنت درباره برادری پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السلام) نقل میکنند را نادیده میگیرد.
پینوشت:
[1]. دکتر فرزام، حمید، کتاب نقد احوال و آثار نعمتالله ولی، انتشارات سروش، تهران، 1347، ص 593
[2]. ابن ابي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله ، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 17
[3]. کنزالعمال، متقی هندی، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ج11 ص44 رقم3255
[4]. فیض القدیر، مناوی، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج1 ص120 رقم72
[5]. طبری، محب الدین، الریاض النضرة، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1424 ه ق، ص 212
[6]. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، قسم دوم از جزء دوم، ص 51
[7]. سید عبدالحسین شرفالدین موسوی، المراجعات، ص ۲۴۴٫ و منتخب کنز العمال، حاشیه ص 35، جزء پنجم مسند احمد
افزودن نظر جدید