آیا تاویل صفات خبریه، تحریف آیات و روایات محسوب میشود؟
خلاصه مقاله
خدای متعال، دارای صفات فراوانی است که برخی از این صفات را صفات «خبریه» مینامند، که صرفاً در آیات و روایات بیان شدهاند و عقل، راهی برای اثبات آن صفات ندارد؛ نظیر «یدالله»، «وجه الله»، «استوی علی العرش»؛ بسیاری از علمای اسلامی معتقدند که این صفات را باید تاویل بُرد و انسان اگر بخواهد آنها را حمل به ظاهر کند، منتهی به جسمانیت خدای متعال میشود، حال آنکه خدای متعال، جسم نیست و از صفات جسمانیت نیز منزه است. در مقابل، علمای وهابیت با تأسی به ابن تیمیه، مدعی شدهاند که تأویل صفات خبریه ممنوع بوده و نوعی تحریف آیات و روایات بهحساب میآید که این نظر مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
متن مقاله
در مجموع فتاوی و رسائل بن عثیمین (از علمای نامدار وهابیت) چنین آمده است: «واخترنا كلمة "تحريف" على كلمه "تأويل".[1] ما نامِ «تحریف» را بر روی کلمه «تاویل»، اختیار کردهایم. (یعنی تأویل را تحریف میدانیم.)»
این ادعا در حالی از بن عثیمین و بهطور کلی وهابیت صادر شده است که باید دانسته شود، تحریف به معنای تغییر است،[2] و لذا زمانی تأویل، تحریف محسوب میشود که تأویل کنندگان، معنای اصلی کلمهای را تغییر دهند؛ حال آنکه تأویل کنندگان، معنایی را تغییر نمیدهند، بلکه به سبب قرائن موجود، از میان معانی که لغتشناسان برای صفات خبریه ارائه کردهاند، معنایی را بر دیگر معانی ترجیح دادهاند. بهعنوان نمونه:
الف: در مورد آیه «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ.[فتح/10] باید گفت: اگر واژه «ید» در این آیه را به معنای «دست» بدانیم، بحث جسمانیت خدای متعال مطرح میشود؛ بنابراین علمای اسلامی، معنای دیگری را برای واژه مذکور اختیار کردهاند؛ بدینسان که لغتشناسان معانی متعددی را برای «ید» درنظر گرفتهاند و یکی از آن معانی، این است که «ید» به معنی قدرت باشد،[3] از همینرو علمای اسلامی، این معنای «قدرت» را برای واژه «ید» اراده کردهاند.[4]
ب: در آیه: «وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ.[الرحمن/27] و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.» واژه «وجه»، از جمله صفات خبریهای است که در این آیه ذکر شده است و از آنجایی که این واژه، معانی متعددی داشته است و لغتشناسان آن را به معنی «ذات» نیز دانستهاند،[5] بر همین اساس تأویل کنندگان، بر این باورند، واژه «وجه» در آیه مذکور، به معنی «ذات» است، نه «صورت».[6]
ج: واژه «استوی» در آیه «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى.[طه/5] خداى رحمان كه بر عرش استيلا يافته است.» نیز معانی متعددی دارد و با توجه به اینکه طبق تصریح راغب اصفهانی (لغتشناس معروف سنی مذهب)، این واژه در آیه مذکور، با کلمه «علی» متعدی شده است، بنابراین به معنی «استیلاء» خواهد بود.[7] از همینرو تأویل کنندگان، واژه «استوی» در این آیه را نیز به معنی استیلاء و تسلط بر عرش تلقی کردهاند، نه استقرار و نِشستن بر روی عرش که منتهی به جسمانیت خداوند میشود.[8]
بنابراین مشخص میشود که تأویل کنندگان، تغییری در معنای ظاهری کلمات ایجاد نکردهاند؛ بلکه صرفاً بهخاطر اینکه آیات مربوط به صفات خبریه، منتهی به جسمانیت پروردگار عالَم نشود، معنای دیگری را برای صفات خبریه، ترجیح دادهاند.
ناگفته نماند که نوع دیگری از تأویل نیز در روش و متد تأویل کنندگان وجود دارد، و آن هم در تقدیر گرفتن کلمهای در آیات و روایات است؛ بدینسان که مثلاً در آیه «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا.[فجر/22] و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.» کلمه «امر» را قبل از «ربک» در تقدیر گرفتهاند و لذا مراد از این آیه را آمدنِ امر خداوند متعال دانستهاند، نه آمدنِ خدای متعال؛ بر این نوع تأویل نیز اشکالی مترتب نمیشود، چرا که در تقدیر گرفتن کلمات در آیات و روایات، امری مرسوم بین مفسرین و علمای مذاهب اسلامی بوده است. چنانکه در آیه «وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِي كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِي أَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ.[یوسف/82] (برای اطمينان بيشتر) از آن شهر كه در آن بوديم سؤال كن و نيز از آن قافله كه با آن آمديم بپرس و ما (در گفتار خود) صادق هستيم.» مفسرین «وَاسْأَلِ الْقَرْيَةَ» را به معنی «واسال اهل القریه» تلقی کردهاند.[9] یعنی در این آیه نیز، کلمهای را در تقدیر گرفتهاند و لذا در تقدیر گرفتن کلمات در آیات کریمه قرآن، امری رایج بین مفسرین فریقین بوده است.
با همه این تفاصیل، مشخص میشود، روش تأویلی که بسیاری از علمای اسلامی بدان ملتزم بودهاند، بر پایه ادله قوی و مؤیدات مناسب پیریزی شده است و لذا نمیتوان تأویل را تحریف آیات و روایات قلمداد کرد.
پینوشت:
[1]. بن عثیمین، محمد بن صالح، مجموع فتاوی و رسائل ابن عثیمین، ج 5، ص159، بی جا، دار الوطن- دارالثریا، چاپ آخر، 1413هق.
[2]. مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس، ج12، ص136، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1414هق.
[3]. همان، ج20، ص353.
[4]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص33، مترجم: محمد باقر موسوی، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، 1374هش.
[5]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج13، ص555، بیروت، دارصادر، چاپ سوم، 1414هق.
[6]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج16، ص91، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، 1390هق.
[7]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص439، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، 1412هق.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص160، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دهم، 1371هش.
[9]. طبرانی، سلیمان بن احمد، التفسیر الکبیر، ج3، ص502، اردن، چاپ اول، 2008 م. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
نویسنده: محمد باغچیقی(باغچقی)
افزودن نظر جدید