اعتراف به ارتباط!
پایگاه جامع فرق ادیان ومذاهب - یکی از اعتقادات صوفیان اصیل در قرون گذشته، دوری دراویش از دربار حکومتی و شاهان و صاحب منصبان بوده است، تا جایی که بزرگان و صاحبنظران صوفیه، در کتب خود نیز به این مهم اشاره کرده و مریدان را به شدت از آن نهی میکردند.
یحیی باخرزی صوفی صاحبنام قرن هشتم هجری، در بخش آداب صحبت کتابش مینویسد: و از آداب ما (دراویش) لابدّ آن است که درویش باید که به ابواب سلاطین نزدیک نشود و نرود و با کسانی که ایشان را به دنیا رغبت باشد، صحبت ندارد که ایشان دل او را از خدای تعالی باز گیرند و محب دنیا گردانند و اگر به ضرورت ناگاه به صحبت ایشان در افتی ایشان را نصیحت کن و در سخن با ایشان خیانت مکن! که آن معاملت با خداست و حق را بگوید.[1]
وی دوری جستن از کاخ و کاخنشینان را امری ضروری برای صوفیمرامان دانسته و عافت این نزدیکی را رغبت به دنیا و دوری از خدا میداند. او جهت اتمام حجت ادامه میدهد که در صورت برخورد ناگهانی با ایشان، امر به معروف و نهی از منکر کند و از چاپلوسی به شدت پرهیز کند که در غیر این صورت اگر حق را نگوید از خائنین به حق الله خواهد بود.
دراویش معاصر نیز که نه زهد صوفیان قدیم را داشته و نه غیرت عزلتگزینی، همواره یار غار سلاطین و شاهان بودند. از جمله اقطاب طریقت گنابادیه که صلاحی در مورد این دیدارها مینویسد: «ديدار حضرت رضاعليشاه و اعلیحضرت فقيد محمدرضاشاه پهلوی اعلی الله مقامهما در واقعه زلزله گناباد رخ داد. حضرت رضاعليشاه در بدو ديدار خطاب به اعلیحضرت فرمودند؛ باور از بخت ندارم كه تو مهمان منی! خيمه پادشه وانگاه سراي درويش؛ لازم به ذكراست كه اين اولين ديدار ان دو بود و يكبار ديگر هم بعد از رحلت آيت الله حكيم در كاخ سعدآباد حضرت رضاعليشاه بنابه درخواست اعلیحضرت فقيد به ديدارشاه رفتند. اين ديدار مشورتی بود و اعلیحضرت در آن ديدار باحضرت رضاعليشاه مشورت فرمودند كه حال كه آقای حكيم رحلت كرده اند، به نظر شما خطاب به كدام يك از مراجع تلگراف تسليت ارسال كنم، كه حضرت رضاعليشاه شاه را راهنمايی فرمودند كه تلگراف تسليت خطاب به آيت الله شريعتمداری ارسال فرمايند، اعليحضرت هم به توصيه حضرت رضاعليشاه عمل نموده وتلگراف تسليتی خطاب به آيت الله شريعتمداری ارسال داشتند رحمة الله عليهم اجمعين. ادب شاهانه نسبت به مقام عرفا قابل هزاران تمجيد است...»
اقرار صریح صلاحی به ارتباط دراویش گنابادیه با دربار پهلوی این سخن را تقویت میکند که اتباع این فرقه دل خوشی از نظام اسلامی و انقلاب مردم ایران در سال 57 ندارند. در اسناد ساواک ارتباط اتباع این فرقه با انجمن فراماسون نیز به چشم میخورد. در سال 1344 ساواک از ارتباط این تشکیلات با دراویش گنابادی خبر داد و در گزارشی با موضوع "جمعیت فراماسونری در خراسان" نوشت: «...تصور میرود دراویش پیرو صالح علیشاه گنابادی نیز به جمعیت مزبور وابستگیهایی داشته باشند...»
تصاویر و اسناد این روابط در سایتها موجود است و به این ارتباط به هیچ وجهی قابل توجیه نیست. آیا دیدار قطب گنابادیه با شاه تصادفی بوده؟ آیا قصد وی از این دیدارها امربه معروف و نهی از منکر بوده؟ اگر مرام صوفیانه ایشان را از دربار شاهان دور میکند، فلسفهی حضور اقطاب گنابادی در نهایت خفّت در حضور شاه مستبد و خونخوار حکومت پلهوی چیست؟ رابطهی ایشان با درباره طاغوت منحصر در حکومت محمدرضا شاه نیست بلکه میتوان به رابطهی افرادی چون، حاج میرزا عباس (میرزا آغاسی)، رضاقلی خان سراج الملک اصفهانی، علیخان دولوی قاجار (ظهیر الدوله) و عبدالحسین تیمورتاش[2] با حکومت و دربار قاجار و پهلوی اول نام برد که از قِبل وجود منحوس ایشان، ظلمهای زیادی به مردم مظلوم ایران رفته است.
پینوشت:
[1]. فصوص الآداب، یحیی باخرزی، چاپ دانشگاه تهران، 1387، ص 108
[2]. زندگی طوفانی، خاطرات سید حسن تقی زاده، 1390، ص 232
افزودن نظر جدید