دیدگاه عجیب دراویش گنابادی نسبت به خلافت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ با مطالعه و بررسی دقیق دیدگاهها و نظرات اقطاب، بزرگان و نظریه پردازان دراویش گنابادی پیرامون اصول، مبانی و اعتقادات مذهب شیعه متوجه خواهیم شد که این فرقه نهتنها ذوب در اعتقادات شیعه نشدهاند و عقاید شیعه را بهصورت کامل نپذیرفتهاند، بلکه میتوان گفت که این فرقه در برخی از اصول و مبانی خود به مذهب اهل سنت نزدیکتر است و حتی در برخی موارد، دیدگاههای آنان را پذیرفتهاند.
بزرگان و نظریه پردازان این فرقه، خلافت و امامت ائمه اطهار (علیهم السلام) را به دو جنبه ظاهری و باطنی تقسیم کرده و از خلافت به ریاست ظاهری و از امامت به ریاست و ولایت باطنی و معنوی تعبیر کردهاند. چنانچه ملا سلطان گنابادی میگوید: «نبی مکرم اسلام چون رحلت کردند، علوم ولایت معنوی را به علی (علیه السلام) داد؛ ولی دعوت ظاهر و ریاست ظاهری خودبهخود با حضرت رسول ختم شد؛ زیرا دعوت ظاهری از دیگران که خلفای ثلاثه باشند برمیآید و ازاینجهت ریاست ظاهری به علی (علیه السلام) نرسید.» [1]
این دیدگاه قطعاً بر خواسته از روحیه و دیدگاه صلح کلی متصوفه است، کما اینکه دیگر دراویش نظریه پرداز این فرقه نیز به این دیدگاه اشاره کرده و خلافت را انتخابی و نه انتصابی دانسته و از خلافت به حکومت ظاهری بر مردم تعبیر کردهاند. چنانچه یکی از نظریه پردازان و مروجان این فرقه میگوید: «در خصوص تفاوت ظاهری عملکرد امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) نخست ما باید بتوانیم وجه خلافت را در وجود آنها از وجه امامت جدا کنیم. چنانچه امام علی (علیه السلام) 25 سال امام بودند و یک روز خلیفه نبودند...عملکرد ائمه (علیهم السلام) در خصوص مسئله خلافت، یعنی حکومت ظاهری بر مردم، تابع وضعیت مردم زمان خودشان بوده است». مقصود ایشان این است که اگر مردم، مایل به خلافت ائمه اطهار (علیهم السلام) بودند و انتخاب میشدند، ایشان نیز بهتبع میپذیرفتند و اگر مردم، مخالف ایشان بودند حضرات معصومین بهراحتی خلافت را کنار میگذاشتند و به دنبال رسیدن به آن نبودند.
ایشان در ادامه میگوید: «اگر نیک بنگریم، وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) در سال دهم هجری بوده است. پس از آن جانشین معنوی ایشان یعنی حضرت علی (علیه السلام) 40 سال بر منصب امامت بودند درحالیکه 4 یا 5 سال از این دوران را بر خلیفه بودند چراکه در سال 36 و پس از قتل عثمان مردم به ایشان روی میآورند. حضرت علی (علیه السلام) در سال 40 شهید میشوند و فرزند ارشدش را به جانشینی معنوی خودشان برمیگزینند و این هیچ ارتباطی به خلافت ظاهری ندارد چراکه خلافت امری انتخابی بوده است نه انتصابی».
تعریف و تفسیر دراویش گنابادی از "خلافت" به نحوی است که آن را در شأن ائمه اطهار (علیهم السلام) نمیدانند، چراکه معتقدند که خلافت، حکومت ظاهری بر مردم است که تعیین شخص خلیفه نیز توسط خود مردم انجام میگیرد. درحالیکه امامت، ولایت معنوی و باطنی است که انتخاب شخص امام، انتصابی و از طرف خداوند متعال برای دستگیری، هدایت و ارشاد نفوس انسانها است.
شاید بتوان گفت که دراویش گنابادی با ظاهری دانستن خلافت و انتخابی دانستن آن و تقسیم خلافت و ولایت به ظاهری و باطنی به دنبال بهره برداریهای شخصی و فرقهای هستند. دراویش گنابادی با توسل به این نوع نگاه و تقسیم، به دنبال این هستند که بگویند چون تصوف مسلکی باطن گراست، لذا اقطاب این فرقه نائبان امام در امر باطن و ولایت هستند و بهتبع آن چون امر حکومت، امری ظاهری است لذا صوفیه در سیاست، دخالت نخواهند کرد.
اما مبانی و اعتقادات شیعه، خلاف این امر را قائل است و هیچگاه اینچنین تقسیمی که خلافت و امامت را به امری ظاهری و باطنی تعبیر و تقسیم کرده باشد را نمیبینیم. شیعه قائل به انتصابی بودن خلیفه آنهم از سوی خداوند متعال برای جلوگیری از سوءاستفادهها و انحراف در جامعه اسلامی است.
پینوشت:
[1]. سعادتنامه، گنابادی ملأ سلطان، تصحیح حسینعلی کاشانی، حقیقت، تهران 1379، صص 189-188
افزودن نظر جدید