انشعابات و پراکندگی سلاسل صوفی
سلسلههای مهم صوفیه در سراسر جهان دارای طرفدارنی هستند که در ذیل اشارهای به موقعیت جغرافیایی مهمترین آنها میکنیم:
سلسله قادریه: منسوب به عبد القادر گیلانی (متوفی 562 ه.) ملقب به قطب الاعظم، این طریقت در سراسر بلاد اسلامی منتشر شده است.
سلسله بدویه: منسوب است به سیدی احمد البدوی (متوفی 675) که آنان را احمدیه نیز مینامند. سلسله بدوی در مصر انتشار زیادی پیدا کرد.
سلسله سهروردیه: منسوب به شهاب الدین عمر بن عبد الله سهروردی (متوفی 632 ه.) است. سلسلههای: جلالیه، جمالیه، زینبیه، خلوتیه و شعبههای متعدد و مختلف آن در آسیای صغیر، دوشنبه در افغانستان از طریق سهروردیه نشأت یافتهاند. زکریای مولتانی، این طریقت را در هند رواج داد و پیروانی یافت.
سلسله شاذلیه: منسوب به ابو الحسن شاذلی (متوفی 656 ه.) است. این سلسله در مصر و مغرب و بلاد عثمانی قدیم اعتبار تمام را کسب کرده است. سلسلههای: جوهریه، وفائیه، مکیه، هاشمیه، عفیفیه، و قاسمیه، خواتریه در مصر، و سلسلههایی مثل: شیخیه، ناصریه، حبیبیه و یوسفیه در مغرب، از آن منشعب شدهاند.
سلسله نقشبندیه: منسوب به خواجه بهاء الدین محمد نقشبند است. (متوفی 792 ه.) این سلسله در هند، مخصوصاً در دوره اقتدار مغول، نفوذ داشت.
سلسله شطاریه: منسوب به عبد الله شطار (متوفی بین 818 و 832 ه.) است. این طریقه در سوماترا و جاوه نیز پیروانی دارد.
سلسله مولویه: منسوب به جلال الدین محمد بلخی رومی، معروف به مولوی (متوفی 672). مولویه، در عهد دولت عثمانیها کسب نفوذ کردند و بعد از روی کار آمدن جمهوری ترکیه، نفوذ خود را از دست دادند و اکنون فقط در حلب و بعضی بلاد کوچک باقی ماندند.
سلسله بکتاشیه: منسوب به حاجی بکتاش ولی میباشد (متوفی 738 ه.). این طریقت در حدود قرن هشتم هجری پیدا شد و در ترکیه در روزگار سلاطین عثمانی رواج یافت.
سلسله نعمت اللهیه: منسوب به شاه نعمت الله ولی است (متوفی 835 ه.) که در ایران انشعابات مختلف و پیروانی دارد.[1]
این فرقه، مانند بقیه فرق صوفیه دارای افکار و عقاید خرافی و به دور از عقل و خرد و بر خلاف آموزه های قرآنی و سنت پیامبر و اهل بیت است. در این جا مطالبی از سلطانعلیشاه موسس یکی از انشعابات نعمت اللهیه بنام فرقه گنابادیه را نقل میکنیم:
سلطانعلیشاه در کتاب «سعادتنامه»، ص 162، درباره مرید و مطالب که میخواهد نزد مرشد و قطب برسد مینویسد:
«چون وارد حضور گردد، در کمال عجز و فروتنی که شیوه نیازمندان است، صورت بر خاک مذلت گذارد و به شکرانه این نعمت سجده به جای آورد».[2]
آیا مردم وقتی به حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) یا امام علی(علیه اسلام) میرسیدند سجده میکردند؟ آیا مقام قطب و مرشد، از مقام پیامبر و امام معصوم برتر است؟
در کتاب «مجمع السعادات»، ص 269، سلطانعلیشاه مینویسد: «هر کس بشناسد امام خود را، حاجت انتظار ظهور حضرت قائم(علیه اسلام) را نخواهد بود، نه در عالم صغیر و نه در عالم کبیر...».[3]
معنای این سخن چیست؟ آیا مقصود ایشان این است که مرشد و قطب، مانند امام زمان است یا مقصود این است که در هر عصری امام زمانی داریم و آن قطب و مرشد است؟ هر کدام که باشد، باطل و خلاف است. چون هیچ کس و هیچچیز جایگاه امام زمان(علیه اسلام) را ندارد. شعیان باید همواره در حال انتظار باشند و برای ظهور حضرت خود را آماده کرده و دعا نمایند.
سلطانعلیشاه در کتاب «ولایتنامه»، ص 11 مینویسد: «صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله، توان گفت. به این جهت که فانی در جهت غیب است و اعلی توان گفت به آن اعتبار که مستولی بر کل است و رب توان گفت که تربیت کل، موکول به اوست».[4]
این سخن یعنی چه؟ منظور این است که علی(علیه اسلام) خداست یا مانند خداست که کفر و شرک است. علی(علیه اسلام) بندهی شایسته و معصوم و امام و پیشوای بر حق و جانشین بلافصل پیامبر خداست، او بهترین و بیش ترین عبادتها را انجام میداد.
وی، در کتاب «تفسیر بیان السعاده»، ص 14 درباره امام علی(علیه اسلام) مینویسد: «... مبدأ کل عالم وجود و موجد تمام موجودات، علی(علیه اسلام) میباشد. شرائع الهیه و جمیع کتب آسمانی نازل شدهاند که خلق را به سوی معرفت علی(علیه اسلام) بخوانند».[5] این عبارات چه توجیه صحیحی میتواند داشته باشد؟
همچنین در صفحه 422 همان کتاب در ضمن تفسیر سوره بنی اسرائیل مینویسد:
«انسان، در عبادت خودش شیطان یا جن را یا مانند زردشتیان که عبادت میکنند (هوا ـ آب ـ زمین ـ حیوان ـ انسان) و بعضی هندوها که انسان را عبادت میکنند و... همه این ها، خداوند سبحان را عبادت میکنند...».[6]
اگر این سخن صحیح باشد، باید تمام آیات قرآن را که از کفر و شرک و بتپرستی و شیطان مذمت میکنند، کنار بگذاریم . فرستادن پیامبران بیهوده باشد و این همه جنگهای پیامبر(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه اسلام) با مشرکان و کفار بیهوده و بیجهت باشد. خلاصه باید زحمات و مبارزههای انبیا را نادیده بگیریم.
نتیجه آنکه راه و روش و تعلیمات و افکار این گروه با سیره امامان معصوم (علیه اسلام) و پیامبران الهی سازگار نیست.
تنها به حدیثی در این باره اشاره میشود: وقتی از امام صادق(ع)، درباره ابوهاشم کوفی(صوفی) سؤال میشود، حضرت در جواب میفرماید: او فردی بسیار فاسد العقیده است. وی همان کسی است که مذهبی را به نام صوفیه پایهگذاری و تاسیس کرد و آن را راه فراری برای عقیده خبیث و فاسد خودش قرار داد.[7]
در پایان، این تذکر لازم است که این فرقهها در سایر موقعیتهای جغرافیایی مذکور نیز وجود دارند و منحصر به آن مکانها نیستند. البته به صورت کلی، طرفداران آنان اندک است.
پینوشتها:
[1]. دکتر سید یحیی یثربی، عرفان نظری، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ص 195به نقل از: ارزش میراث صوفیه، ص 98 به بعد و طرائق الحقایق، ج 3.
[2]. سلسلههای صوفیة ایران، نورالدین مدرسی چهاردهی، نشر علمی فرهنگی، تهران 1394، ص 303.
[3]. همان، ص 304.
[4]. همان، ص 305.
[5]. همان، ص 206.
[6]. همان.
[7]. مقدس اردبیلی، حدیقه الشیعه، بی تا، بی جا، ص 564
افزودن نظر جدید