سخنوری امام حسن (علیهالسلام)
روزی به معاویه گفتند: حسن بن علی را وادار کن تا با مردم سخن بگوید و کاستیهای او بر مردم آشکار شود؛ معاویه رو به امام (علیهالسلام) کرد و گفت: به منبر برو و ما را موعظه کن؛ حضرت بالای منبر رفت و پس از سپاس و ستایش خداوند، فرمود:
ای مردم! هر که مرا میشناسد که میشناسد و هر که نمیشناسد بداند من حسن فرزند علی بن ابیطالب و فرزند فاطمه دختر رسول خدا هستم. من زاده بهترین آفریده خدایم. منم فرزند پیامبر خدا، آنکه خداوند برای او زمین را محل سجده و پاککننده قرار داد، من فرزند چراغ نورانی هستم، من فرزند بشارت دهنده و انذار دهنده هستم، من فرزند آخرین پیامبران، و برترین رسولان و امام متقین و فرستاده خدای دو جهانم؛ من فرزند کسی هستم که برای جن و انس فرستاده شد، من فرزند کسی هستم که رحمة للعالمین است.
سخن شیوای حضرت هم چنان ادامه داشت تا آن جا که معاویه ترسید کلام او در دل مردم بنشیند. از همین رو، سخن او را قطع کرد و سبک سرانه پرسید:
ابا محمد (این سخن را فرو گذار) در توصیف رطب سخن بگو؟
امام با بزرگواری تمام فرمود: باد آن را میرویاند، گرما میرساند و سرما خوش طعمش میکند.
و دوباره سخن آغازین خود را ادامه داد: من فرزند کسی هستم که دعایش مستجاب بود. من فرزند شفاعتکننده مطاع هستم و ...
معاویه سخت به تکاپو افتاد و این بار با تندی و عصبانیت سخن زیبای امام را قطع کرد.
مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص184و185.
مقاله: «سخنوری امام حسن مجتبی»
دریافت فایل | حجم فایل |
---|---|
3177231.rar | 329.98 کیلوبایت |
افزودن نظر جدید