چرا فیض الهی در بهائیت محدود میشود؟!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مبلّغ بهائی و یک پژوهشگر در زمینهی بهائیت، به بررسی تناقضگویی مبلّغان بهائی، پیرامون لزوم جریان فیض الهی در تجدید ادیان پرداختند.
مبلّغ بهائی: جهان بشری محتاج نفثات روح القدس میباشد و لذا عبدالبهاء خاتمیت را مساوی با محدود دانستن فیوضات الهی دانسته است: «اگر بخواهیم فیوضات الهی را محدود کنیم خود خدا را محدود کردهایم... آن خدائی که نفحه روح القدس دمید، حال هم قادر است بدمد و خواهد دمید فضل او انقطاعی ندارد این روح همیشه ساری است این فیض الهی است و فیض الهی جایز نیست که منقطع شود... آیا میتوانید بگوئید... دریا منتهی به این دریا شد بعد دریائی نیست باران منتهی به این باران شد بعد از این بارانی نیست اشراق شمس منتهی شد و بعد از این اشراق شمس نیست؟ ممکن است این؟ استغفرالله. ... چگونه توان گفت که آن فیض ربّانی آن قوّهی روح القدس آن فیوضات ابدی منقطع شود».[1]
پژوهشگر: امتداد فیض الهی مساوی با ارسال پی در پی ادیان نیست؛ از طرفی خاتمیت به معنای پایان یافتن و محدود دانستن علم الهی نیست. حال آن که خاتمیت بدین معناست که آنچه برای هدایت بشر لازم بوده در اختیار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اوصیای ایشان قرار گرفته و امتداد فیض الهی و افاضهی علوم به بشر، از طریق معصومین (علیهم السلام) صورت میگیرد. لذاست که شیعیان با استناد به روایات معصومین (علیهم السلام) بر این باورند که خدای متعال، لحظهای بشر را بدون راهنما رها نفرموده؛ همچنان که امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «لَوْ لَمْ يَبْقِ فِى الأرْضِ الّا اثْنَانِ لَكَانَ اَحَدُهُمَا الْحُجَّهُ علی صاحبه [2]؛ اگر در روى تمام زمين باقى نماند، مگر دو نفر، يكى از آنها حجت خدا بر دیگری خواهد بود».
مبلّغ بهائی: طبق نظر پیشوایان ما، احتیاج جهان بشری به نفثات روح القدس، تنها با نزول ادیان جدید برطرف شده و امتداد فیض الهی تنها از طریق ارسال پیامبران ممکن است.
پژوهشگر: پس با این حال، چرا وقتی نوبت به بهائیت میرسد، دیگر جهان بشری محتاج نفثات روح القدس و تجدید نبوت نیست؟! چرا مدعی پیامبری بهائیت خود را آخرین پیامبر معرفی کرده و هر مدعی پس از خود را دروغگو دانسته است: «و نَفسی الحَق قد إنتَهَت الظُهورات إلی هذا الظهور الأعظم و مَن یدعی بَعده إنَّه کذاب مُفتر؛ سوگند به نفس حق من، که همهی ظهورات به این ظهور بزرگتر، پایان گرفت و هرکس که پس از چنین ظهوری، مدعی ظهور جدیدی شود، دروغگو و افتراء زننده است».[3]
و یا چرا در جایی دیگر، آمدن پیامبر پس از خود را تا هزار سال بعد محال دانسته [4] و عبدالبهاء نیز هر روز این هزار سال را برابر هزار سال دانسته است[5] (که برابر 365 میلیون سال خواهد شد)! چطور میشود که جاودانگی اسلام به خاطر عقیده به عدم قطع فیض الهی، مورد تشکیک قرار میگیرد ولی پس از پیامبرخواندهی بهائی عملاً فیض الهی تا ابد منقطع میشود؟! آنجا که قرار است پیامبری حسینعلی نوری را توجیه کنید، بشر را محتاج نزول دین و خداوند را مجبور در انزال میدانید، اما به محض اینکه پیامبری پیشوای خود را ثابت کردید، جایز میدانید تا فیض الهی منقطع شود؟!
پینوشت:
[1]. اشراق خاوری، پیام ملکوت، هند: بینا، 1986 م، صص163-164.
[2]. شیخ کلینی، الکافی، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1388، ج 1، ص 179.
[3]. حسینعلی نوری، مجموعه الواح مبارکه (اقتدارات و چند لوح دیگر)، نسخهی الکترونیکی، ص 327.
[4]. حسینعلی نوری، اقدس، نسخهی الکترونیکی، بند 37، ص 33 و 34.
[5]. ر.ک: اشراق خاوری، رحیق مختوم، بیجا: بینا، بیتا، ج 1، ص 320 و 321.
افزودن نظر جدید