اسقاط تکلیف در صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از یک صوفی سؤال کردم چرا در مسلک شما، نسبت به شریعت و رعایت احکام شرعی خیلی توجه نمیشود و در این مورد سهلانگاری و حتی گاهی شریعت را کنار میگذارند؟
گفت: نه اینطور نیست ما صوفیان نسبت به احکام خدا پایبند و ملتزم به انجام آن هستیم. ما همانند دیگر مسلمانان نماز میخوانیم، روزه میگیریم و واجبات دیگر را نیز انجام میدهیم.
گفتم: بله در ظاهر اینطور است ولی این نمازی که میخوانید برای مریدان و صوفیان مطیعِ قطب است، که به شما امر میکند تا این موارد را انجام دهید اما خود این اقطاب و بزرگان این فرقه، نظر دیگری دارند. آنان بر این باورند که وقتی حقایق آشکار گشت، شرایع باطل میگردد، یعنی بهعبارتی ریشهی شریعت را میزنند. مولوی با مثالهای مختلف، به این ساقط شدن تکالیف و بطلان شریعت، با رسیدن به حقیقت تصریح کرده و گفته: «شریعت به دانستن علم طب و طریقت به استفاده از داروها و پرهیزکردن است، اما حقیقت همچون شفا یافتن است که آدمی را از دانستن و به کار بستن بینیاز میسازد، که «لو ظهرت الحقائق، بطلت الشرایع»[1]
گفت: این بطلان شریعت و ساقط شدن احکام شرعی به این دلیل است که شخص سالک بعد از انجام شریعت، چنان به قرب حقتعالی میرسد که مجذوب و مجنون شده و عقل خود را در این راه از دست میدهد و کسی هم که عقل خود را از دست میدهد، دیگر در انجام تکالیف شرعیه، تکلیفی ندارد. به تعبیر لاهیجی: «غرض از شرایع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنیه، قرب و وصول به حق است و سالک چون به متابعت اوامر و نواهی به نهایت و کمال وصول میرسد، در بحر وحدت، محو و مستغرق شده و از آن استغراق و بیخودی مطلق، بار دیگر به ساحل و مرتبه عقل برنگشته و چون مسلوب العقل گشته به اتفاق اولیا، تکالیف شرعیه و عبادات از این طایفه ساقط است.»[2]
گفتم: آیا انسان عاقل، شرعاً مجاز است به مقدماتی دست بزند که عقل وی ساقط گردد تا تکالیف شرعی از او برداشته شود؟ مسلماً چنین مجوزی وجود ندارد. در ضمن در این دنیا کسی که برتر از ائمهی معصومین (علیهمالسلام) باشد وجود ندارد و قطعا این حضرات معصومین (علیهمالسلام) مقربترین افراد به خداوند بودند و این در حالی است که ائمه اطهار و بزرگان دین تا آخر عمر، اهل عبادت و مناسک الهی بودند و بههیچ وجه شریعت را کنار نگذاشتند.
گفت: این دلیل شما قانع کننده نیست، چون ائمهی معصومین (علیهمالسلام) امام بودند و اگر اینان شریعت را کنار میگذاشتند، تمام مردم هم به تبعیت از ایشان شریعت را کنار گذاشته و دیگر اثری از اسلام باقی نمیماند.
گفتم: افراد دیگری که امام نبودند ونمونه یک عارف کامل بودند همچون سیدعلی شوشتری، ملاحسینقلی همدانی، آقا سید علی قاضی، میرزا جواد ملکی تبریزی، آیتالله بهجت و دیگران، سراسر زندگیشان، اُنس با خدا و معنویت بوده و لحظهای از شریعت فاصله نگرفتند و حتی عارفان صدر اسلام مانند اصحاب صفه نیز در کنار مسجد، سُکنا داشته، اهل عبادت و فعالیت اجتماعی بودند.
بنابراین این ادعا، مخالف آموزههای دین و معارض با فتوای همه علمای اسلام و فاقد مبنای شرعی و عقلی است.
پینوشت
[1]. جلال الدين محمد بلخى(مولوى)، مثنوى معنوى، بهتصحیح توفيق سبحانى، تهران، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1373، ص639.
[2]. لاهیجی، محمد، مفاتیح الاعجاز شرح گلشن راز، نشر زوار، چاپ پنجم، تهران، 1383 ش، ص 253.
افزودن نظر جدید