علم نداری، ادعای جانشینی پیامبر نکن
.
یکی از مباحثی که در مورد جانشین رسولخدا معتبر و مهم است این است که باید در همه موارد به جز نزول وحی، با ایشان برابر باشد. مثلاً از لحاظ علم و تقوا باید با نبیخدا یکسان باشد.
شیعه معتقد است که حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) طبق فرمایش رسولخدا، باب علم حضرت است و به هر آنچه که پیامبر اکرم واقف بودند، ایشان نیز واقف هستند.
طبری در کتابش حدیث مشهوری را نقل میکند که رسولخدا فرمودند: «أنا دار الحكمة، و علي بابها.[1] من خانه حكمت هستم و علی درب آن است.»
أبونعيم اصفهانی در كتاب معرفة الصحابه، اين روايت را با سند صحیح نقل كرده است که علی (علیهالسلام) به نقل از رسولخدا فرموده است: «انا مدینة العلم و علی بابها.[2] من شهر علم هستم و علی درب آن است.»
اما باید ببینیم کسانیکه جانشینی حضرت علی را غصب کردند، مقدار علم آنان چگونه است. آیا در حد و اندازه حضرت علی (علیهالسلام) هستند؟
در مورد خلیفه اول باید گفت طبق آنچه که سیوطی آورده است، احادیث او از پیامبر چه صحیح و چه جعلی 104 حدیث است.[3]
اگر این تعداد احادیث را با سنت پیامبر اکرم مقایسه کنیم، همانند قطرهای در برابر دریاست. و قطعاً چنین سطح پایینی از آموزههای حدیثی نمیتواند تکیهگاهی برای امت اسلامی باشد. این در حالیست که اهلسنت قائلند که برخی از صحابه مثل انس بن مالک، عبدالله بن عمر و ... هزاران حدیث را حفظ بودند. بنابراین این افراد از این جهت از خلیفه اول برتر بودند.
مثلا ابوهریره در طول مصاحبت سه سالهاش با پیامبر اکرم بیش از پنج هزار حدیث از رسولخدا نقل کرده است.[4]
این سؤال به ذهن تبادر میکند که چگونه خلیفه رسولخدا با داشتن نهایتاً 142 حدیث، میتواند در دین تفقه کند و فهم دقیقی از دین ارائه دهد و مردم را از شبهات و مشکلات اعتقادی نجات دهد؟
اینجا بود که وقتی مسائل و مشکلات جامعه بر او فشار آورد و خود را ناتوان و عاجز دید، گفت: «اما والله ما انا بخیرکم، و لقد کنتُ لمقامی هذا کارهاً، و لوددتُ انّ فیکم من یکفینی، افتظنّون انّی اعمل فیکم بسنّه رسول الله؟ اذن لا اقوم بها. انّ رسول الله کان یُعصم بالوحی، و کان معه ملک، و انّ لی شیطاناً یعترینی، فاذا غضبت فاجتنبونی ان لا اُوثّر فی اشعارکم و ابشارکم، الا فراعونی فان استقمتُ فاعینونی و ان زغتُ فقوِّمونی.[5] به خدا سوگند! من بهترین شما نیستم، و از این جایگاه کراهت داشتم، و دوست دارم کسى از شما مرا کفایت کند. آیا گمان مىکنید من در میان شما به سنّت رسولخدا عمل مىکنم؟ در این صورت نمىتوانم به آن قیام کنم، زیرا رسولخدا به وسیله وحى نگه داشته مىشد و همراه او فرشتهاى بود، و من شیطانى دارم که مرا فریب مىدهد، پس چون غضب کردم از من دور شوید، تا مبادا در موها و پوست بدنتان تاثیر بگذارم. همانا مواظب و مراقب من باشید، پس اگر در راه راست بودم کمکم کنید، و اگر کج رفتم کجى مرا زایل کنید.»
عدم علم خلیفه اول آن قدر برای ایشان گران تمام شد که زبان به اعتراف گشود و گفت: «اقیلونی و لست بخیرکم.[6] مرا رها کنید چرا که من بهترین شما نیستم، در حالیکه علی در میان شماست.»
مؤید این سخن ابوبکر، فرمایش امام علی (علیهالسلام) در نهجالبلاغه است که میفرماید: «فیا عجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد وفاته...[نهجالبلاغه/خطبه3] شگفتا با اینکه آن شخص (ابوبکر) در دوران زندگیش انحلال خلافت و سلب آن از خویشتن را میخواست، حال آن را به شخص دیگری (عمر) واگذار کرد.»
اما خلیفه دوم که در حفظ احادیث و معارف دینی، اطلاعاتش بیشتر از خلیفه اول نبود، وقتی با سؤالاتی که مردم قبلاً از ابوبکر پرسیده بودند، مواجه میشد، در جواب آنها میگفت: «إنِّی لاستحيی الله أَن أخالف أَبابكر...[7] من حیا میکنم که با آنچه ابوبکر گفته، مخالفت کنم.»
خلیفه دوم آنقدر از لحاظ علمی کم بهره بود که حتی برخی از آیات قرآن که زنان مدینه میدانستند را هم نمیدانست.
سیوطی در تفسیرش در ذیل آیه 20 سوره مبارکه نساء به ماجرای عمر بن خطاب اشاره کرده است. روزی خلیفه دوم بر بالای منبر رفت و در مورد مهریه زنان سخن گفت و دستور داد که مهریه زنان نباید بیش از چهارصد درهم باشد و گفت: اگر کسی مهریه زنش را بیش از این مقدار قرار دهد، بر او حد میزنم. زنی از قریش بر او اعتراض کرد و به وسیله آیه «وَ إِن أَرَدتُمُ استِبدالَ زَوجٍ مَکانَ زَوجٍ وَ آتَيتُم إِحداهُنَّ قِنطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنهُ شَيئاً أَ تَأخُذُونَهُ بهتاناً وَ إِثماً مُبيناً.[نساء/20] و اگر خواستید همسر خود را طلاق دهید و به جاى او همسر دیگرى بگیرید، و به یکى از آنان که مىخواهید طلاقشان دهید، به اندازه پوستى پر از طلا مهریه دادهاید، چیزى از آن را بازپس نگیرید. آیا مىخواهید آن را بازپس بگیرید در حالىکه این کار ستمى بهتآور و گناهى آشکار است.» بر خلیفه احتجاج کرد. سپس خلیفه گفت: «کل الناس افقه من عمر.[8] همه مردم از عمر فقیهتر هستند.»
حال چگونه میتوان قبول کرد کسی جایگزین رسولخدا شود، در حالیکه خودش به ناتوانایی علمیش اعتراف دارد؟ آیا شایسته است که چنین افرادی را به جای حضرت علی (علیهالسلام) که باب علم نبی است، قرار داد؟ حضرت علیای که عمر بارها اعتراف کرد: «لولا علی لهلك عمر.[9] اگر على نبود هر آينه عمر هلاك مىشد.»
و یا با تعبیردیگری عجزش را بیان میکرد و میگفت: «لا أبقانی اللّه لمعضلة لست لها يا أباالحسن.[10] اى اباالحسن! خداوند مرا زنده نگه ندارد، در هر امر مشكلى كه تو حضور نداشته باشی.»
پینوشت:
[1]. تهذيب الآثار و تفصيل الثابت عن رسول الله من الأخبار (مسند علی)، طبری، مطبعة المدنی، مصر: ص104
[2]. معرفة الصحابة، ابونعیم، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص106
[3]. تاریخ الخلفا، سیوطی، دارالعلم، بیروت: ص59- 64
[4]. الاصابة، ابن حجر، دارالکتب العمیة، بیروت: ج4، ص205
[5]. مسند احمد، احمد بن حنبل، دارالفکر، بیروت: ج1، ص14
الطبقات الکبری،ابن سعد، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص151
الإمامة والسیاسة، ابن قتیبة، دارالعلم، بیروت: ج1، ص16
تاریخ طبرى، طبری، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص210، حوادث سال 11
شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، دارالعلم، بیروت: ج3، ص8
[6]. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، دارالعلم، بیروت: ج1، ص169
[7]. المصنف، عبدالرزاق، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج10، ص304، ح19191
[8]. الدرالمنثور، سیوطی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص133
[9]. تاويل مختلف الحديث، ابن قتيبه، دارالکتب الاسلامی، بیروت: ص 152
شرح المقاصد، تفتازانی، درالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص 294
التفسير الكبير ، فخررازی ، درالکتب العلمیة، بیروت: ج21، ص22
شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحديد، دارالعلم، بیروت: ج1، ص18
الحاوی الكبير، ماوردی شافعی، دارالعلم، بیروت: ج12، ص 115
[10]. الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، ابن عبدالبر، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص1103
المناقب، خوارزمی، مؤسسه نشر اسلامی، قم: ص81
افزودن نظر جدید