امیرالمؤمنین از خود دفاع می‌کند

  • 1397/01/21 - 13:23
یکی از اتفاقات قطعی تاریخ، انتخاب حضرت علی (علیه‌السلام) از سوی رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای جانشینی و وصایت است. این امر آن‌قدر واضح و آشکار است که حتی بسیاری از دشمنان آن روز حضرت به این افتخار حضرت علی (علیه‌السلام) اعتراف داشتند. حتی غاصبان خلافت هم می‌دانستند که آن جایگاه برای آنان نیست.

.

اهل‌سنت و مخالفان خلافت بلافصل حضرت علی، تلاش فراوانی می‌کنند تا سکوت 25 ساله امیرالمومنین (علیه‌السلام) را، به عنوان دلیلی محکم بر مشروعیت حکومت خلفا نشان دهند. آن‌ها می‌گویند اگر به راستی حضرت علی، خلیفه و امام بعد از رسول‌خدا بود و رسول‌خدا، نیز وی را برای بعد از خود به جانشینی تعیین کرده بود، و حکومت و خلافت خلفا، غاصبانه و از روی ظلم و جور بوده است، پس چرا او در برابر همه این ناعدالتی و ظلم که شیعه مدعیست، سکوت نمود و اعاده حق نکرد؟ مگر علی به اجرای عدالت شهرت نداشت؟ مگر نه این‌که شیعه مدعیست که پیامبر فرموده است: «علی مع الحق و الحق مع علی»؟
قبل از این‌که پاسخ این شبهه را بدهیم لازم است بگوییم که روایت فوق، فقط ادعای شیعه نیست، بلکه در منابع معتبر اهل‌سنت به نقل از ام‌سلمه و برخی از صحابه دیگر آمده است.[1]
این روایت آن‌قدر متقن و غیر قابل خدشه هست که معاویه به سعد بن ابی وقاص که در مقابل حقانیت حضرت علی سکوت کرده بود گفت: «يا أباإسحاق، ما كنتُ ألوم الآن إذ سمعت هذا من رسول الله و جلست عن علی، لو سمعت هذا من رسول الله لكنت خادما لعلی حتى أموت.[2] اى ابوإسحاق! من الآن بیش از تو نباید ملامت شوم؛ چرا كه تو این مطلب (علی مع الحق...) را از رسول‌خدا شنیدى و به على (علیه‌السلام) نپیوستى، اگر من آن را از رسول‌خدا شنیده بودم، تا زمان مرگم خادم على مى‌شدم.»
اما در مورد شبهه‌ای که مطرح شد، باید گفت حضرت، هرگز در مقابل غصب حقش سکوت نفرمودند و در مکان‌ها و زمان‌های لازم، به این بحث پرداختند.
اولین جایی که حضرت به استحقاقشان به خلافت اشاره کردند زمانی بود که ایشان را با زور برای بیعت گرفتن، نزد ابوبکر آوردند.
ابن‌قتیبه دینوری در کتابش آورده است: «ثم إن عليا كرم الله وجهه أتى به إلى أبی‌بكر و هو يقول: أنا عبدالله و أخو رسوله، فقيل له بايع أبابكر، فقال: أنا أحق بهذا الأمر منكم، لا أبايعكم و أنتم أولى بالبيعة لی.[3] هنگامی‌كه علی را نزد ابوبكر آوردند، فرمود: من بنده خدا و برادر رسول‌خدا هستم. به حضرت گفتند که با ابوبكر بيعت كن، حضرت فرمود: من از همه شما برای خلافت شايسته‌ترم، با شما بيعت نمی‌كنم؛ بلكه سزاوار اين است كه شما با من بيعت كنيد.»
حتی بعد از این‌که ‌دفاع حضرت از خودشان در مسجد مکفی واقع نشد، ایشان از دختر رسول‌خدا برای اثبات حقشان کمک گرفتند.
ابن أبی‌الحديد و ابن‌قتیبه در این خصوص می‌نویسند: «و يقال انه لما استنجد بالمسلمين عقيب يوم السقيفة و ما جرى فيه و كان يحمل فاطمة ليلا على حمار و ابناها بين يدی الحمار، و هو يسوقه فيطرق بيوت الأنصار و غيرهم، و يسألهم النصرة و المعونة...[4] گفته‌اند كه علی (عليه‌السلام) پس از حادثه سقيفه، همسرش را سوار بر الاغ در حالی‌كه دو فرزندش نيز همراه آنان بود، شبانه به خانه انصار و غير آنان می‌بردند و از آنان تقاضای كمك و همراهی می‌كرد...»
این‌ها تنها مواردی است که نشان می‌دهد حضرت به دنبال حقشان بوده‌اند، ولی کسی نبود که این حق را به صاحب حق برساند.
به غیر از آن‌چه گفته شد، حضرت علی (علیه‌السلام) در موارد متعدد، به آيات قرآن و احاديث فراوانی كه از رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در حق آن حضرت رسيده بود، احتجاج می‌كردند.
در منابع متعدد و معتبر اهل‌سنت ماجرای میدان شهر کوفه یا همان ماجرای رحبه بیان شده است. در این روایت، از عبدالرحمن نقل شده است که او گفته است: «فقام اثنا عشر بدريّا كأنى أنظر إلى أحدهم فقالوا: نشهد انّا سمعنا رسول‌الله، يقول يوم غديرخم: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم، و أزواجى امّهاتم؟ فقلنا: بلى يا رسول‌الله. قال: فمن كنت مولاه فعلىّ مولاه، الّلهم وال من والاه وعاد من عاداه. إلى أن قال فقام الاّ ثلاثة لم يقوموا فدعا على فأصابتهم دعوته.[5] علی را در ميدان شهر ديدم كه از مردم درخواست و تقاضا می‌كرد تا هر كسی در غدير خم از رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اين حديث را شنيده است، گواهی دهد، و می‌فرمود: شما را به خدا قسم اگر در غدير خم شنيده‌ايد كه رسول‌خدا فرمود: هر كس من مولا و رهبر او هستم، علی پس از من رهبر او است، بپا خيزد و شهادت دهد. عبدالرحمن می‌گويد: دوازده نفر از آنان كه در بدر حضور داشتند، حركت كردند و گفتند: ما شهادت می‌دهيم كه در روز  غدير پيامبر خدا فرمود: ای مردم! آيا من بر جان شما مؤمنان ولايت ندارم و همسرانم مادران شما نيستند؟ گفتيم: آری، اين چنين است ای رسول‌خدا. آن حضرت فرمود: پس هر كس كه من مولای او هستم، علی نيز مولای او است. خداوندا! دوست بدار آن‌كه او را دوست بدارد و دشمن بدار آن‌كه او را دشمن بدارد. راوی می‌گويد: سه نفر از حاضران در غدير خم در مجلس علی، حاضر به شهادت نشدند، علی در حق آنان نفرين كرد كه هر سه نفر به نفرين آن حضرت گرفتار شدند.»
جالب اين است كه علمای اهل‌سنت نوشته‌اند كسانی بودند كه در آن روز حضور داشتند؛ اما سخن امام (عليه‌السلام) را تأييد نكردند. از جمله آن‌ها انس بن مالک بود. أنس بن مالك، خادم رسول خداست كه اهل‌سنت برای او اعتبار ويژه قائل هستند.
ابن قتيبه دينوری در کتاب المعارف و ابن ابی‌الحدید می‌نويسند: «أنس بن مالك كان بوجهه برص و ذكر قوم أن عليا رضی الله عنه سأله عن قول رسول الله اللهم وال من والاه و عاد من عاداه فقال: كبرت سنی و نسيت. فقال له علی: إن كنت كاذبا فضربك الله ببيضاء لا تواريها العمامة.[6] انس بن مالك از ناحيه صورتش به مرض و بيماری پيسی مبتلا شده بود، نقل شده است كه علی (عليه‌السلام) از وی سؤال كرد: تو در غدير خم حديث اللهم وال من والاه را شنيده‌ای؟ گفت: من  پير شده‌ام و فراموش كرده‌ام. علی (عليه‌السلام) فرمود: اگر دروغ می‌گویی، خداوند تو را به مرض پيسی مبتلا كند كه عمامه‌ات هم نتواند آن را بپوشاند.»
بعد از این نفرین بود که مالک هیچ حدیثی که در مورد حضرت علی بود را انکار نمی‌کرد.
ابن ابی‌الحدید نوشته است: «و روى عثمان بن مطرف أن رجلا سأل أنس بن مالك فی آخر عمره عن علی بن أبی‌طالب، فقال: إنی آليت ألا أكتم حديثا سئلت عنه فی علی بعد يوم الرحبة، ذاك رأس المتقين يوم القيامة، سمعته والله من نبيكم.[7] عثمان بن مطرف نقل می‌كند: مردی از أنس بن مالك در اواخر عمرش از علی (عليه‌السلام) سؤال كرد، گفت: من عهد كرده‌ام كه پس از حادثه شهادت‌خواهی علی (عليه‌السلام) در ميدان شهر، هيچ حديثی را درباره وی انكار نكنم، علی سردسته پرهيزكاران در روز قيامت است، به خدا قسم اين حديث را از پيامبر شنيديم.»

هدف از بیان این چند مورد تاریخی این بود که دگر، برادران اهل‌سنت نگویند که چرا علی سکوت کرد و از حقش دفاع نکرد. معلوم شد که این چنین نبود و حضرت علی در پی رسیدن به حق غصب شده خود بود.
جای تعجب است مگر برادان اهل‌سنت تاریخ نخواندند و ندیدند وقتی فدک را که ارزش چندانی در مقابل خلافت نداشت، به دختر رسول‌خدا پس ندادند، آن وقت چگونه حکومت را به صاحب اصلیش باز می‌گرداندند؟

پی‌نوشت:

[1]. معجم الکبیر، طبرانی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج23، ص330، ح758
شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، دارالعلم، بیروت: ج2، ص298
تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج14، ص322
تاریخ مدینه دمشق، ابن‌عساکر، دارالفکر، بیروت: ج42، ص449
[2]. تاریخ مدینة دمشق، ابن‌عساکر، دارالفکر، بیروت: ج20، ص361
[3]. الامامة و السياسة، ابن‌قتیبه، انتشارات شریف رضی: ج1، ص18
[4]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، دارالعلم، بیروت: ج11، ص14
[5]. مسند احمد، احمد بن حنبل، دارالعلم، بیروت: ج1، ص119 و ج2، ص199، ح961
تاریخ مدینة دمشق، ابن‌عساکر، دارالفکر، بیروت: ج2، ص11، ح 506
كنز العمال، متقی هندی، مؤسسة الرسالة: ج15، ص151، ح430
البداية والنهاية، ابن كثير شافعى، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج5، ص211
[6]. المعارف، ابن قتيبة، دارالمعارف، بیروت: ص580
شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، دارالعلم، بیروت: ج4، ص74
[7]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌الحدید، دارالعلم، بیروت: ج4، ص74

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.