نام ذوالقرنین و جهل عمر بن خطاب
در قرآن مجید خداوند به مناسبتهایی نام یکی از بندگان خود را ذکر میکند و میفرماید: «يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً [کهف/83] از تو دربارهی ذوالقرنین میپرسند بگو: برای شما از او خبری خواهم خواند». و بنا بر فرمایش حضرت علی(علیه السلام) طبق روایت صحیح نقل شده است که فرمود: «انّه کان رجلاً احبّ الله فاحبّه، و ناصح الله فناصحه، لم یکن نبیّاً ولا ملکاً[1] ذوالقرنین کسی بود که به خدا مهر میورزیدو خدا نیز او را محبوب خود ساخت، و خالصانه برای خدا کار کرد و خداوند نیز به او خلوص و پاکی عنایت کرد، او نه پبامبر بود و نه فرشته». و عالم بزرگ اهل سنت طبری در کتاب تاریخ خود نسبت به این شخص –ذوالقرنین- مینویسد: ذوالقرنین جوانی رومی بوده که پادشاهی و ملک به او عنایت شده است.[2] در روایات آمده است که پیامبر اکرم هم امیرالمومنین علی(علیه السلام) را ذوالقرنین نامید و در حضور مردم فرمودند: «یا ایها الناس اوصیکم بحبّ ذی قرنیها اخی و ابن عمّی علی بن ابیطالب، فانّه لایحبّه الاّ مومن، ولا یبغضه الاّ منافق، من احبّه فقد احبّنی و من ابغضه فقد ابغضنی[3] ای مردم به شما سفارش میکنم که ذوالقرنین یعنی برادر و پسر عمویم علی بن ابیطالب را دوست بدارید زیرا فقط مومن او را دوست میدارد و تنها منافق به او بغض میورزد. هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس به او بغض بورزد به من بغض ورزیده است». و در جایی دیگر باز خطاب به حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «انّ لک فی الجنّه بیتاً –یروی کنزاً- و انت لذو قرنیها[4] برای تو در بهشت خانهای و بنا به روایتی: گنجی است –و تو ذوالقرنین بهشت هستی».
شارحین حدیث گفتهاند: صاحب دو طرف بهشت و ملک با عظمت آن، همهی بهشت را در برمیگیرد آن طور که همه زمین در اختیار ذوالقرنین قرار گرفت. و یا به این معناست که او ذوالقرنین این امت است... ، ابوعبیده قاسم بن سلّام میگوید من تفسیر دوم را بر اولی ترجیح میدهم چرا که گفتهاند: از علی دربارهی ذوالقرنین روایت شده است: «دعا قومه الی عبادهّ الله تعالی فضربوه علی قرنه ضربتین و فیکم مثله[5] او قوم خود را به پرستش خدا فرا خواند ولی آنان دو ضربه بر پیشانی او آوردند و در میان شما نیز مانند ذوالقرنین وجود دارد» به نظر ما حضرت علی خودش را اراده کرده است یعنی من مردم را به سوی حق فرا میخوانم تا این که دو ضربه بر سر من زده میشود و به سبب آن کشته میشوم. از ثعلب نقل شده که ذوالقرنین منظور حضرت علی(علیه السلام) است که پدر دو شخصیت بسیار بزرگوار امت پیامبر –حسن و حسین- فرزندان پیامبر میباشد. و یا ذوالقرنین به این معناست که: «ذو شجعتین فی قرنی راسه[6] دو شکاف و شکستگی که در سرش بوجود آمده بود در یکی از ضربت عمرو بن عبدود در جنگ خندق و دیگری از ضربت ابن ملجم مرادی –لعنت الله علیهما- و ابوعبیده قاسم بن سلّام میگوید: و این صحیحترین قول است.[7]
و در این در حالی است که وقتی عمر بن خطاب از مردی شنید که مرد دیگری را ذوالقرنین میخواند به او گفت: «افرغتم من الاسماء الانبیاء فارتفعتم الی اسماء الملائکه[8] نام انبیاء را تمام کردید حال نوبت به نام فرشتگان است». با تمام این مطالب وارده گویا خلیفه از همهی اینها غافل بوده است و ناراحت شده و از مطالب موجود در قرآن و سنت بیخبر است. از آن گذشته نامگذاری به نام ملائکه چه مانعی دارد؟ در حالی که هستند افرادی که به نام برترین فرشتگان در میان مردم معروف و مشهورند و از اسامی عبرانی مانند جبرئبل، میکائل، اسرافیل و... روی خود و یا فرزندان خود میگذارند، ابن حجر هیثمی معنای آن سه فرشته را در زبان عربی عبدالله، عبیدالله، و عبدالرحمن است معرفی کرده.[9] و چه اشکالی دارد که ذوالقرنین نام شخص یا لقب و یا کنیه برخی از افراد باشد؟
پینوشت:
[1]. فتح الباری، عسقلانی، دارالمعرفه، بیروت، لبنان،ج6 ص383.
کنزالعمال، متقی هندی، موسسه الرساله، بیروت، لبنان، ج2 ص475حدیث4493.
[2]. تاریخ طبری، طبری، دارالتراث، بیروت، لبنان،ج1ص575.
[3]. الریاض النضره، محب طبری، دارالندوهّ، بیروت، لبنان، ج3 ص166.
[4].نوادر الاصول، حکیم ترمذی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج2 ص182.
[5]. غریب الحدیث، ابوعبیده قاسم بن سلام، دارالفکر، بیروت، لبنان، ص187.
[6]. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج3 ص133 حدیث4623.
[7]. الاموال، ابوعبیده قاسم بن سلام، دارالفکر، بیروت، لبنان، ص184.
[8]. سنن، ابیداود، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج4ص287حدیث4950.
[9]. الاصابه، ابن حجر عسقلانی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج2ص399 رقم5126.
افزودن نظر جدید