نقد نظریهی گلپایگانی در توجیه ناتوانی اعجاز بهاءالله
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بهائیان به دلیل عدم توانایی حسینعلینوری سرکدهی خود، در ارائهی معجزه برای اثبات حقانیتش، به کلی منکر لزوم ارائهی معجزه، برای اثبات حقانیت پیامبران شدهاند. به همین سبب بزرگان و مبلّغان بهائی، در پی توجیه عدم توانایی اعجاز (به اصطلاح) پیامبرشان رفتهاند.
ابوالفضل گلپایگانی از مبلّغان برجستهی فرقهی بهائیت؛ معتقد است که اعجاز، ابداً دلیلی بر حقانیت پیامبران نمیباشد. او همچنین مدعی است که انبیای الهی به تصرف در تکوین قادرند و هرکاری که اراده کنند انجام میدهند؛ اما از آنجا که انجام معجزات و امور خارقالعاده دلیلی بر حقانیت ایشان نیست، از این کار صرفنظر کردهاند.
گلپایگانی در ادامه، منکر بروز معجزه، از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) نیز میشود و در اینباره مینویسد: «و اگر نفسی در جمیع قرآن تفحص نماید، موضعی را نتواند یافت که حضرت رسول (صلّیالله علیه و آله) برای اثبات رسالت خود، به معجزات احتجاج فرموده باشد. بل در اکثر مواضع کثیره به صراحت دلیل معجزات را رد فرموده... و مقصود خداوند تبارک و تعالی این است که سبب اینکه ما معجزهای نمیفرستیم و معجزات را دلیل تو قرار نمیدهیم این است که اُمم ماضیه مانند عاد و ثمود و غیرهما معجزات انبیاء را تکذیب کردند و آیات الهی را حمل بر سحر و باطل نمودند...».[1] او برای اثبات حرف خود به آیاتی از قرآن استناد میکند که اشاره دارد پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در جواب درخواست کفار برای ارائهی معجزه، به دلیل علم به ایمان نیاوردن ایشان، از انجام آن، سرباز میزدند.[2]
به نظر میرسد بخشی از کلام گلپایگانی صحیح است؛ چرا که اگر پیامبران؛ هر آنچه به عنوان معجزه از ایشان درخواست میشد انجام میدادند، انجام معجزه به امری سرگرم کننده برای عدهای تبدیل و از هدف اصلیاش (که اثبات حقانیت پیامبران باشد) منحرف میشد. اما با این حال این نظیریه با چند اشکال روبهروست که ما به دو اشکال آن میپردازیم.
اشکال اول: هرچند که پیامبران ملزم به انجام هر آنچه مردم به عنوان معجزه طلب مینمودند نبودند، اما اینگونه نیز نبود که ایشان به درخواست حقجویان برای ارائهی معجزه، جواب رد دهند. حتی گاهی پیامبران، برای تمام کردن حجت بر مخالفان، درخواستهای به ظاهر غیرممکن آنها را به انجام میرساندند تا دیگر جایی برای شک و شبهه باقی نماند؛ نظیر راه رفتن و جابهجا شدن درختی توسط پیامبر اسلام، به درخواست سران قریش، برای اثبات حقانیتش [3]؛ شقالقمر و یا شکافته شدن ماه توسط ایشان [4]؛ به سخن درآوردن سوسمار و اعتراف به نبوت پیامبر و وقوع روز جزاء [5] و مواردی دیگراز این قبیل. بنابراین، این بخش از سخنان گلپایگانی که پیامبر اسلام معجزه نداشتند و یا به درخواست مخالفان آن را انجام نمیدادند، با توجه به این روایت و نقل قولهای تاریخی دیگر، با مشکل مواجه است.
اشکال دوم: انبیای گذشته، برخی از معجزاتشان که شاید برخی از سنخ هدایت مردم نبوده، دلیل بر حقانیت خود میدانستند و به استناد آنها اثبات میکردند که از طرف خدا به سوی مردم پیامی دارند. نظیر حضرت عیسی (علیهالسلام) که شرح معجزاتش در قرآن اینگونه بیان شده: «و به رسالت بنیاسرائیلش میفرستد که من با معجزهای از پروردگارتان نزد شما آمدهام. برایتان از گِل چیزی چون پرنده میسازم و در آن میدمم و به اذن خدا پرندهای میشود و کور مادرزاد و پیسی گرفته را شفا میدهم. به فرمان خدا مرده را زنده میکنم و به شما میگویم که چه خوردهاید و در خانههای خود چه ذخیره کردهاید. اگر از مؤمنان باشید، در اینها برای شما نشانههای حقانیت من است».[6]
در نتیجه، اگر استدلال گلپایگانی صحیح میبود و شفای بیماران تنها دلالت بر برتری حضرت عیسی (علیهالسلام) در طبابت داشت، آن حضرت نمیتوانست این معجزات را دلیل حقانیت خود بداند و قرآن هم بر این روش استدلال صحه نمیگذارد.
پینوشت:
[1]. ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، هوفمهایم آلمان: مؤسسه ملی مطبوعات امری، لجنهی ملی نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، 2001 م، ص 80.
[2].قرآن کریم، سورهی مبارکه انعام، آیات 111-109.
[3]. جهت مطالعهی شرح این ماجرا، بنگرید به: محمد دشتی، نهجالبلاغه، خطبهی 192.
[4]. جهت مطالعهی بیشتر بنگرید به سایت حوزه نت، مقالهی: حقیقت شق القمر چیست؟
[5]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 17، ص 407-406.
[6]. قرآن کریم، سورهی مبارکه آلعمران، آیات: 50-49.
افزودن نظر جدید