تفاوت هاي عارف و صوفي در کلام انديشمندان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دو واژه عارف و صوفي در بسياري از نوشته هاي انديشمندان شرقي و غربي، همچنان مترادف يکديگر به کار مي روند؛ با اين حال مي توان تفاوتهايي را در کاربرد آنها برشمرد.
1-عرفان، هدف فرجامين سالکان و مقام والايي است که همه صوفيان بدان بار نيافته اند؛[1] چنان که خواجه مظفر نوقاني خطاب به ابوسعيد ابوالخير (375-440 ق) مي گويد:«صوفيت نگويم و درويشت نگويم، بلکه عارفت گويم به کمال.»[2] از جلال الدين مولوي (604-672 ق) نيز اين سخن را گزارش داده اند: «بسياري ريش صوفيان را خوش است، اما تا صوفي ريش شانه کردن، عارف به خدا مي رسد.»[3] سعدي شيرازي (متوفاي 691 يا 695 ق) نيز عارف را برتر از صوفي مي شمارد و چنين مي سرايد:
عالم و عابد و صوفي همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز عارف رباني نيست[4]
2-به گفته علامه شهيد، مرتضي مطهري (1299-1358 ش) عارفان – برخلاف گروه هايي همچون مفسران، محدثان، فقيهان، متکلمان و فيلسوفان – افزون بريک طبقه فرهنگي، فرقه اي اجتماعي نيز پديد آوردند و با پيروي از آداب و رسومي خاص، خود را از توده مسلمانان جدا ساختند، عرفان به جنبه فرهنگي و علمي اين مکتب اشاره دارد و به تصوف به جنبه اجتماعي آن.[5]
3- تفاوت ديگر در کاربرد اين دو واژه آن است که عرفان جهان شمول است و به قلمرو اسلام محدود نمي گردد؛[6] از اين رو مي توان از عرفان يهودي، مسيحي، و ... نيز سخن گفت. اما واژه تصوف رنگ و بوي اسلامي دارد و در زبان انديشمندان غزبي نيز کلمه صوفيسم (Sufism) در همين جار چوب به کار مي رود. اين تمايز با آنچه از سخن شهيد مطهري نقل کرديم بي ارتباط نيست.
4- در قرون اخير، واژه صوفي، به ويژه در ميان متدينان، معنايي ناخوشايند يافته و به کارگيري آن، برخي از صوفيان را نيز به واکنش منفي واداشته است؛ به گونه اي که « مير درد، عرف بزرگ دهل در قرن هجدهم ميلادي (قرن پانزدهم هجري) مکررا از طرفداران خويش مي خواست که وي را صوفي خطاب نکنند،... بلکه مسلمان واقعي بنامند.»[7] سيد حسن نصر (1312 ش) بر اين باور است که رواج اصطلاح عرفان از زماني بود که عالماني همچون ملا محمد طاهر قمي (متوفاي 1098 ق) و ملا محمد باقر مجلسي (1037-1111 ق) با شريعت گريزان صوفي در افتادند و از مکتب تصوف، چهره اي زشت و نکوهيده ترسيم کردند.[8]
نکته در خور توجه ديگر آن است که واژه صوفي گاه در معنايي کم دامنه تر از اصطلاح رايج به کار مي رود و برخي از فرقه هاي مرسوم را در بر نمي گيرد. براي مثال، محيي الدين عربي (560-638 ق) مردان الهي را در سه دسته عابدان، صوفيان، ملامتيان مي گنجاند و ملامت ورزان را از دسته دوم پيشين برتر مي شمارد.[9] با اين حال در کابردي عام، ملامتيان نيز درون مکتب تصوف جاي مي گيردند و يکي از فرقه هاي آن قلمداد مي شوند.
در انتها به اين نتيجه دست مي يابيم که دو واژه عارف و صوفي هر چند به اشتباه، مترادف يکديگر خوانده مي شوند، اما در واقع تفاوتهاي جدي با هم دارند که موجب تمايز کلي اين دو واژه با هم مي شود.
منابع:
1-ر.ک عرفان عارفان مسلمان ص 174
2-اسرار التوحيد ص 289
3-مناقب العارفين ج 1 ص 412
4-کليات سعدي مواعظ ص 708
5-آشنايي با علوم اسلامي (کلام و عرفان) صص 70 و 71؛ خدمات متقابل اسلام و ايران (مجموعه آثار) صص 548 و 549
6-ر. ک سير عرفان در اسلام ص 70
7-ابعاد عرفان اسلامي ص 66
8- sufi essaye p 118
9-الفتوجات المکيه طبع بولاق ج 3 صص 44 – 46 باب 309. نقطه مقابل نظر ابن عربي، ديدگاه صوفياني است که ملامتيان را به دليل بي اعتنايي به شريعت از خود نمي دانستند(ر.ک سرچشمه تصوف در ايران ص 168)؛ هر چند برخي ديگر، حساب شريعت گريزان اين گروه را از پايبندان به شريعت جدا مي کردند.
افزودن نظر جدید