تفاوت هاي عارف و صوفي در کلام انديشمندان

  • 1392/08/04 - 09:59
لفظ عارف و صوفی گاهی مترادف هم استعمال می شود ، اما گاهی کاملا متمایز باهم استفاده می شود. در این نوشتار به تفاوتهای این دو لفظ در بیان اندیشمندان می پردازیم.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دو واژه عارف و صوفي در بسياري از نوشته هاي انديشمندان شرقي و غربي، همچنان مترادف يکديگر به کار مي روند؛ با اين حال مي توان تفاوتهايي را در کاربرد آنها برشمرد.

1-عرفان، هدف فرجامين سالکان و مقام والايي است که همه صوفيان بدان بار نيافته اند؛[1] چنان که خواجه مظفر نوقاني خطاب به ابوسعيد ابوالخير (375-440 ق) مي گويد:«صوفيت نگويم و درويشت نگويم، بلکه عارفت گويم به کمال.»[2] از جلال الدين مولوي (604-672 ق) نيز اين سخن را گزارش داده اند: «بسياري ريش صوفيان را خوش است، اما تا صوفي ريش شانه کردن، عارف به خدا مي رسد.»[3] سعدي شيرازي (متوفاي 691 يا 695 ق) نيز عارف را برتر از صوفي مي شمارد و چنين مي سرايد:
عالم و عابد و صوفي همه طفلان رهند
مرد اگر هست به جز عارف رباني نيست[4]
2-به گفته علامه شهيد، مرتضي مطهري (1299-1358 ش) عارفان – برخلاف گروه هايي همچون مفسران، محدثان، فقيهان، متکلمان و فيلسوفان – افزون بريک طبقه فرهنگي، فرقه اي اجتماعي نيز پديد آوردند و با پيروي از آداب و رسومي خاص، خود را از توده مسلمانان جدا ساختند، عرفان به جنبه فرهنگي و علمي اين مکتب اشاره دارد و به تصوف به جنبه اجتماعي آن.[5] 
3- تفاوت ديگر در کاربرد اين دو واژه آن است که عرفان جهان شمول است و به قلمرو اسلام محدود نمي گردد؛[6] از اين رو مي توان از عرفان يهودي، مسيحي، و ... نيز سخن گفت. اما واژه تصوف رنگ و بوي اسلامي دارد و در زبان انديشمندان غزبي نيز کلمه صوفيسم (Sufism) در همين جار چوب به کار مي رود. اين تمايز با آنچه از سخن شهيد مطهري نقل کرديم بي ارتباط نيست.
4- در قرون اخير، واژه صوفي، به ويژه در ميان متدينان، معنايي ناخوشايند يافته و به کارگيري آن، برخي از صوفيان را نيز به واکنش منفي واداشته است؛ به گونه اي که « مير درد، عرف بزرگ دهل در قرن هجدهم ميلادي (قرن پانزدهم هجري) مکررا از طرفداران خويش مي خواست که وي را صوفي خطاب نکنند،... بلکه مسلمان واقعي بنامند.»[7] سيد حسن نصر (1312 ش) بر اين باور است که رواج اصطلاح عرفان از زماني بود که عالماني همچون ملا محمد طاهر قمي (متوفاي 1098 ق) و ملا محمد باقر مجلسي (1037-1111 ق) با شريعت گريزان صوفي در افتادند و از مکتب تصوف، چهره اي زشت و نکوهيده ترسيم کردند.[8]
نکته در خور توجه ديگر آن است که واژه صوفي گاه در معنايي کم دامنه تر از اصطلاح رايج به کار مي رود و برخي از فرقه هاي مرسوم را در بر نمي گيرد. براي مثال، محيي الدين عربي (560-638 ق) مردان الهي را در سه دسته عابدان، صوفيان، ملامتيان مي گنجاند و ملامت ورزان را از دسته دوم پيشين برتر مي شمارد.[9] با اين حال در کابردي عام، ملامتيان نيز درون مکتب تصوف جاي مي گيردند و يکي از فرقه هاي آن قلمداد مي شوند.
در انتها به اين نتيجه دست مي يابيم که دو واژه عارف و صوفي هر چند به اشتباه، مترادف يکديگر خوانده مي شوند، اما در واقع تفاوتهاي جدي با هم دارند که موجب تمايز کلي اين دو واژه با هم مي شود.

منابع:
1-ر.ک عرفان عارفان مسلمان ص 174
2-اسرار التوحيد ص 289
3-مناقب العارفين ج 1 ص 412
4-کليات سعدي مواعظ ص 708
5-آشنايي با علوم اسلامي (کلام و عرفان) صص 70 و 71؛ خدمات متقابل اسلام و ايران (مجموعه آثار) صص 548 و 549
6-ر. ک سير عرفان در اسلام ص 70
7-ابعاد عرفان اسلامي ص 66
8- sufi essaye p 118
9-الفتوجات المکيه طبع بولاق ج 3 صص 44 – 46 باب 309. نقطه مقابل نظر ابن عربي، ديدگاه صوفياني است که ملامتيان را به دليل بي اعتنايي به شريعت از خود نمي دانستند(ر.ک سرچشمه تصوف در ايران ص 168)؛ هر چند برخي ديگر، حساب شريعت گريزان اين گروه را از پايبندان به شريعت جدا مي کردند.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.