انحرافات شَلْمَغانی در باب مهدویت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اسم او «ابوجعفر محمد بن علی» معروف به «ابن ابی العزاقری» و «ابن ابی العزاقیر» بود. ازجمله کسانی بود که به مخالفت با حسین بن روح -نائب سوم- برخاست و از راه حسد دست به تأسیس مذهب جدیدی زد و پیروانش را «عزاقریه» میگویند. او از مردم روستای «شلمغان» از حومه واسط و یکی از قُرّاء قرآن مجید در آنجا بود.
شلمغانی یکی از اصحاب امام حسن عسگری (علیهالسلام) و یکی از مؤلفین و علمای شیعه امامیه بود و قبل از انحراف، پیش طایفه امامیه مقامی جلیل داشت و مؤلفات او مورد استفاده امامیه بود، تا آنجا که حسن بن روح، در همان روز رسماً به مقام نیابت نشست، پس از اجرای مراسم این کار، با جماعتی از وجوه شیعه به خانه شلمغانی رفت، و هنگامی که پنهان شده بود شلمغانی را به نیابت خود منصوب کرد. شلمغانی در این دوره بین او طایفه امامیه رابط بود و توقیعات حضرت حجت (علیهالسلام) به توسط حسن بن روح به دست شلمغانی صادر میشد و مردم در رفع حوائج و حل مشکلات خود به او مراجعه مینمودند. البته درست معلوم نیست که حسین بن روح در چه موقع در خفا میزیسته و دوره استتار او چه اندازه طول کشیده است، ولی از قرائن معلوم میشود که دورهی اختفاء او مصادف بوده با شروع ایام وزارت حامد بن عباس.
شلمغانی هدایت فعالیتهای امامیه را در بغداد و کوفه سالها به عهده داشت. وی از موقعیتی که حسین بن روح برای او فراهم کرده بود سوءاستفاده کرد و جاهطلبی و شهرت، او را به عقاید انحرافی کشاند.[1]
شلمغانی میکوشید تا برخی از وکلای امامیه و خاندان ایشان به ویژه وکلای بسطام را به پذیرش آیین حلولیه و تناسخ ارواح متقاعد سازد. لذا پس از مدتی اعلام داشت که روح پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جسم سفیر دوم، و روح علی بن ابیطالب (علیهالسلام) در جسم سفیر سوم و روح فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در جسم امکلثوم -دختر سفیر دوم- حلول کرده است؛ در همان حال شلمغانی از وکلای فرعی و زیر دست خود خواست تا این راز را فاش نسازند، زیرا عقیده حق است.[2]
حسین بن روح پس از کشف عقاید کفرآمیز شلمغانی، وی را از سمت خود برکنار کرد و ارتداد او را در همه جا منتشر ساخت؛ نخست در میان خاندان نوبخت و آنگاه در میان سایرین.[3]
از سوی امام زمان توقیعی بر لعن شلمغانی و عدهای دیگر مانند او به دست ابوالقاسم حسین بن روح صادر شد. پس از آنکه لعن شلمغانی به دست حسین بن روح شایع گردید، امامیه بغداد از او دوری جستند و همه حکایت لعن او را در محافل و مجالس نقل میکردند.
شلمغانی و طرفداران او را به امر خلیفه در حضور قضات، فقها، کتّاب و روسای لشگری چند بار محاکمه کردند. سرانجام حکم قتل او بهاتفاق آراء، تصویب و صادر گردید. قبل از اجرای این حکم، شلمغانی از قضات سه روز مهلت خواست تا از آسمان یا حکم تبرئه او صادر شود و یا دشمنان او به عذاب دچار گردند، ولی فقها، خلیفه را امر به تعجیل در قتل او کردند و خلیفه دستور داد که در روز سهشنبه ۲۹ ذیقعده سال ۳۲۲ه، شلمغانی و ابن ابی عون را گردن زدند و سپس جسدشان را به دار آویختند و در آخر کار، نعش آن دو نفر را سوزانده و خاکستر آن را به آب دجله دادند.[4]
پینوشت:
[1] . داود الهامی، آخرین امید، قم: نشر مکتب اسلام، ۱۳۷۲، ص ۱۳۴.
[2] . بحارالأنوار، ج ۵۱، بیروت داراحیاء التراث العربی، ۱۳۶۱، ص ۳۷۲.
[3] . شیخ طوسی، غیبة، قم: دار المعارف الإسلامیة، ۱۴۱۱ق، ص ۲۵۱.
[4] . مجتبی تونهای، الفبای مهدویت، قم: نشر میراث ماندگار، ۱۳۸۹، ص ۴۳۶.
جهت مطالعه بنگرید به: مجتبی تونهای، الفبای مهدویت...
افزودن نظر جدید