تحلیل اوضاع سیاسی شیعه از زبان امام باقر (ع) در کتب اهل سنت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حضرت امام سجاد در مناسبتهای مختلف به امامت فرزندش محمد بن علی الباقر تصریح میفرمود، لذا وقتی آن امام همام در بستر بیماری قرار گرفت، تمام فرزندانش را که عبارت بودند از: محمد، حسن، عبدالله، عمر، زید، حسین را گرد خویش فرا خواند و فرزندش محمد باقر را وصیّ و جانشین بعد از خود قرار داد و او را باقر خواند و تمام امور برادران را بر عهده او نهاد.[1]
دوران امامت امام باقر (علیه السلام) با پنج تن از خلفای اموی معاصر بود، و با نگاهی گذرا به عصر این امام (علیه السلام) در مییابیم که پیش از طوفان انقلابی که به حکومت اموی، پس از شهادت امام باقر (علیه السلام) پایان داد و منجر به روی کار آمدن عباسیان در روزگار امام صادق (علیه السلام) شد، سکوت و آرامشی آکنده از خشم بر جامعه اسلامی در آن زمانها حکمفرما بوده است. لذا طی روایت طولانی، امام باقر (علیه السلام) درباره تحلیل اوضاع سیاسی شیعه و فشار خلفا از آغاز تا زمان آن حضرت را بهصورت مبسوط بیان میدارد و این تحلیل سیاسی را علمای بزرگ اهل سنت در کتب خود آوردهاند.[2]
ما در این نوشتار به گوشههایی از تحلیل سیاسی آن حضرت میپردازیم تا اوج مظلومیت اهل بیت پیامبر و پیروان آنها را که دنبالهرو آنان بودند بیان کنیم.
حضرت امام باقر (علیه السلام) طی روایت مفصّلی فرمودهاند: «بر ما اهل بیت از ستم قریش چه گذشت و شیعیان و پیروان و دوستان ما از مردم چه ناملایماتی دیدند. زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت کرد، اعلان فرمود که به مردم از خودشان سزاوارتریم و اولیتریم. اما قریش با کمک یکدیگر این امر را از محور آن خارج کردند، آنان برای رسیدن به حکومت با حق و اولویت ما به حکومت استدلال کردند، ولی حق ما را تصاحب نمودند. آنگاه حکومت در میان قریش دست به دست گردید تا اینکه دوباره به ما اهل بیت باز گردید. ولی مردم بیعت ما را شکستند و علیه ما جنگ به پا کردند، بهطوریکه امیرالمومنین تا هنگامیکه به شهادت رسید، در فراز و نشیب و تندباد حوادث قرار گرفته بود و سپس با فرزندش امام حسن (علیه السلام) بیعت کردند و وعده یاری و وفاداری به او دادند، اما به او نیز خیانت کردند و پس از آن، ما به طور مداوم مورد تحقیر و ستم و قهر قرار گرفتیم و از شهر و خانههای خود رانده و از حقوق خود محروم شدیم و مورد قتل و تهدید واقع شدیم، بهطوریکه امنیت جانی از خود و پیروان ما به کلی سلب شد و دروغگویان و منکران حق به خاطر دروغ و انکارشان، زمینه را مساعد و در سراسر کشور اسلامی به وسیله دروغ و انکارشان به سردمداران جور و ستم و قضات و کاردانان آنها تقرّب جسته و شروع به روایت و احادیث دروغ و انتشار آن نمودند، آنها از زبان ما چیزهایی روایت کردند که نه از زبان ما جاری شده بود و نه به محتواهای آنها عمل نموده بودیم، با این کار میخواستند ما را میان مردم منفور کرده و تخم عداوت و کینه ما را در دل آنان بکارند.
این سیاستی بود که بعد از شهادت امام حسن (علیه السلام) در زمان معاویه با شدت هر چه بیشتر دنبال میشد. به دنبال این تبلیغات مسموم همهجا به کشتار شیعیان و پیروان اهل بیت پیامبر پرداخته و با کوچکترین سوء ظنی دستها و پاهای آنها را میبریدند.
کسانیکه به دوستی و پیروی از ما معروف بودند را راهی زندانها کردند، اموالشان به غارت رفت و خانههایشان ویران شد. این روش تا روزگار-عبیدالله بن زیاد- روز به روز به شدت خود میافزود.[3] «بعد از اینان حجاج بن یوسف ثقفی در کوفه روی کار آمد، او با انواع شکنجهها به کشتار شیعیان و پیروان ما پرداخت و آنان را با هر سوء ظن و اتهامی دستگیر میکرد، عرصه بر پیروان ما چنان تنگ شد و کار به جایی رسید که اگر کسی را با صفت «زندیق» -کافر- توصیف میکردند، برایش بهتر از آن بود که او را شیعه بخوانند، تا جاییکه کسانیکه به خیر و صلاح معروف بودند و شاید هم واقعاً اشخاص پرهیزگار و راستگو بودند، احادیث شگفتانگیزی در زمینه برتری برخی از حاکمان گذشته روایت میکردند. چیزهایی که نه خدا چیزی از آنها آفریده بود و نه چیزی از آنها به وقوع پیوسته بود، راویان بعدی حقانیت این مطالب را باور داشتند، زیرا این نوع مطالب به کسانی نسبت داده شده بود که به کذب و کم تقوایی معروف نبودند».[4]
لذا نتیجه عملکرد حاکمان غاصب معاصر امام باقر (علیه السلام) قابل تامل است، چرا که شیعیان و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) اکثراً در عراق زندگی میکردند و مابقی آنان در مناطق دیگری مانند مکه و مدینه بودند که تقریباً کمتر از عراق ساکن بودند و خلفای اموی نسبت به آنان سختگیری میکردند.
پینوشت:
[1]. اثبات الوصیه، مسعودی، المطبعه الحیدریه، نجف، عراق، ص142.
[2]. الامام الصادق، ابوزهره، مطبه احمد علی، قاهره مصر، ص111،ص112.
[3]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج11 ص44.
[4]. همان، ج11 ص45.
افزودن نظر جدید