آیا مکتب تصوف قائل به پلورالیسم دینی است؟

  • 1394/11/02 - 11:12
علت اصرار صوفیه بر حقانیت تمام ادیان و مذاهب و به رسمیت شناختن آنها دو چیز می‌تواند باشد: یکی از بین بردن تعصب پیروان ادیان نسبت به مذهب خود که به این وسیله بتوانند به‌راحتی در میان آنها نفوذ کنند و به تبلیغ و ترویج عقاید و باورهای انحرافی خویش بپردازند؛ و دوم ترویج اباحه گری و بی‌بندوباری در جوامع اسلامی.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پلورالیسم به معنای تکثر و تنوع و به رسمیت شناختن تمام فرهنگ‌ها و دین‌ها و زبان‌هاست؛ بدین معنی که حقیقت مطلق و نجات و رستگاری منحصر در یک دین و مذهب و پیروی از یک شریعت و آیین نیست، بلکه میان همه ادیان و مذاهب مشترک است و ادیان و مذاهب با شریعت‌ها و آیین‌های مختلف در حقیقت جلوه‌های گوناگون "حق مطلق" اند و درنتیجه پیروان همه ادیان و مذاهب به هدایت و نجات دست می‌یابند.[1]
گویا این اندیشه را اولین بار یوحنای دمشقی مطرح کرد و حتی رساله‌ای در این باره تحریر نمود.
یوحنای دمشقی از مسیحیان دربار مأمون، معتصم، واثق و متوکل عباسی بود و به خاطر معلومات چشم گیری که در طب و پزشکی داشت مورد توجه این حکام قرار گرفته بود. او که در قِدَم قرآن و عدم حدوث کلام خدا را مطرح کرد تا به طریق قِدم مسیح را که "کلمة الله" است ثابت کند.
او با طرح مسئله تکثرگرایی (پلورالیزیم) هدفی مشابه "قدم" قرآن را داشت و می‌خواست القا کند که پیروی از همه ادیان مایه رستگاری است تا از این طریق انحصارگرایی مسلمانان بکاهد و پیروان مذاهب دیر را هم‌سطح مسلمانان قرار دهد. [2]
اما تصوف به‌عنوان فرقه‌ای که تأثیرات زیادی از مسیحیت گرفته است، ازجمله عقایدی که از مسیحیت گرفته است "تکثرگرایی" است و بدین ترتیب مبلغ حقانیت همه ادیان و مذاهب گردیدند و اختلاف آنها را  جدی، اساسی و اختلاف حق و باطل نمی‌دانند. مولوی در این مورد می‌گوید:
از نظرگاه است ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن‌یکی دالش لقب داد این الف [3]
وی در این اشعار می‌خواهد بگوید که اختلاف مؤمن و گبر و جهود اختلاف حقیقی نیست، بلکه دقیقاً اختلاف دیدگاه است، آن‌هم نه دیدگاه پیروان ادیان، بلکه دیدگاه انبیا، حقیقت یکی بوده است و سه پیامبر از سه زاویه به آن نظرکرده‌اند یا بر پیامبران سه گونه و از سه روزنه تجلی نموده است و لذا سه دین عرضه کرده‌اند. مولوی داستان مشهور فیل و تاریک‌خانه را به‌عنوان تمثیل اندیشه تکثرگرایی دینی ذکر می کندو در انتهای داستان چنین نتیجه می‌گیرد:
چشم حس همچون کف دست است و بس
نیست کف را بر همه‌ی آن دست رس
یعنی دید حس و تجربه مانند لمس کردن یک فیل در تاریک‌خانه است که نمی‌توان به همه آن احاطه یافت. مولوی می‌خواهد بگوید که همه ما در چنان تاریک‌خانه ای قرار داریم و لذا هیچ‌گاه همه واقعیت را آن‌چنان‌که باید در چنگ نمی‌گیریم و هر کس به‌اندازه‌ای و از منظری آن را می‌بیند و درمی‌یابد و به همان اندازه هم توصیف می‌کند و بر همین مبناست که جنگ موسی با فرعون را حقیقی و جدی نمی‌شمارد و آن را یک نوع جنگ زرگری، برای سرگرم کردن ظاهربینان می‌داند و چنین می‌گوید:
چون به بی‌رنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
یا نه جنگ است این برای حکمت است
همچو جنگ خر فروشان صنعت است
نعل‌های واژگون است ای سلیم
نفرت فرعون میدان از کلیم [4]
از همه مهم‌تر این‌که تصوف معتقد به تساوی کفر با اسلام است و می‌گوید: «الصوفی لا مذهب له»[5] یعنی صوفی هیچ مذهبی ندارد؛ به این معنا که هیچ مذهبی را بد نمی‌داند؛ تا جایی که یکی از طوایف صوفیه می‌گوید: «هیچ‌چیز را نباید بد گفت بلکه همه را باید دوست داشت. کفر و اسلام، ابراهیم و نمرود، موسی و فرعون، محمد و ابوجهل، علی و ابن ملجم، حسین و یزید همه خوب هستند. [6]
مولوی از زبان امیر المومنین (علیه‌السلام) در مخاطبه با ابن ملجم چنین می‌گوید:
آلت حقی تو، فاعل دست توست
چون زنم بر آلت حق طعن و دق
هیچ بغضی نیست در جانم ز تو
زآن که این را من نمی‌دانم ز تو [7]
محیی الدین عربی در کتاب فصوص الحکم فرعون را مؤمن و ناجی می‌داند و نیز می‌گوید: «حق‌تعالی که هارون را یاری نکرد تا آن‌که سامری غالب شد و مردم را گوساله‌پرست گردانید، برای این بود که می‌خواست در همه صورت‌ها پرستیده شود.»[8]
بدیهی است که این سخنان مخالف صریح قرآن کریم است. زیرا خداوند سبحان درآیات متعددی می‌فرماید همه پیامبران الهی مأمور به تبلیغ یک حقیقت بودند: «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ...[سوره شوری، آیه 13] از [احکام] دین آنچه را که به نوح درباره آن سفارش کرد برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که دین را برپا دارید و در آن تفرقه‌اندازی مکنید...»
و نیز آیات دیگری وجود دارند دال بر این‌که تفرقه در دین از ناحیه پیامبران نیست، بلکه پیروان آنها به سبب پیروی از هوای نفس و انحرافات از مسیر پیامبران خویش به دامن تفرقه افتاده‌اند.
علت اصرار صوفیه بر حقانیت تمام ادیان و مذاهب و به رسمیت شناختن آنها دو چیز می‌تواند باشد: یکی از بین بردن تعصب پیروان ادیان نسبت به مذهب خود که به این وسیله بتوانند به‌راحتی در میان آنها نفوذ کنند و به تبلیغ و ترویج عقاید و باورهای انحرافی خویش بپردازند؛ و دوم ترویج اباحه گری و بی‌بندوباری در جوامع اسلامی.
وقتی همه ادیان و مذاهب از حقانیت مساوی برخوردار باشند و حقانیت مطلق واحد در کار نبود، دیگر کسی خود را ملزم به پیروی از شریعت خاصی نمی‌داند و برای رهایی از قیود یک شریعت، به شریعتی دیگر رو می‌آورد.

پی‌نوشت:
[1]. ربانی گلپایگانی علی، کتاب نقد، کالبدشکافی پلورالیزم، سال اول، شماره چهارم، ص 133
[2]. سبحانی جعفر، پلورالیزم دینی، موسسه امام صادق (ع)، قم، 1381، صص 9 و 10
[3]. جلال الدین محمد مولوی، مثنوی معنوی، هرمس، تهران، 1382، ص 393
[4]. همان، ص 112
[5]. فرید الدین عطار، تذکرة الاولیاء، دنیای کتاب، تهران، بیتا، ج 2، ص 289
[6]. آل آقا محمد جعفر، فضایح الصوفیه، انصاریان، قم، 1413 قمری، ص 119
[7]. جلال الدین محمد مولوی، مثنوی معنوی، هرمس، تهران، 1382، ص 170
[8]. ابن عربی محیی الدین، شرح فصوص الحکم، انتشارات مولی، تهران، چاپ دوم، 1368، صص 707 - 732

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.