دعوت علامه حکیمی به وحدت انقلابیون
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب ـ در مهرماه ۱۳۸۶، فرزندان آقای «چه گوارا» با دعوت جمعیتی دانشجویی به ایران میآیند. در یکی از محافلی که این مهمانان شرکت کرده بودند، سخنانی به میان میآید که گویا بهنوعی باعث رنجش خاطر آنان میشود. بعضی از دانشجویان دانشگاه تهران که با استاد حکیمی آشنا بودند، این اتفاق را به ایشان اطلاع میدهند و درخواست میکنند تا با آن مهمانان به منزل وی بروند و آن رنجش، با دیداری و گفتاری جبران شود.
به این جهت، علامه حکیمی بر احساس تکلیف آنان را در صبح چهارشنبه (چهارم مهر ماه 86) در منزل میپذیرند. در این ملاقات که دو ساعت به طول میانجامد، علامه سخنانی انقلابی و بیدارگر میگویند و در ضمنِ آن سخنان، پیامی برای انقلابیون جهان میفرستند. متن کامل پیام استاد حکیمی به نقل از کتاب اخیرا چاپ شده مرزبان توحید ـ زندگینامه و کارنامه علمی علامه حکیمی ـ در زیر میآید.
من میخواهم از حضور خانم آلیدا گوارا و آقای کامیلو گوارا استفاده کنم و پیامی برای همۀ انقلابیون جهان بفرستم. امروز بشریت مظلوم، در چنگال مشتی استعمارگر و جهانخوار اسیر است، که مظهر آن دولت انگلیس و دولت آمریکا است. از اینجا است که انقلابیون جهان وظیفهای حتمی و قطعی و انسانی دارند که بکوشند برای ایجاد یک وحدت انقلابی، و نباید اجازه بدهند که انسانها این گونه دچار ظلم و ستم باشند. همچنین نباید اجازه بدهند که عقیده، مذهب و مسلک میان آنان تفرقه بیندازد. ما مسلمانان به دو وحدت احتیاج داریم. یکی وحدت خاص؛ داخل حوزه اسلام، یعنی ما مسلمانان باید مقابل انگلیس و آمریکا متحد شویم.
این وحدتِ خاص اسلامی است، و یکی وحدت عام که وظیفه انقلابیون جهان است، هیچ ارتباطی به مذهب ندارد. این وحدت مسئلهای است انسانی نه دینی. در این روزگار بشریت در معرض خطری بزرگ است. هر بشری در کره ارض با هر عقیدهای باید در جهت مقابله با ظلم کبیر و استعمار جهانی و امپریالیسم ضد بشر مقاومت کند. ما باید این واقعیت را درک کنیم که دولتهای انگلیس، فرانسه، آمریکا و امثال آنها در غرب، دارای تمدن صنعتی هستند نه تمدن انسانی، یعنی رؤسای جمهور این کشورها انسانی نمیاندیشند و در حوزه ارزشهای انسانی عمل نمیکنند. بلکه دنبال قدرت، چپاول، ثروت، زورگویی، کوبیدن ارزشهای انسانی و مبارزه با مقدسات هستند.
آیا اگر در شهر مقدس سامرا، آرامگاه سقراط قرار داشت، این جنایت و جسارت را انجام میدادند؟! آقای بوش به عنوان رئیس جمهور آمریکا باید از تاریخ بشر و ارزشهای بشری مطلع باشد، و بداند که میراث فرهنگی و اخلاقی و تربیتی و ارزشی که از این دو امام بزرگوار سامرا برای بشریت مانده است، بسی بیشتر و مهمتر از میراث سقراط و دیگر بزرگان است، و برای بشریت مفیدتر و سازندهتر است، و به رشد تألهی مادی و معنویِ انسانها کمکی بی مانند میکند.
بشریت باید بسیج بشوند برای مرزبانی از ارزش هایی که اگر آن ارزشها محافظت نشود، زندگی انسانی در حد زندگی حیوانی سقوط میکند. من خود از جوانی به همۀ انقلابیون جهان در هر مذهب و مسلک احترام میگذاشتم، و میگذارم.
میگویند، آقای بوش در جامعۀ آمریکا، بعنوان فردی مذهبی معروف است. آیا عیسی مسیح (علیهالسلام)، به ایشان میگوید، جهان را به خون و آتش بکشد؟! مسیحیان معتقدند که دینشان دین محبت است، در حالی که تاریخشان اغلب سر ریز از خونریزی و نسلکشی و… است. عالی جناب پاپ، اگر به مصالح مسیحیت بیندیشند، باید نگذارند آقای بوش اینگونه عمل کند، وگرنه مظلمۀ اینهمه خون و جنایت و ارزش ستیزی، دامن واتیکان و عالیجناب را هم آلوده میسازد، و در برابر تاریخ محکوم میکند.
از یکی از رجال دینی سیاسی ما نقل شده است که در سفر ایشان به کوبا، آقای کاسترو گفته بودند، اینجا مسیحیت دست ما را بسته است اما اسلام دست شما را باز گذاشته است. آری، ملت ایران یک سلطنت آمریکایی را که از سوی همۀ ابر قدرتها پشتیبانی میشد با اسلام و مسجد برانداخت. پس حرف آقای کاسترو درست است، و ایشان از محتوای اسلام از آقای بوش مطلعتر است. رؤسای جمهور با هر عقیده، باید ادیان، فرهنگها، رجال بزرگ و مقدّسات ملتها را بشناسند. مسیحیت موجود، یک دین ساکت و قاعد است، و بی تفاوت در برابر ستم و استعمار و خونریزی و ارزش ستیزی. این چیزی است که در طول تاریخ خود نشان دادهاند، ازجمله انگیزیسیون و محکمههای تفتیش عقاید. معاذ الله که ما از خود چیزی بگوییم، و کسی و قومی را متّهم کنیم. این کار خلاف دستورات اسلام است. انشعاب جریان الۤهیات آزادی بخش از همین جا است. یعنی جریانی از درون مسیحیّت که خواست از مسیحیّت صلیبی فاصله بگیرد، و در راه آزادی گام بردارد. امّا اسلام دینی انقلابی است. پس ما مسلمانان با جناح انقلابی جهان، دهها وجه مشترک داریم، و با این وجوه اشتراک باید در برابر ستمگران عالم بایستیم، و برای نجات مستضعفین جهان متّحد شویم، و به تعبیر قرآن کریم: جهاد کنیم!
من دوست دارم که خانم آلیدا گوارا و آقای کامیلو گوارا، از قول من به عالیجناب فیدل کاسترو بگویند، نامهای را که من به ایشان نوشتهام، ذرهای هدف تبلیغی نداشته و جنبۀ اطلاعرسانی داشته است. روزنامهها گاهی از روی جهل سخنانی بیاصل مینویسند. من از چند نفر شنیدم که آقای کاسترو خواستهاند، خلاصهای از محتوای قرآن بدانند و نمیدانستم که درست است یا نه؟ چون پشت سر اشخاص مشهور از این حرفها میزنند. تا به یکی از دوستان که اهل اطّلاعات سیاسی بود برخورد کردم. ایشان آشنا به روابط بینالملل بود. گفتم این مطلب که به آقای کاسترو نسبت میدهند درست است؟ گفت بله؛ و افزود در همین سفر به ایران (سال ۱۳۸۰) هم این مطلب را گفتهاند و حتی علاوه بر قرآن، عاشورا را هم افزودهاند، که این چه حادثهای است که مسلمانان، بخصوص شیعیان، اینگونه در آن ایّام میشورند و عزاداری میکنند؟! و سر از پا نمیشناسند؟! از طرفی اینجانب، نمیدانستم تعدادی کتاب برای آقای کاسترو فرستاده شده است وگرنه دست به نوشتن نامه نمیزدم. بنابراین، بر اساس نوعی احساس تکلیف علیرغم بیماری و خستگی نامۀ مفصلی برای ایشان نوشتم. امیدوارم این مطلب به ایشان برسد. برگردیم به اصل مطلب و پیام ما به مظلومان جهان: مردم ایران، عراق، لبنان، فلسطین، افغانستان، بوسنی و حتی ملتهای زیر ستم در کشورهای دیگر، وظیفه اولیه ما، اتّحاد انقلابی و وحدت انقلابی است، بدون ملاحظۀ مذهب. چون امروز وظیفه اصلی مبارزه با ستمگران و ستم گستران است.
همۀ عقب افتادگیهای بشر در فکر، فرهنگ، هنر، عرصههای آزاد اندیشه، زندگی، رفاه، رشد انسانی، تعالی معنوی و امثال اینها همه، به دست قدرتهای فاسد پدید آمده است. اکنون کدام انسان است که در برابر آنان در این شرایط، احساس تکلیف نکند؟ امروز تکلیف هر انسان آزادهای معلوم است چیست؟! ما که از جوانی تفکّر انقلابی داشتیم، خیلی بجاست که از مردان انقلابی به دلیل عملکردهای انقلابی و استمرار در خط انقلاب ضد امپریالیستی خشنود باشیم، که در گوشۀ دیگری از جهان در مقابل این قدرتهای ستمگر و نسلکش ایستادهاند.
ما بنابر اعتقادات خود از خدا میخواهیم که همه پیروز شوند. چون شرایط صحیح برای زندگی انسانها در این جهان این است که موجبات رشد انسانی انسان فراهم باشد و موانع رشد انسان برطرف شود. امپریالیسم عکس این عمل میکند، یعنی انسان را از رشد میاندازد و در فقر و بیعدالتی و ناآگاهی نگاه میدارد، و ثروتهای ملّتها را غارت میکند، و همه را در یک بردگی عام به زنجیر میکشد. بنابراین تابیدن خورشید به کره ارض بیمعنی میشود، زیرا هنگامی حیات معنی دارد که بشر با تاریکی ظلم مبارزه کند. اصلاً خورشید که طلوع میکند یعنی زندگی، امپریالیسم که حضور دارد یعنی مرگ. اینکه فیلسوف عرب، ابوالعلای مَعری میگوید: خون علی و حسین با طلوع خورشید بر آبادیها پاشیده میشود و رنگ انقلاب میزند، برای همین است، چون این دو خون، در راه زندگی نور بر زمین ریخته است، و برای از میان بردن زندگی ظلمت و ستم و استعمار.
پس انسان باید در جهت نور حرکت کند، نور خورشید که اجسام را پرورش میدهد، در جهت حیات است. انسان خورشیدی، انسان متعالی، باید درصدد زندگیسازی باشد، و امپریالیسم، مرگساز است. یکی از دوستان من کتابی راجع به زندگی این ناتوان نوشته و نام آن را راه خورشیدی گذاشته است، و دوست دیگری، کتابی به نام فیلسوف عدالت، و همه برای سخنانی است که پنجاه سال در زمینه عدالت و انسان و حقوق انسان و کرامت و آزادی انسان گفته و فریاد کردهام. من نخستین کتاب خویش را که حدود ۵۰ سال پیش نوشتهام و کتابی است انقلابی بهنام سرود جهشها، به انسانها و انسانیتها تقدیم کردهام.
من مصاحبۀ آقای کاسترو با کشیش فری بتو را خواندهام. آقای کاسترو از ایشان میپرسد، شما برای مبارزه با ظلم چه تعالیمی دارید؟ کشیش محترم حداکثر دو سه جمله بیان میکند. با اینکه میتوان گفت ما در مدارک اسلامی دو سه هزار جمله دربارۀ مبارزه و انقلاب داریم، که بخشی مهم از آنها، در کتاب 12 جلدی الحیاة ذکر شده است.
ما به حضرت مسیح (علیهالسلام) خیلی احترام میگزاریم، یکی از زیباترین سورههای (قرآن کریم)، سورهای در شرح حال و پاکدامنی حضرت مریم (علیهالسلام) است. ولی این انجیل، همان انجیل مسیح نیست. در تخصصهای کتاب مقدّسشناسی نیز، متخصصین غربی بر این باورند. اولین انجیل هفتاد و پنج سال بعد از مسیح جمعآوری شده است.
ما هم به انجیل به نام یک کتاب مقدس احترام میگذاریم، ولی کلیسا غیر از انجیل است. آیا انجیل گفته بود جنگهای صلیبی را که ننگ تاریخ و بشریت است به راه اندازند؟ آیا وحی مسیحی گفته بود، مسلمانکشی کنند و توحید باوران راستین را قتل عام نمایند؟ معاذ الله، آیا آن جنایت هولناکی که در بوسنی و هرزگوین، به دست حیوان خون آشامی پست، در حق مسلمانان اتفاق افتاد، مطابق تعالیم انجیل مقدس بود؟ چرا عالیجناب پاپ، در این باره سکوت کردند، و به سکوت خود ادامه میدهند؟
متخصّصین تاریخ انبیا و کتب مقدس میگویند اگر قرآن نبود، نمیشد وجود عیسی مسیح را اثبات کرد. حضرت عیسی مسیح اسطوره میشد نه تاریخ. بیش از بیست بار در قرآن نام حضرت مسیح آمده است، قرآن کریم بزرگترین حق را بر گردن مسیحیت دارد. اکنون آیا این است رسم حقگذاری؟ کجا مسیح گفته است جنگهای صلیبی راه بیندازید و مسلمانکشی کنید. و آرامگاه دو معلم بزرگ بشریت و دو ستارۀ فروزان هدایت را در شهر سامرا مورد جسارت قرار دهید؟ یا دولت غاصب و متجاوز و ضد ارزش و تروریست اسرائیل را، در مقابل مسلمانان علَم کنید؟ حضرت مسیح (علیهالسلام) نگفته است که عراق را اشغال کنید. امام زمانی که ما شیعه اعتقاد داریم، از طرف مادر، نوۀ حضرت مسیح است.
شما چطور سامرّا را خراب میکنید با اینکه در آنجا دو قدّیس بزرگ مدفونند، که یکی از ایشان داماد حضرت مسیح و امام دیگر، پدر داماد حضرت مسیح است. اگر شما به بشریت احترام میگذارید، چقدر از انسانها به آن مکان مقدّس معتقدند؟ دروغ میگویید، برخورد شما با انسان برخورد انسانی نیست. به تمدّن و صنعت مغرور نشوید، چون انسان بالاتر از صنعت است. و این تمدّن که شما دارید تمدنی صنعتی است نه انسانی. این را بدانید، و به حال خود و ملّتهای خود فکری بکنید، و انسانوار با بشریت و تاریخ و زندگی روبرو شوید، نه با قداره. امروز انسانهای بزرگ، قدّارهبندی را محکوم میکنند، و قدارهبند را انسان نمیشمارند!
خانم آلیدا گوارا: صحبتهای شما شبیه سخن خوزه مارتی است، آنجا که میگوید در قلب آمریکاییها یک پیچ است. به معنای اینکه آنها به صنعت بیشتر اهمیت میدهند تا به انسانیت. میخواهم مطلبی بگویم:… یک شهری در اروپا هست که توسط مسلمانان اشغال شده است، در آن یک چیز جالب پیدا شده. یک مسجد هست در کنار یک کلیسای کاتولیک. و میگویند، زمانی که فرماندۀ مسلمانان وارد شهر شد آن ساختمان مسیحیت برایش جالب بود ولی وارد کلیسا نشد. وقتی پرسیدند چرا وارد نمیشوی؟ گفت: من به عقاید دیگران احترام میگذارم، اگر من وارد شوم، افراد من نیز ممکن است وارد شوند و آن را خراب کنند و مسجد بسازند. و فرمانده سپاه اسلام کنار آن کلیسا یک مسجد ساخت. … من یک گوشه از ترکیه را دیدهام که در یکجا مسجد و کلیسا و دیر جمع شده بودند و برایم خیلی جالب بود.
استاد: در مشهد یک محلۀ یهودی نشین بود. روزی چند نفر یهودی یک پسر مسلمان را برده بودند و با چاقو و سوزن بسیار زده و بشدت زخمی کرده بودند. مردم مشهد از روی احساسات ریختند تا محلّه را با یهودیان آتش بزنند. یک روحانی پیرمرد ـ آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی ـ آمد در محل، و صندلی گذاشتند و رفت بالای صندلی و همۀ مردم را متفرق کرد، و نگذاشت که حتی یک سوزن که به آن پسر زدند، کسی تلافی کند. من در تهران تعدادی دوست مسیحی داشتم، که گاهی برای من غذا میآوردند.
از خوزه مارتی هم که نام آوردید، همۀ انقلابیون و متفکرین و انسان دوستان وسیله پیوستگیشان یک چیز است، این است که هومر، فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی، گوته، شکسپیر، بالزاک،… همه در یک منظومۀ عام در حال حرکت و تعلیم بشر هستند. اصلاً آیا آقای بوش میدانند که اِمرسن، شاعر بزرگ آمریکا، با مطالعۀ مکتب سعدی، شاعر مسلمان ایرانی، از او تأثیر بسیار پذیرفته است؟ آقای بوش میدانند که بسیاری از علوم غرب از جمله آمریکا از مسلمانان گرفته شده است، و دهها محقق غربی در کتابهایشان و در تواریخ علم به این حقیقت اعتراف کردهاند؟
آقای بوش به عنوان رئیس جمهور آمریکا باید این حقایق را بدانند، و یک دوره تاریخ تمدن ویل دورانت را مرور کنند، و اگر فرصت مطالعه ندارند از محققان آمریکایی بخواهند تا این حقایق تاریخی را برای ایشان شرح بدهند. آقای بوش باید با خردمندی و تأمل و تواضع با بشریت روبرو شوند، نه با این رفتار فعلی. یقین بدانند برخورد فعلی ایشان با تاریخ و ارزشها و بشریت و ملّتها -بخصوص ملّتهای مسلمان- در هیچ جای فرهنگ انسانی قابل توجیه نیست. زندگی و رفتاری که توجیه انسانی نداشته باشد، بطبع توجیه دیگری (توجیه حیوانی) خواهد داشت.
ما مسلمانان عقیده داریم که، روزی یک انسان الۤهی میآید و بشریت را نجات میدهد. دربارۀ ایشان، من تحقیقاتی مفصل در مدارک ادیان مختلف انجام دادهام و کتابی بنام خورشید مغرب نوشتهام. در روایات ما سخن از عدالت جهانی است در زمان حکومت ایشان، آن مصلح موعود، جهان را پر از عدل و داد میکند. یعنی هر کس اهل هر مذهبی که باشد، مورد ظلم قرار نمیگیرد. او ظلم را بر میاندازد.
من دوباره انقلابیون جهان را به یک اتحاد انقلابی فرا میخوانم. ما اگر یک اتحاد انقلابی داشته باشیم میتوانیم به آن غایت بشری که عدل است دست یابیم، تا در سایه آن، محرومها، مظلومها، یتیمها، لهشدهها و همۀ انسانها رشد کنند و به رشد انسانی برسند. من با تکیه به قول خودتان که گفتید باید تبادلات فرهنگی وجود داشته باشد، این را عرض میکنم، دنیا میداند که ما مسلمانان شخصیتی بنام علی داشتهایم. امام علی حدود ۴ سال و نیم رئیس امپراطوری اسلام بود. غذای خودش نان جو خشک و دوغ ترشیده بود. میگفتند این چه غذایی است؟ میگفت من باید چیزی بخورم که خاطر جمع باشم همۀ کسانی که در قلمرو حکومت من هستند میخورند.
ایشان حکومت خود را ۱۴ قرن پیش، این طور تعریف میکند: حکومتی که در آن فقیر نیست، بیغذا نیست، و بی مسکن نیست. علی (علیهالسلام)، روزی، از جایی میگذشت، دید پیرمردی گدایی میکند. پرسید: این چیست؟ چرا فقیر در جامعۀ ما هست؟ گفتند، مسیحی است. فرمود، باشد، و دستور داد از بیت المال به او خرجی بدهند. یکی دیگر از مقررات حکومت علی (علیهالسلام) این بود که اگر حیوانی مانند گاو یا گوسفند یا شتر گم میشد، برای اینکه مورد آزار و اذیت بچهها واقع نشود، و گرسنگی و تشنگی نکشد، دستور داده بود جایی ساخته بودند برای حیوانات گم شده، و آنها را در آنجا به خرج دولت نگهداری میکردند، تا صاحبان آنها پیدا شوند. آن رعایت حقوق انسانها، این هم حمایت از حیوانات. در کجای تاریخ و فرهنگ بشر بخصوص در آن روزگاران، که حتی دموکراسی هم ناشناخته بوده است اینگونه حکومتی وجود داشته است؟ افسوس که ما نتوانستیم نمونهای کوچک از آن را ارائه بدهیم.
ما امروز باید بر گسترش فرهنگ انقلابی تأکید کنیم، حتی جوانان را انقلابی پرورش دهیم، که یکی از وظایف آنان، ضمیمه شدن به انقلابها است، و نگذاریم مذاهب و مسلکهای مختلف ما مانع از این اتحاد انقلابی بشوند. من بوسیلۀ خانم آلیدا گوارا و آقای کامیلو گوارا، این پیام خود را به دنیای انقلابی میرسانم: (اتحاد، انقلاب؛ انقلاب، اتحاد) و کوشش فراوان و خالصانه برای ایجاد وحدت انقلابی.
منبع: خبرگزاری مهر، شناسهٔ خبر: 2011417 - دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۱
افزودن نظر جدید