فرار مدعیان از جبهه جنگ !
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرار از میدان نبرد، علاوه بر قبح عرفی و عقلی، از نظر شرع مقدّس نیز از گناهان کبیره به شمار آمده و ثابت میکند شخص فراری، به خداوند و وعدههای او ایمان نداشته و حاضر نیست جان چند روزه خویش را در راه خدا و دینش فدا کند؛ حال اگر فرار باعث شود جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خطر افتد، حکم شدیدتری پیدا میکند. خداوند سبحان درباره فرار از میدان جنگ میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ [انفال/15و16] ای کسانی که ایمان آوردهاید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد روبهرو شدید، به آنها پشت نکنید (و فرار ننمایید)! و هر کس در آن هنگام به آنها پشت کند، مگر آن که هدفش کنارهگیری از میدان برای حمله مجدد و یا به قصد پیوستن به گروهی از مجاهدان بوده باشد، (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم و چه بد جایگاهی است.» همچنین روایات بسیاری در منابع روایی اهلسنت و مورد قبول وهابیت در حرمت فرار از جنگ وارد شده که به یک روایت بسنده میکنیم؛ بخاری و مسلم در کتابشان آوردهاند: «پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: از هفت چیز که سبب ورود و جاودانگی در آتش است بپرهیزید: شرک به خداوند؛ سحر و جادو؛ کشتن انسانی که خداوند ریختن خونش را حرام کرده، مگر در صورت جرم موجب قتل؛ خوردن ربا؛ خوردن مال یتیم؛ فرار از جبهه جنگ؛ تهمت به زنان مؤمن که دامن آنان از آلودگی پاک است.»[1]
اما علما و مفسران اهلسنت و مورد قبول وهابیت، ذیل آیه 156 آلعمران به نقل از خود عمر بن خطّاب نقل کردهاند که در جنگ احد از ترس، همچون بز کوهی به بالای کوه فرار کرده است: «عمر بن خطّاب در خطبه روز جمعه سوره آل عمران را تلاوت نمود ـ او قرائت این سوره را دوست میداشت ـ هنگامی که او به این آیه رسید گفت: در جنگ احد ما شکست خوردیم به همین روی من پا به فرار گذاشته و از کوه بالا رفتم؛ گویی که مرا همچون بز کوهی میدیدی.»[2] و هنگامی که لشکر اسلام در آستانه شکست در ایران بود، عمار یاسر نامهای به عمر نوشت و او را از خطری که سپاه اسلام را تهدید میکند، آگاه ساخت. عمر که در تمام این مدّت در مدینه به سر میبرد و برای هیچ یک از فتوحات، پای خود را از مدینه بیرون نگذاشته به محض خواندن نامه، چنان لرزه بر اندامش افتاد که صدای به هم خوردن دندانهایش به گوش میرسید: «هنگامی که نامه فرمانده سپاه اسلام در ایران به دست عمر بن خطّاب رسید و از محتوای آن آگاه شد، چنان لرزه بر اندام او افتاد که اطرافیان عمر صدای به هم خوردن دندانهایش را میشنیدند.»[3] همچنین در مهمترین تفسیر اهلسنت آمده که تنها افتخار عمر در جنگها این بود که در صف اوّل فراریان نبوده و همچون دوستش عثمان آنقدر فرار نکرد که سه روز برای بازگشت زمان نیاز داشته باشد: «از جمله فراریان از جنگ احد، عمر بن خطّاب میباشد؛ با این تفاوت که او در صف اوّل فراریان نبود و به جاهای دور دست فرار نکرد، بلکه او بالای کوه ماند تا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیاید. از جمله فراریان، عثمان بود که به همراه دو نفر دیگر از انصار به نامهای سعد و عقبه چنان پا به فرار گذاردند که سر از جاهای دور در آوردند و پس از سه روز بازگشتند...»[4] و از جمله شواهد تاریخی و روایی در مورد فرار ابوبکر در جنگ احد، اعتراف خود اوست که بسیاری از بزرگان اهلسنّت آن را به نقل از دخترش عایشه نقل کردهاند: «عایشه گوید: هرگاه پدرم ابوبکر، روز احد را یاد میکرد، به گریه میافتاد و میگفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس میگفت: نخستین کسی که در آن روز فرار کرد و سپس بازگشت، من بودم...»[5]
در پایان، این نکته را نیز یادآور شویم که سردمدار وهّابیت، ابن تیمیه حرّانی که هیچ توجیهی برای فرار ابوبکر و عمر از میدانهای جنگ نداشته به توجیهی خندهدار رو آورده و چنین میگوید: «همانگونه که گاهی شجاعت و دلاوری در میدان نبرد با شمشیر زدن است، گاهی نیز با دعا کردن میباشد؛ چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده: آیا به جز با دعا و بخشش و اخلاص در عمل روزی داده میشوید و پیروز میگردید؟»[6] و باز در جای دیگر با تحریف در معنای «شجاعت» میگوید: «از آنجا که شجاعت مورد نیاز رهبران، شجاعت قلبی میباشد، از اینرو بدون شک ابوبکر از عمر شجاعتر و عمر از عثمان و عثمان از علی و طلحه و زبیر شجاعتر بوده و ابوبکر در روز بدر همراه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خیمه نشسته بود!»[7]
پینوشت:
[1]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 3، ص 1017.
[2]. جامع البیان عن التأویل آی القرآن، محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری، دار الفکر، بیروت، ج 4، ص 144.
[3]. کتاب الفتوح، العلامة أبی محمد أحمد بن أعثم الکوفی، دارالأضواء للطباعة و النشر، ج 2، ص 290.
[4]. التفسیر الکبیر، شافعی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 9، ص 42.
[5]. مسند أبی داود الطیالسی، طیالسی، دار المعرفة، بیروت، ج 1، ص 3.
[6]. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیة الحرّانی، مؤسسه قرطبة، مصر، ج 4، ص 482. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[7]. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیة الحرّانی، مؤسسه قرطبة، مصر، ج 8، ص 79. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید