غلو در مورد یحیی بن معین
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یحیی بن معین از علمای اهل سنت، که برای بالا بردن او، در مورد علمش غلو انجام دادهاند،[1] و به غلو نسبت به علم او بسنده نکردند، و در امور معنوی هم در مورد او غلو کرده و جهت بزرگ جلوه دادن او، کراماتی به وی نسبت دادهاند.
به طور مثال مواردی که در مورد او گفته شده، تیتروار بیان میگردد:
یحیی بن معین میگوید: «در یکی از روستاهای مصر، غذایی نداشتیم و در آنجا چیزی برای خریدن و خوردن پیدا نمیشد؛ صبح یکی از روزها با یک زنبیل پر از ماهی سرخ شده و بدون صاحب، مواجه شدیم. همراهان از من پرسیدند: تکلیف چیست؟ گفتم: تقسیم نموده و بخورید که این روزی از طرف خداوند برای شما فرستاده شده است.»[2]
و یا ابراهیم حربی میگوید: «در خواب، بشر بن حارث را (پس از مرگش) دیدم، در حالیکه از مسجد رصافه بیرون میآمد و در کف دست خود، چیزی را حرکت میداد؛ پرسیدم: پس از مرگ خدا با تو چه کرد؟ گفت: خداوند مرا بخشید و مورد تکریم قرار داد؛ گفتم: در دستت چیست؟ گفت: دیشب روح احمد بن حنبل نزد ما آمد، بر سر او در و یاقوت نثار کردند، که این یکی از آنهاست. سپس در مورد حال احمد بن حنبل و یحیی بن معین پرسیدم. گفت: آن دو خدا را زیارت نموده و خداوند با غذای بهشتی از آنان پذیرایی کرده است، و چون خدا میدانست من میلی به غذا ندارم، به من اجازه رؤیت صورتش را عنایت نمود.»[3]
و خواب دیگری که در کتابهای تاریخ بغداد، تاریخ دمشق، تهذیب الکمال، طبقات الحنابله ابن ابی یعلی، سیر اعلام النبلاء، تاریخ الاسلام، و تذکرة الحفاظ ذهبی نقل گردیده است، این است که حبیش بن مبشر، یحیی بن معین را در خواب دید، و از وضعیت او پس از مرگ سؤال نمود، یحیی به او گفت: «خداوند مرا به خانهاش برد، و سیصد حوری را به ازدواج من درآورد؛ سپس به ملائکه فرمود: به یحیی بن معین نگاه کنید، چقدر زیبا و جوان شده است.»[4]
و دروغی که برای بالا بردن ارزش او ساختهاند و در شرح حال او در کتابهای تاریخ بغداد، تاریخ دمشق، الانساب سمعانی (باب المیم و الراء)، وفیات الاعیان ابن خلکان، سیر اعلام النبلاء، تاریخ الاسلام و شذرات الذهب نقل نمودهاند این است که :«یحیی بن معین در سفرهای حج، قبل و بعد از حج، به مدینه میرفت؛ در آخرین سفر حج خود، پس از انجام اعمال حج، به مدینه آمد، و سه روز در مدینه ماند، سپس مدینه را با کاروانی به سوی عراق، ترک کرد؛ در بین راه، در یکی از توقفگاهها، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دید؛ پیامبر به او فرمود: ای ابازکریا! چرا از کنار من میروی؟ آیا از همجواری من ناراحتی؟ یحیی از رفقایش خداحافظی نمود و دوباره به مدینه برگشت. او سه روز در مدینه ماند و پس از آن از دنیا رفت.»[5] و در قبرستان بقیع مدفون گردید.
این قضیه و دیدن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خواب، توسط یحیی بن معین، با تاریخ وفات او که در ذی قعده سال 233 هجری، که قبل از برگزاری مراسم حج است، مطابقت ندارد، و تنها جهت بالا بردن ارزش معنوی یحیی، جعل گردیده است.
این مطالب بدون هیچ انتقادی در کتابهای علمای رجال مطرح شده است، و در این نقلها هیچ کسی به غلو، آنان را متهم ننموده، بلکه پس از این نقلها گاهی برای تأیید گفته میشود، ناقل این عبارت یا خواب نقل شده، ثقه است، یعنی سخنش مورد تأیید است.[6]
البته در بین نوشتهها گاهی روحیه و اخلاق واقعی یحیی بن معین هم خودی نشان میدهد؛ مثل ماجرایی که از سفر مصر نقل کرده است: «حسین بن فهم نقل میکند، که از یحیی بن معین شنیدم که میگفت: در مصر بودیم، که کنیزی دیدم، و آن را به هزار دینار خریدم، و زیباتر از او ندیدم، درود خدا بر او باد؛ ابن فهم میگوید: به یحیی گفتم: آیا مثل تو چنین چیزی در این مورد میگوید؟ یحیی گفت: بله! (صلی الله علیها)، درود خدا بر او و بر هر زیبارویی.»[7]
پینوشت:
[1]. «یحیی بن معین و دستگاه دروغ سنج»
[2]. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1410ق، ج11، ص85.
[3]. وفیات الاعیان، ابن خلکان، بیروت: دار الثقافة، ج1، ص65.
[4]. تاریخ بغداد، ابوبکر بغدادی، بیروت: دار الكتب العلمية، 1417ق، ج14، ص191.
تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج65، ص43.
طبقات الحنابلة، محمد بن ابی یعلی، بیروت: دار المعرفة، ج1، ص406.
تهذیب الکمال، مزی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1410ق، 1413ق، ج31، ص568.
سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1410ق، ج11، ص91.
تاریخ الاسلام، ذهبی، بیروت: دار الكتاب العربی، 1407ق، ج17، ص413.
تذکرة الحفاظ، ذهبی، بیروت: دار إحياء التراث العربی، ج2، ص431.
[5]. تاریخ بغداد، ابوبکر بغدادی، بیروت: دار الكتب العلمية، 1417ق، ج14، ص190.
سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1410ق، ج11، ص84.
تاریخ الاسلام، ذهبی، بیروت: دار الكتاب العربی، 1407ق، ج17، ص411.
وفیات الاعیان، ابن خلکان، بیروت: دار الثقافة، ج6، ص141.
الانساب، سمعانی، بیروت: دار الجنان للطباعة والنشر والتوزيع، 1408ق، ج5، ص271.
[6]. تاریخ الاسلام، ذهبی، بیروت: دار الكتاب العربی، 1407ق، ج17، ص413.
[7]. تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، بیروت: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1415ق، ج65، ص33.
تهذیب الکمال، مزی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1410ق، 1413ق، ج31، ص561.
سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1410ق، ج11، ص87.
تاریخ الاسلام، ذهبی، بیروت: دار الكتاب العربی، 1407ق، ج17، ص410.
افزودن نظر جدید