مراد از قاسطان در قرآن و تطبیق آن بر بعضی صحابه پیامبر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ خداوند در قرآن میفرماید: «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً [جن/14] ولی قاسطان و منحرفان از راه حق، هیزم جهنم خواهند بود». و این نامی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر این گروه نهاد و معنای آن، ستمگری و رویگردانی از حقیقت و انحراف میباشد، علاوه بر این، پیامبر اکرم آنها را ـ فئة باغیة ـ یعنی گروه طغیانگر نیز معرفی فرمودند، زیرا آنان بر امام علی (عیله السلام) شوریده و بر آن حضرت تعدی روا داشتند و فتنهی آنها بعدها به واقعهی صفین یا همان جنگ صفین در تاریخ اسلام معروف شد. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه چنین مینویسد: «و اما فاسقان، اصحاب صفین بودند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آنان را قاسطان نامید، رسول خدا طبق روایتی به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمود: «ستقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین.[1] زود باشد که تو با ناکثان و قاسطان و مارقان نبرد کنی و این خبر از دلایل نبوت آن حضرت است، چرا که آشکارا خبر از غیب در زمان آینده داده و هیچ شک و شبههای از نظر جعل و تحریف که در اخبار مجمل ممکن است راه داشته باشد در آن راه ندارد».
همچنین در بخش دیگری از این کتاب مینویسد: «و اما اصحاب صفین به نظر اصحاب ما به جهت فسقی که داشتند در آن جهنم مخلد و جاودان هستند و خداوند هم در سوره (جن آیه 14) متذکر شده که درباره آنان صدق میکند». البته خداوند در قرآن نمونههایی از منحرفان را نام میبرد از جمله، پسر نوح را جزء منحرفان و افراد سرکش معرفی میکند، سوره هود «وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنْ الْجَاهِلِينَ [هود/45،46] و نوح پروردگار خود را خواند و گفت: پروردگارا پسرم از کسان من است و قطعاً وعده تو راست است و تو بهترین داوران هستی، فرمود: ای نوح، او در حقیقت از کسان تو نیست، او کرداری ناشایست است». همچنین درباره امهات مؤمنین (همسران پیامبران) به دوهمسر نوح و لوط اشاره میکند و در قرآن خداوند میفرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنْ اللَّهِ شَيْئاً وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ [تحریم/10] خدا برای کسانی که کفر ورزیدهاند همسر نوح و لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کاری از دست شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد: با داخل شوندگان داخل آتش شوید». و همچنین درباره افرادی که خویشاوندی پیامبر اسلام را یدک میکشیدند و خداوند در قرآن میفرماید: «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ [مسد/1] بریده باد دو دست ابولهب و مرگ بر او باد.»
اما رهبران فئه باغیه که همان گروه سرکش و منحرف بودند عبارتند از: معاویه بن ابی سفیان، عمرو بن عاص و ... و این معاویه در خانه پدرش ابوسفیان، صخر بن حرب که رهبر جنگهای قریش بر ضد اسلام بود به دنیا آمده و رشد نمود. او صفات نکوهیده و رذائل اخلاقی را از پدرش به ارث برد، چرا که ابوسفیان علاقه شدیدی به رفت و آمد به خانه زنان بدکاره داشت، تا بحدی که در میان عرب، ضرب المثل این کار شد، در کتاب الاستیعاب وارد شده: «أزنی من صخر[2] فلانی زنارکارتر از صخر است» مادرش نیز هند جگرخوار است که در پستی مثل ابوسفیان بود. ابن ابی الحدید معتزلی در کتاب شرح نهج البلاغه میگوید: «هند در مکه به زنا و فجور مشهور و معروف بوده است.»[3] زمخشری در کتاب خود میگوید: «معاویه به لحاظ پدر به چهار نفر ديگر (در كنار ابوسفيان) نسبت داده شده است.[4] که عبارتند از: مسافر بن ابی عمر، عمار بن ولید بن مغیره، عباس، صباح. لذا از چنین مادر و پدری باید فرزندی شوم به مانند او متولد شود».
او کسی است که دشمنی و کینه او با پیامبر در تاریخ مشهور است چرا که ریاست طلبی و حکومت خواهی او را، کیست که نداند و همچنین در احوالات او دارد که هر کجا که نفعش بود تلاش بسیار میکرد تا به آن برسد به هر قیمتی که باشد. در کتب علمای اهلسنت مانند: تاریخ طبری، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، تاریخ خلفای سیوطی، طبقات ابن سعد، تاریخ ابن عساکر و ... رذائل اخلاقی او نوشته شده است، که به یک نمونه آن اشاره میکنیم، در کتاب تاریخ خلفای سیوطی آمده است:[5] به سند صحیح از ابی طفیل، عامر بن واثله که از اصحاب بود آمده که بر معاویه داخل شد و معاویه به او گفت: آیا تو از قاتلان عثمان نبودی؟ گفت: نه، از قاتلانش نبودم اما در آن وقت حاضر بودم اما یاریاش نکردم، معاویه گفت: چه چیزی تو را مانع از یاری کردن شد؟ گفت: مهاجرین و انصار هیچ کدام او یاری نکردند، معاویه گفت: حق او بر آنان واجب بود که یاریاش کنند. عامر گفت: ای امیرالمؤمنین، چه چیز تو را مانع شد از اینکه او را یاری کنی؟ در حالی که اهل شام با تو بودند، معاویه گفت: آیا خونخواهی من برای او یاری محسوب نمیشود؟ ابوطفیل خندید و گفت کار تو و عثمان به مضمون این شعر میماند که گفت: «لا ألفینک بعد الموت تندبنی ـ وفی حیاتی ما زودتنی زادا [6] نبینم که بعد از مرگم بر من زار میگریی که در زمان حیاتم هیچ چیزی از تو به من نرسید.»
عمرو عاص هم از جهت پدر و مادر با معاویه شباهت زیادی دارد، در کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است که: میان امام حسن (علیه السلام)و برخی از شخصیتهای قریش بحث به رخ کشیدن افتخارات به میان آمد و عمروعاص هم جزء این ماجرا بود که امام حسن (علیه السلام )به اوخطاب کرد و فرمود: «وأما أنت یا ابن العاص، فان أمرک مشترک، وضعتک امّک مجهولاً من عهر و سفاح فیک اربعة من قریش ...[7] و اما تو ای پسر عاص، امر ولادت تو مشترک بود و مادرت در اثر زنا و رابطهی نامشروع تو را ناشناس به دنیا آورد و بر سر اینکه پدرت کیست بین چهار نفر از قریش اختلاف روی داد...» و در آخر بحث راستی سخن پیامبر را در مورد این دو نفر که آشکارا و بدون هیچ پرده پوشی از آنان یاد کرد و آنان را فئه باغیه و یا همان گروه طغیانگر و سرکش و منحرف نامید بیان میکنیم که فرمود: «إذا رأیتم معاویه و عمرو بن العاص مجتمعین ففرقوا بینهما لن یجتمعا علی خیر.[8] اگر معاویه و عمرو بن عاص را یک جا با هم دیدید میان آن دو جدایی بیندازید که این دو هرگز برای خیر و نیکی با هم جمع نمیشوند.
پینوشت:
[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، (1387 هـ)، چاپ دوم، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج1، ص 201.
[2]. الاستیعاب، قرطبی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ص 201.
[3]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، (1413ه)، ج 16، ص 180.
[4]. ربیع الابرار، زمخشری، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان، ص87.
[5]. تاریخ خلفا، سیوطی، انتشارات شریف رضی، تهران، چاپ اول، (1411ه)، تحقیق محمد محی الدین عبدالحمید، ص 200.
[6]. العقد الفرید، ابن عبد ربه، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج 4، ص 115.
[7]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، (1387ه)،تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 6، ص 291.
[8]. کنترل العمال، متقی هندی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اول،( 1419ه)، حدیث 31720، تحقیق محمود عمرالدمیاطی.
افزودن نظر جدید