آیا قبل از حضرت یحیی کسی به این نام نبوده است؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که مسیحیان به اسلام وارد میکنند، شبهه ذیل است: «در سورۀ مريم آمده است كه خداوند نام پسر حضرت زكريا را يحيی گذاشت و اين نام بیسابقه بوده است، اما در كتاب عهد عتيق، اول تواريخ، باب 15 آيه 24 ميخوانيم كه یحیی اسم شخصی در زمان حضرت سليمان نیز بوده است. این به اين معناست كه يحيی بیسابقه نبوده است».
اما جواب:
در سوره مریم آیه 7 چنین آمده است: «يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا؛ اى زكريا همانا تو را به فرزندى كه نامش يحيى است و از اين پيش همنام و همانندش (در تقوا) نيافريديم بشارت مىدهيم».
علامه طباطبایی در تفسیر آیه فوق مینویسد: «بعيد نيست مقصود از كلمه «سمىّ» همنام نباشد بلكه مثل و مانند باشد، هم چنان كه در آيه «فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّاً [مریم/65] همان پروردگار آسمانها و زمين، و آنچه ميان آن دو قرار دارد! او را پرستش كن؛ و در راه عبادتش شكيبا باش! آيا مثل و مانندى براى او مىيابى؟» چنين مىباشد. شاهدش هم اين است كه اوصافى كه خداى تعالى در كلامش براى يحيى شمرده اوصافى است كه در هيچ پيغمبرى قبل از او نظيرش نيست، مثل دارا شدن حكم را در كودكى «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» (در سوره مورد بحث) و سيادت و ترك ازدواج و «سَيِّداً وَ حَصُوراً» و سلام كردن خدا بر او در روز ولادت و روز مرگ و روز قيامتش «وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّاً» حضرت مسيح (علیه السلام) پسر خاله آن جناب هر چند در اين اوصاف با او شريك است، ليكن او بعد از يحيى متولد شده، پس تا روز بشارت به ولادت يحيى هيچ پيغمبرى در اين صفات نظير او نبوده است».[1]
حضرت يحيى، حضرت مسيح (علیه السلام) را غسل تعميد داد، و لذا او را «يحيى تعميد دهنده» مىنامند (غسل تعميد غسل مخصوصى است كه مسيحيان به فرزندان خويش مىدهند و معتقدند او را از گناه پاك مىكند) و هنگامى كه مسيح اظهار نبوت كرده، يحيى به او ايمان آورد. بدون شك يحيى كتاب آسمانى ويژهاى نداشت و اينكه در آيات بعد مىخوانيم يا «يَحْيى خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ (مریم/12)؛ اى يحيى كتاب را با قوت بگير» اشاره به «تورات» كتاب حضرت موسى است [2].
پینوشت:
[1]. ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبایی، (قم، جامعه مدرسین)، ج14، ص 19.
[2]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، (تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374)، ج 13، ص 22.
افزودن نظر جدید