علل و انگیزههای اعتقاد به تناسخ
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ درباره موجبات و انگیزههای اعتقاد به تناسخ چندین وجه میتوان ذکر کرد: گروهی که به معاد باورمند هستند، برای پاسخ به برخی شبهات درباره شرور و عدل الهی، به دامان تناسخ غلتیدهاند. مهمترین دلیل باور به تناسخ، دوری از معادباوری است. این گروه که نمیتوانند زندگی انسان در دنیا را بدون رستاخیز تصور کنند به تناسخ قائل شدهاند. گروهی نیز تناسخ را کیفر بدکاران میدانند و بر این باورند که روح با عذاب دیدن در بدنهای پست، تطهیر میشود. انگیزه دیگر که میتواند تعبیر پیچیدهتری از نوع اوّل باشد، مبتنی بر فرض روح مجرّد و عمدتاً نفی مدخلیّت جسم انسان در هویّت اوست. طبق این عقیده که صورتها تجلیّات مختلفی دارد، روح یا نفس اگر پس از مرگ به تجرّد کامل و قطع پیوند با جهان مادّی نرسیده باشد، ناگزیر در اجساد میماند تا این تجرّد حاصل شود. همین نوع دوم است که نزد فیلسوفانِ معتقد به تناسخ دیده میشود.[1]
برخی به دلیل نبود علم وراثت و درک نکردنِ علت شباهت نسلها، به تناسخ قائل شدهاند. آنها علت شباهت بین فردی با اجدادش را، حلول روح جد در وی دانستهاند. انگیزههای روانی نیز در اعتقاد به تناسخ دخالت دارد.
همچنین میل به جاودانگی و غلبه بر مرگ نزد کسانی که هویّت را در حضور دنیوی میدانند، انگیزه دیگری است. ("reincarnation","transmigration" on Encyclopedia Of religion).
یکی دیگر از زمینههای روانی اعتقاد به تناسخ، یادآوریهایی است که انسان گاهی دچار آن میشود. برخی افراد حالاتی را تجربه میکنند که گویا اتفاقی که همان لحظه برایشان افتاده، دقیقاً در گذشته نیز پیش آمده و از آن باخبر بودهاند. در توجیه این یادآوری، بسیاری قائل شدند که همین اتفاق در جسمهای پیشین برای ما افتاده و حال تکرار شده است. از میان قائلین کنونی تناسخ، برخی از این حالت، به عنوان دلیلی بر تناسخ استفاده کردهاند. آنها میگویند در این حالت برای یک لحظه، پرده غفلت از مقابل روح کنار میرود و به اتفاقات پیشین برمیگردد؛ بنابراین آن حالت را به یاد میآورد و با حالت کنونی تطبیق میدهد. درباره این انگیزه در ادامه سخن خواهیم گفت.
انگیزههای اجتماعی و سیاسی را نیز میتوان در باورمند شدن به تناسخ دخیل دانست. برخی افراد برای گریز از مسئولیتهای اجتماعی و مبارزه با بیعدالتی، دستبهدامان تناسخ شدهاند و خود را از زیر بار پرسشهای وجدانی در مقابله با بیعدالتی میرهانند. از سوی دیگر حکّام و نیز طبقات فرادست با گستراندن این باور، جایگاه خود را تثبیت میکنند. «ماکس وبر»، اندیشمند و جامعهشناس، در تحلیلی که از آیین هندو و بودا دارد به این واقعیت اشاره میکند که مهمترین عامل به وجود آمدن نظامهای طبقاتی و کاستی در جوامعِ معتقد به کارما همین قانون است. به نظر وی کارما دنیا را به عالمی تبدیل میکند که از نظر عقلی و اخلاقی، نظامی جبری و ضروری است. کارما به انسانها میگوید بودنِ شما در طبقه محرومان و بیچارگان، نتیجه اعمال گذشته شماست و شما را از آن گریزی نیست. اشرافیان نیز حاصل کارماهای خود را درو میکنند؛ پس هر کس باید در طبقه خود همچنان باقی بماند.[2]
پینوشت:
[1]. التنبیه و الرّد علی اهل الاهواء و البدع، ملطی، محمدبن احمد، چاپ محمد زاهد بن حسن کوثری، قاهره، 1369، ص 27؛ الاقوال الذهبیّة، کرمانی، احمدبن عبداللّه، چاپ مصطفی غالب، بیروت، 1977، ص 84؛ رسائل الشریف المرتضی، علی بن حسین، علم الهدی، چاپ مهدی رجائی، قم، 1405-1410، ج 4، ص 30.
[2]. کتاب نقد، مرادی، حسن، شماره 45، زمستان 1386، ص 249-250.
[3]. فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، قم، نشر صهبای یقین، ص 40.
افزودن نظر جدید