ممنوعیت ذکر فضایل امیرالمؤمنین توسط حاکمان بنی امیه

  • 1394/02/08 - 10:46
سالیان طولانی نقل فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ممنوع بود، همچنین لعن ایشان بخشنامه رسمی شده بود و حتی از نام‌گذاری به نام آن حضرت جلوگیری می‌شد؛ و در آن دوران، احادیثی در فضیلت سایر خلفا و دیگران جعل گردید، ولی شهرت فضائل و مناقب امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به حدی است، که کسی را توان انکارش نیست. برای مثال، نصر بن علی که...

پایگاه جامع فرق،‌ ادیان و مذاهب_ سالیان طولانی نقل فضایل امیرالمؤمنین (علیه السلام) ممنوع بود، همچنین لعن ایشان بخشنامه رسمی شده بود و حتی از نام‌گذاری به نام آن حضرت جلوگیری می‌شد؛ و در این دوران، احادیثی در فضیلت سایر خلفا و دیگران جعل گردید، ولی شهرت فضائل و مناقب امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به حدی است، که کسی را توان انکارش نیست. برای مثال، نصر بن علی که از رجال صحاح سته اهل سنت است، یعنی هم در صحیح بخاری و هم صحیح مسلم و 4 تا سنن و مساند دیگر آنان روایت از او نقل شده است و ابن حجر می‌گوید: «ابی‌حاتم و نسائی و إبن‌خراش گفته‌اند که ثقه است. از احمد بن حنبل هم نقل می‌کند صداقت او را، بعد می‌گوید نصر بن علی رفت بالای منبر و گفت پیغمبر دست حسن و حسین را گرفت و فرموده هرکس اینها و پدر و مادرشان را دوست داشته باشد، در روز قیامت با من هم درجه است؛ سپس متوکل دستور داد 1000 ضربه شلاق به او بزنند.»[1]

اگر کسی زنا کرده باشد 100 ضربه بیشتر به او نمی‌زنند. و کسی که قذف کند، حد قذف از 80 شلاق بیشتر نیست و کسی که فضیلتی از اهل بیت و امیرالمؤمنین نقل کند، 1000 شلاق باید بخورد. نصر بن علی هم از فقها و بزرگان اهل سنت بود، «عده‌ای آمدند وساطت نمودند و گفتند ایشان از اهل سنت است و اشتباه کرده یا این کاری که شده کاری است که همه اهل سنت انجام می‌دهند.»[2]

مورد دیگری که می‌توان از عملکرد بنی‌امیه گفت، عطیة بن سعد بن جناده عوفی از شخصیت‌های برجسته اهل سنت است و از مجتهدین و فقها هم هست، او کسی است که وقتی عبدالله بن زبیر آمد، محمد حنفیه را در کنار مکه با تعدادی از بنی‌هاشم اسیر و زندانی کرد و تصمیم بر آتش زدن آنان گرفته بود، عطیه همراه با تعدادی آمدند شبانه حمله کردند و جان محمد بن حنفیه را نجات دادند، و در حمله حجّاج به مکه جزء فرماندهانی بود که در برابر حجّاج ایستاد. نه با حجّاج بن یوسف ثقفی ساخت و نه با عبدالله بن زبیر؛ بعد از اینکه از حجّاج شکست خوردند، به شیراز فرار کردند. حجّاج به عامل و فرمانده‌اش، محمد بن قاسم ثقفی در فارس نامه زد که عطیه را احضار کن و به او بگو باید علی بن ابی‌طالب را لعنت کند، اگر این کار را نکرد، به او 400 ضربه شلاق بزنید و سر و ریش او هم باید تراشیده شود و در میان مردم بچرخانید.
حجّاج یوسف ثقفی وقتی نامه نوشت محمد بن قاسم ثقفی نامه را خواند و عطیه را احضار کرد؛ ابن‌سعد در طبقاتش به صراحت می‌نویسد که وقتی عطیه را آوردند، به او گفتند: باید علی را لعنت کنی، گفت: من این کار را نمی‌کنم: عامل بنی‌امیه 400 ضربه شلاق به او زد و سر و ریش او را تراشید. در پایان ابن سعد می‌گوید: «وکان ثقة إن شاءالله.»[3]

مروان بن حکم از کسانی بود که می‌گفت دفاعی که علی از عثمان کرد، هیچ کس نکرد. مع الوصف، لعن امام علی (علیه السلام) وردزبان او بود. وقتی به او اعتراض کردند، که با چنین اعتقادی درباره علی، چرا به او ناسزا می‌گویی؛ در پاسخ گفت: پایه‌های حکومت ما جز با کوبیدن علی و سب و لعن او محکم و استوار نمی‌گردد. برخی از آنان با آنکه به پاکی و عظمت و سوابق درخشان حضرت علی (علیه السلام) معتقد بودند، ولی برای حفظ مقام و موقعیت خود، به حضرت علی و فرزندان او ناسزا می‌گفتند.[4]

عمر بن عبدالعزیز هم می‌گوید: پدرم فرماندار مدینه و از گویندگان توانا و سخن سرایان نیرومند بود و خطبه نماز را با کمال فصاحت و بلاغت ایراد می‌کرد. ولی از آنجا که طبق بخشنامه حکومت شام، ناچار بود در میان خطبه نماز علی و خاندان او را لعن کند، هنگامی که سخن به این مرحله می‌رسید، ناگهان در بیان خود دچار لکنت می‌شد و چهره او دگرگون می‌گشت، و سلاست سخن را از دست می‌داد. من از پدرم علت را پرسیدم. گفت: اگر آنچه را که من از علی می‌دانم، دیگران نیز می‌دانستند کسی از ما پیروی نمی‌کرد؛ و من با توجه به مقام منیع علی به او ناسزا می‌گویم، زیرا برای حفظ موقعیت آل مروان ناچارم چنین کنم.[5] قلوب فرزندان امیه مالامال از عداوت حضرت علی (علیه السلام) بود. وقتی گروهی از خیراندیشان به معاویه توصیه کردند، که دست از این کار بردارد، گفت: «اين کار را آنقدر ادامه خواهیم داد، که کودکان ما با این فکر بزرگ شوند و بزرگانمان با این حالت پیر شوند.» با این همه، صفحات تاریخ اسلام گواهی می‌دهد که نقشه‌های ناجوانمردانه فرزندان امیه نقش بر آب شد و کوشش‌های مستمر آنان نتیجه معکوس داد و آفتاب وجود سراپا فضیلت امام (علیه السلام) را از ورای اوهام و القائات خطیبان دستگاه اموی به روشنی درخشیدن گرفت. اصرار و انکار دشمن نه تنها از موقعیت و محبت حضرت علی (علیه السلام) دردلهای بیدار نکاست، بلکه سبب شد درباره آن حضرت بررسی بیشتری کنند و شخصیت امام (علیه السلام) را به دور ازجنجال‌های سیاسی مورد قضاوت قرار دهند، تا آنجا که فرزند عامر، نوه عبدالله بن زبیر دشمن خاندان علوی به فرزند خود توصیه کرد، که از بدگویی درباره علی دست بردارد، زیرا بنی‌امیه او را شصت سال در بالای منابر سب کردند، ولی نتیجه‌ای جز بالا رفتن مقام و موقعیت علی و جذب دلهای بیدار به سوی وی نگرفتند.[6]

پی‌نوشت:

[1]. ابن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت: دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1404 ق، ج 10، ص 384
[2]. همان.
[3]. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت: دارصادر، ج 6، ص 304
ابن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت: دارالفکر للطباعة والنشر والتوزیع، 1404 ق، ج 10، ص 384
[4]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم: مؤسسة إسماعیلیان للطباعة والنشر والتوزیع، ج 13، ص 220. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[5]. همان، ص 221
[6]. همان.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.