ابنحجر و اعتراف به باطل !
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ حدیث صحیحی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در فضیلت امیرالمؤمنین نقل شده است که: «لا يحبك الا مؤمن ولا يبغضك الا منافق.[1] دوست ندارد تو را مگر مؤمن و بغض تو را ندارد مگر منافق.» با این وجود در مورد مضمون و دلالت صریح این حدیث بعضی از علما، با تعصب درونی که گاهی ظاهر میگردد، بحثهای غیر علمی و غیر عرفی نمودهاند. یکی از علمای رجال، در اظهار نظر خود آورده است: «سمعت أباداود يقول: ليس في أهل الأهواء أصح حديثاً من الخوارج ثم ذكر عمران بن حطان، وأباحسان الأعرج.[2] ابوداود میگوید: در بین راویانی که عقیدهشان باطل است، کسی از خوارج راستگوتر وجود ندارد، سپس نام دو نفر از خوارج را آورده و آنها را تأیید نموده است.»
و ابنحجر هم گفته است: «وقد كنت أستشكل توثيقهم الناصبي غالباً وتوهينهم الشيعة مطلقاً.[3] اشکال میکنیم که علمای رجالی ما غالباً ناصبیان را توثیق میکنند و راویان شیعه را به طور مطلق وهن راوی میدانند.» با این که پس از این گفتار، این عمل را توجیه نموده است ولی میتوان گفت که این اعتراف ابنحجر در مورد رجالیها، همان چیزی است که در موارد مختلف آن را منکر میشوند و این بغض نهفته در این عمل را مخفی مینمایند و خود را از محبین اهل بیت وانمود میکنند ولی در اینجا ابنحجر این اشکال را تأیید نموده است و با مطالبی غیر قابل قبول توجیه میکند. او در تعریفی که در مقدمه فتح الباری از شیعه دارد، میگوید کسی که محبت علی را دارد و او را بر صحابه مقدم میکند، شیعه است و اگر او را بر ابوبکر و عمر مقدم کند غالی در تشیع و رافضی است.[4]
ابنحجر در کلام سابق خود اعتراف کرده که هر دو گروه توسط علمای رجال مورد جرح قرار میگیرند، ولی توجه به این مسأله ندارند که در بین صحابه مانند مقداد و زيد بن أرقم و سلمان و أبوذر و خباب و جابر و أبوسعيد خدري و عمار و أبيّ بن کعب و حذيفه و بريده و ابوأيوب و سهل بن حنيف و عثمان بن حنيف و أبوهيثم بن تيهان و خزيمة بن ثابت و قيس بن سعد و أبوطفيل عامر بن واثلة و عباس بن عبدالمطلب و فرزندانش و همه بنيهاشم و بسیاری از غير آنان، به خاطر برتری دادن امیرالمؤمنین بر شیخین طبق این تعریف جزو روافض بوده، و طبق عقیده دیگرشان که همه صحابه را عادل میدانند، چارهای جز توثیق آنان به خاطر صحابه بودنشان ندارند.
روایتی که در ابتدای متن ذکر شد و آنچه در معنای آن است، صحیح و ثابت شده است. در مدح محبین امیرالمؤمنین و ذم مبغضین ایشان شاهد و مؤیّداتی در روایات وجود دارد. امیرالمؤمنین که طبق آیه مباهله نفس پیامبر خطاب شده است، در مدح محبین او و مذمت مبغضین و دشمنانش روایات بسیاری از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نقل گردیده است؛ مانند: «طوبى لمن أحبك وصدق فيك وويل لمن أبغضك وكذب فيك.[5] خوشا به حال کسی که تو را دوست دارد و تصدیقت مینماید، و وای بر کسی که بغض تو را دارد و تکذیبت میکند.» و «يا علي أنت سيد في الدنيا، سيد في الآخرة، حبيبك حبيبي و حبيبي حبيب الله، و عدوك عدوى و عدوي عدو الله، و الويل لمن أبغضك بعدي.[6] ای علی تو در دنیا و آخرت سروری، دوست تو دوست من و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداست و وای بر کسی که کینه تو را بعد من دارد.» و «علي مني وأنا من علي الحديث.[7] علی از من است و من از علی.» و... و از صحابه از جمله از جابر و ابوذر و ابوسعید نقل شده است: «إن كنا لنعرف المنافقين ببغضهم علي بن أبي طالب.[8] ما منافقین را از بغضشان به امیرالمؤمنین میشناختیم.»
بنابراین کار علمای رجال در توثیق نواصب و خوارج قابل توجیه نیست، و اعتراف ابنحجر در اینکه غالباً نواصب توسط علما توثیق میشوند، نشان از بغض خود این علما نسبت به حضرت علی (علیه السلام) دارد، مثل کلام ابوداود که خوارج و دشمنان امیرالمؤمنین را در روایاتشان راستگوترین میداند.
پینوشت:
[1]. مسلم نيشابوري، صحيح مسلم، بیروت: دارالفکر، ج1، ص61.
[2]. ابناشعث سجستانی، سؤالات الاجری لابیداود، مکه: مكتبة دار الاستقامة، 1418 ه.ق، ج2، ص117. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. ابنحجر، تهذیب التهذیب، بیروت: دارالفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1404 ه.ق، ج8، ص411. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[4]. ابنحجر، مقدمه فتح الباری، بیروت: دارإحياء التراث العربي، 1408 ه.ق، ص460.
[5]. ابن عساکر، تاريخ مدينة دمشق، بیروت: دارالفكر للطباعة والنشر، 1415 ه.ق، ج42، ص281.
[6]. حاکم نیشابوری، المستدرك، بیروت: دارالمعرفة، ج 3، ص127.
[7]. «على منى وأنا من على ولا يؤدى عنى إلا أنا أو على.» ترمذی، سنن ترمذی، بیروت: دارالفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1403 ه.ق، ج5، ص300.
«ماتريدون من علي؟ ماتريدون من علي؟ علي مني وأنا من علي، وعلي ولي كل مؤمن بعدي.» ابنابیشیبه، المصنف، بیروت: دارالفكر للطباعة والنشر والتوزيع، 1409 ه.ق، ج7، ص504.
[8]. محب طبری، الرياض النضرة في مناقب العشرة، بیروت: دارالكتب العلمية، ج3، ص190.
افزودن نظر جدید