الهیاتی سیستماتیک ؟!
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقهٔ مسیحیت تبشیری/پولسی خود را تنها راه نجات میداند. مبلغان و مروجان مسیحیت موجود، مدعی حقانیت آموزههایشان بوده و در راستای مدلل سازی آن تلاشها میکنند. آنان مدعی الهیاتی منسجم و نظاممندند [۱]. تمامی کتاب مقدس و به گونهای خاص عهد جدیدِ مسیحیان، منبعشناختی درجهٔ اول آنان و حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) شخصیت محوری و یا بهتر است بگوییم محوریترین شخصیت آن است؛ پس منطقی است که برای تبیین این مدعا -الهیاتی منسجم و سیستماتیک- در جایگاه نخست قرار گیرد؛ اما به گمانم این منبع و شخصیت محوری آن نتواند کمک چندانی بدیشان کند که از قضا پایههای ساختمان مدعایشان را به شدت خواهد لرزاند.
توضیح آنکه:
تصویر کلیدیترین شخصیت مسیحیت که تمامی آیینهای برساختهشان بر محور او تحقق مییابد به شدت مغشوش و متعارض است. یک تصویر از آن اناجیل همنوا (متی، مرقس و لوقا) است که در آن حضرت عیسی (علیه السلام) انسانی است بسان تمامی انسانهای دیگر -از حیث خدا نبودن- که نجاری میکند، معلم است، خواهر و برادر دارد و... منتهی بهواسطهٔ قدرتی خدادادی؛ مثل معجزه، پیشگویی، تولد از یک خانم باکره و... متمایز از دیگر همنوعانش است [۲].
تصویر دیگر برساختهٔ پولس و یوحنا است. یوحنا در همان آغاز انجیلش اینگونه میسراید: «در ابتدا کلمه خدا بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود» [۳]. یوحنا که در فضای یونان میاندیشد، زمانی که حضرت عیسی (علیه السلام) را در آغاز انجیلش با عنوان «کلمه» خطاب کرد مردم مخاطبش را به غرابت کشانید و آنان در فضای فلسفهٔ یونان بود که این عنوان را فهمیدند [۴]. جناب پولس هم در همان عهد جدید در موقعیتهای گوناگونی با آنکه به خدای واحد اقرار میکند [۵] و در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) از لفظ «خداوند» استفاده میکند و نه «خدا»؛ اما به گونهای او را معرفی میکند که با ادبیات و الهیات اناجیل همنوا، سنخیتی ندارد. به این نمونه بنگرید: «پس همین فکر در شما باشد که در مسیح عیسی نیز بود که چون در صورت خدا بود، با خدا برابر بودن [!] را غنیمت نشمرد، لیکن خود را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد؛ و چون در شکل انسان یافت شد، خویشتن را فروتن ساخت و تا به موت بلکه تا به موت صلیب مطیع گردید» [۶]. در اینجا آنگونه که من متوجه میشوم پولس برای حضرت عیسی (علیه السلام) گویا طبیعتی دوگانه قائل است. حضرت از یک سو چون صورت خدا را داراست طبیعتی خدای گونه دارد، این را به قرینهای که در ادامه میآورد هم میتوان برداشت کرد، آنجا که میگوید «و چون در شکل انسان یافت شد» و درست از همین فراز میتوان طبیعت انسانیاش را هم برداشت کرد، چیزی که به هیچ روی -دست کم تا آنجا که من تتبع کردم- به این راحتیها از اناجیل همنوا قابل برداشت نیست.
تصویر متفاوت پولس از حضرت عیسی (علیه السلام) را در خلق عناوینی چون واژهٔ «خداوند» هم میتوان دنبال نمود. کمی قبلتر بیان شد که پولس به خدای واحد اقرار میکند و در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) واژهٔ «خدا» را به کار نمیبرد بلکه از واژهٔ «خداوند» بهره میجوید؛ اما مشکل این است کهگاه واژهٔ خدا و خداوند در آیاتی از کتاب مقدس با هم ذکر میشود! مثل این مورد که در انجیل مرقس و تحت عنوان «بزرگترین حکم» از قول حضرت عیسی (علیه السلام) آمده است: «اول همهٔ احکام این است که به شنوای اسرائیل، خداوند خدای ما خداوند واحد است و خداوند خدای خود را...» [۷].
نتیجه آنکه مکتبی که مدعی الهیات سیستماتیک و منسجم است در اصلیترین متن شناختیاش و در باب محوریترین شخصیتش با تصویرپردازی دوگانه، مخاطبش را به شدت گیج و سردرگم میسازد!
پانوشتها
[۱]. به طور نمونه؛ پل تیلیش (م ۲۰ آگوست ۱۸۸۶ – ۲۲ اکتبر، ۱۹۶۵) که به عنوان الهیدان و فیلسوفی مشهور و نیز بزرگترین متکلم قرن بیستم امریکا که آلمانی تبار است، هدف اصلیاش را در مجموع فعالیتهای علمی و دانشگاهی بر این استوار ساخت که مسیحیت رابه شکلی قابل فهم و متقاعد کننده برای مردم معرفی کند. دورهٔ سه جلدی الهیات سیستماتیک، اثر سیستمی تیلیش است.
[۲]. به طور نمونه: متی ۲: ۱ و ۲۰ همچنین: ۱: ۴-۱۱.
[۳]. یوحنا ۱: ۱.
[۴]. معرفت ادیان، سال سوم، شماره پاییز، ۱۳۹۱، ص ۸۵.
[۵]. به طور نمونه: اول تیموتائوس ۲: ۵.
[۶]. رسالهٔ پولس به فیلپیان ۲: ۵-۹.
[۷]. مرقس ۱۲: ۲۹-۳۰.
افزودن نظر جدید