نقش مسیحیت در پیدایش فمینیسم (3)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فمینیسم یا جنبش آزادی زنان در فضایی به وجود آمد که آرمانها و شعارهای خاصی حکمفرما بود. انسان محور همه امور قرار گرفته بود و خدا از صحنه اجتماع حذف شده بود. هدف فمینیسم احقاق حقوق زنان و رهایی از ستمی بود که مدعی بودند به جنس زن شده است. آنها با تکیه بر اندیشههای سکولاریسم و اومانیسم جنبش جدیدی را پیریزی کردند. اما به راستی نقش کلیسا در شکلگیری این جریان چه بود؟ سابقاً قسمتهای اول و دوم این گفتار ارائه شد. اما ادامه...
نقد فمینیسم
همان طور که در علل ظهور جنبش فمینیسم ذکر شد، زن نه به عنوان یک انسان؛ بلکه تابعی از وجود مرد بود که از هر گونه حقوق مستقل، شخصی و انسانی محروم بود. زن به لحاظ فردی عقب نگه داشته شده و از نظر اجتماعی هم اصلاً به حساب نمیآمد. وجود زن حتی در محیط خانه هم بیاهمیت و شیء انگارانه محسوب میشد. همسری و مادری جایگاه ارزشمندی نداشت و زن برای شوهرش و در خدمت او انگاشته میشد. بنابراین اعتراض و واکنش زنان به چنین شرایطی کاملاً طبیعی بود. اما صحت اصل واکنش را نباید با نوع واکنش خلط کرد. این که چگونه و چه شرایطی باید جایگزین میشد، اما باید توجه کرد که فمینیسم در قبال آن چه به زنان داد چه چیزهایی را از آنان گرفت. برای نقد فمینیسم باید به بررسی مبانی عام و خاص آن بپردازیم.
نقد مبانی عام فمینیسم
- نقد اومانیسم
نظر اومانیسم راجع به انسان کاملاً مخالف نظر اسلام نسبت به انسان است. در دیدگاه اومانیستی، انسان محور همه عالم است؛ یعنی هم نظام تکوین و هم نظام تشریع بر اساس خواست و اراده انسان باید تنظیم گردد ولی در دیدگاه اسلامی، محور نظام تکوین و نظام تشریع، خدای متعال است و همه امور باید بر اساس اراده حکیمانه و غیر قابل خطای الهی تنظیم شود. اومانیستها با دیدگاه سکولاریستی خود، یا وجود خداوند و معاد را منکرند و یا این که بر فرض قبول، برای خداوند و معاد هیچ نقشی در شئون مختلف حیات انسانی قائل نیستند، بلکه معتقدند اوامر و نواهی الهی باید خود را مطابق با خواستهای انسان نمایند و اگر در موردی دین و آموزههای آن با خواستههای انسان، مخالفت نماید محکوم به شکست میباشد. ولی از دیدگاه اسلامی، تساوی وجود با ماده و نیز رویکرد سکولاریستی باطل است و با فرض وجود خداوند و جهان آخرت، انسان باید از تکبّر و متابعت هوی و هوس خود دوری گزیند و برای وصول به هدف والای خود، خویشتن را با آموزههای دینی منطبق نماید. با نفی خداوند در دیدگاه اومانیستی، تنها موجودی که مالک این جهان است، انسان میباشد؛ و چون انسان مالک است حق هر گونه تصرفی در عالم را دارد؛ یعنی همانطوری که دین باید انسانی شود و موظّف به انطباق خود با خواستههای انسان است، جهان موجودات نیز باید تابع اراده و خواست انسان شوند و بدین جهت انسان چون صاحب خانه جهان است میتواند جهان را مطابق میل خودش بسازد و حق دارد جهت تأمین خواست خویش، ابزارها و فناوریهای سهمگینی را پدید آورد. وجود بمبهای اتمی خانمان سوز، ابزارهای جنگی بسیار مخرّب، تحولات بسیار پیچیده ژنتیکی، تغییر جنسیت در انسان و... بر اساس این دیدگاه قابل توجیه است. ولی مطابق دیدگاه اسلامی، خدای متعال چون خالق کل هستی (ماسوای خودش) میباشد، مالک همه هستی و از جمله انسان است و در حقیقت انسان، میهمان جهان است، بدین جهت، تصرفات او در جهان فقط باید برای رسیدن به هدف نهایی و حقیقیاش باشد، و چون تعیین و تنظیم کیفیت و کمیّت تصرف انسان به صورت تفصیلی و متناسب با هدف نهاییاش، در حدود عقل بشر نیست، باید هدایت حکیمانه الهی را گوش سپارد و تا مقداری که دین و آموزههای الهی اجازه تصرف دادهاند، تصرف نماید و الاّ هر گونه تصرفی از ناحیه انسان در جهان، بیش از محدوده تعیین شده در دین، سبب فساد انسان و جهان خواهد بود.
چون انسان مدرن، خویش را مالک جهان و مجاز به هر گونه تصرف در جهان میداند، به دنبال معرفتی است که او را در این هدف قادر سازد، به همین جهت، هدف علوم تجربی در دنیای جدید، کسب قدرت هر چه بیشتر برای تسلّط بر جهان میباشد. ولی مطابق دیدگاه اسلامی، گرچه موجودات جهان مسخر انسان هستند، ولی هدف علوم صرفاً تسلط بر جهان نیست بلکه توجه به آیه و نشانه بودن جهان، منتقل شدن به خدای متعال هدف اصلی معرفت بشر میباشد، در حقیقت انسان باید ضمن بهره جستن از موجودات جهان، به بُعد نشانه و مرآت بودن موجودات جهان توجهی عارفانه و عالمانه نماید تا به هدف والای خود دست یابد. در دیدگاه اسلامی، انسان با آگاهی از ضعف و خطاپذیری خویش سعی مینماید تا با پذیرفتن ولایت خدای متعال و اولیای او، از ظلمات و گمراهیها نجات یابد و با ورود در تحت ولایت الهی، به سوی نور هدایت یابد و بر خلاف انسان مدرن که با روحیه متکبرانه و عدم واقع بینی، خویشتن را مستغنی از هدایت الهی میداند، انسان اسلامی تلاش مینماید تا با تبعیت هر چه بیشتر از اوامر الهی، مصونیت خود را از خطا و گمراهیها بیشتر نماید. از منظر آیات قرآن کریم، انسان میتواند به اعلی علیین و یا اسفل السافلین برسد و این تغییر و تحول بسته به عملکرد او در زندگی است. قرآن از ابعاد مختلف به مسئله انسان پرداخته است، از نظر قرآن انسان نه موجود صرفاً منفی و مطرود است و نه موجودی که تمام اصالت به او منتهی میگردد، خداوند در قرآن کریم در آیات متعددی هم به جنبههای منفی از ابعاد وجودی انسان پرداخته و هم در برخی آیات به او جایگاه والا و ارزشمندی بخشیده است. بر اساس آیات الهی انسانها دارای ابعاد مثبت و منفی هستند، از سویی برخی از افعال منفی همچون ستمگری، نادانی، ناسپاسی طغیانگری، عجله و شتاب گری تنگ چشمی، بخل، حرص، مجادله گری و جزع را به او نسبت میدهد؛ و از سویی دیگر مقام والای خلیفه الهی، کرامت، شرافت ذاتی، انعام ورزی، تسخیر نعمتها، سجدهٔ ملائکه و... را به او منسوب مینماید. ارزش وجودی انسان از نگاه قرآن آنچنان والا و پرمایه است که زندگی و مرگ یک انسان معادل زندگی و حیات تمام انسانها شمرده شده است: «مِن أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنَا عَلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْساً به غیر نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَإ أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً؛[28] بدین سبب بر بنی اسرائیل چنین حکم نمودیم که هر که نفسی را بدون حق قصاص و یا بی آنکه فساد و فتنهای در روی زمین کند به قتل رساند مثل آن باشد که همهٔ مردم را کشته و هر که نفسی را حیات بخشد مثل آن است که همهٔ مردم را حیات بخشیده است».
محوریتی که اومانیسم به انسان داده است باعث گردید که انسان در یک تصور غلط خود را به جای خالق هستی بنشاند و با نگاهی ابزاری به دین آن را در مسیر خواستههای نفسانی خویش قرار دهد. اما میتوان به عینه گفت که در قرآن کریم با توجه به ارزش و کرامتی که به انسان بخشیده او را روح الله نامیده است: «نفخت فیه من روحی؛[29] و در آن از روح خویش دمیدم». آزادی بی حد و حصری که اومانیسم به انسان داده است راه هرگونه اغراض را برای او میگشاید اما در قرآن کریم علاوه بر رعایت حرمت و کرامت انسان، حفظ حریم حقوق انسانها و معتقدات و مقدسات دیگر را گوشزد مینماید، و در عین حال اجباری نیز در پذیرش دین برای انسان قائل نمیشود. اما اگر با اراده و اختیار خویش پذیرفت حق سر بر تافتن و روی گردانی از آن را ندارد، اهمیت و ارزشی که اومانیسم به عقل و خرد داده است بسیار کمتر از اهمیتی است که اسلام به عقل، تعقل و تفکر داده است. از منظر اسلام عقل یکی از منابع و وسایلی است که میتوان به واسطهٔ آن و در کنار منابع دیگر به معرفت دینی رسید. انسانی که تفکر نمیکند، بدتر موجود تلقی شده است: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ؛[30] بدترین جانوران نزد خدا کسانی هستند که از شنیدن و گفتن حرف حق کرند و لال و اصلاً در آیات خدا تعقل نمیکنند».
از دیدگاه اومانیسم، انسان موجودی تک بعدی و مادی است، میتوان گفت این دیدگاه از منظر اسلام دیدگاهی ناقص است. چرا که انسان از دو بعد مادی و روحی شکل یافته است، چنانچه در آیات قرآن به چند مورد در این رابطه اشاره شده است: «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ، ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُوحِهِ؛[31] سپس نسل او را از عصارهای از آب ناچیز و بی قدر آفرید، سپس اندام او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید».
- نقد لیبرالیسم
از نظر لیبرالیسم کرامت انسان در فردگرایی، آزادی امیال انسانی تا مرز آزادی دیگران، لذت پرستی، پول و ثروت فراوان، مسکن خوب، مقام عالی، آزادیهای مدنی، امنیت، برابری حقوق همه در برابر قانون و مانند آنهاست. یعنی اگر انسانی از این امور برخوردار باشد، به او بها داده شده است. در غیر این صورت مورد تحقیر قرار گرفته است. کرامت انسان از نظر لیبرالیسم، تک ساحتی یا تک بعدی است. تکریمی که لیبرالیسم از انسان به عمل میآورد حتی در نقطه اوج خود، تنها اشباع کننده بعد مادی یا حیوانی و دنیایی انسان است و لا غیر. اما تکریم انسان در اسلام به جانشینی خداوند، برخورداری از روح خدایی، برخورداری از هدایت الهی، تسخیر آسمانها و زمین، امانتداری الهی، بهره برداری از همه نعمتهای پاک و حلال زمین، اشباع معقول غرایز، آزادی و آزادگی، نفی نظام خدایگانی- بندگی، ایمان، اطاعت الله و اجتناب از طاغوت، علم، تقوا، جهاد و عمل صالح است. انسان از نظر قرآن با سیر متعالی به جایی میرسد که خداوند در بین همهٔ مخلوقات او را جانشین خود قرار میدهد، کاری که حتی به ملائکه واگذار نشده است. نیز مقام خلیفة اللهی، یعنی قائم مقامی خداوند در زمین. یعنی انسان اختیارات و تصرفاتی را که خداوند اجازه بدهد، در آن به انجام میرساند و اگر خداوند کارهای بسیار عظیم صورت میدهد، انسان نیز در مقام جانشینی با برخورداری از روح الهی با اذن او در انجام بسیاری از کارهای بزرگ توانا است. ارزش انسان در اسلام تا آنجاست که گویا حیات و مرگ یک انسان با حیات و مرگ همهٔ انسانها برابر است.[32] یادآور میشویم که کرامت اختیاری انسان مشروط به ایمان، عمل صالح و تعقل است. در غیر این صورت فرد از حیوان نیز پستتر میگردد. در واقع از نظر اسلام، هر آنچه که عقل سلیم حکم کند، شرع نیز آن را تصدیق میکند.[33] لازمه انسان بودن زن، مرد شدن او نیست. برای احراز شأن متعالی زن باید او را انسان تعریف کنیم نه مرد. تشبیه و تشبه زنان به مردان، اذعان به برتری مردان است و این نه با تحقیر مفرطانه مرد توسط فمینیسم افراطی سازگار است و نه با شأن مکرم و منزلت محترم زن. امروز مرد انگاری زن، او را دچار از خود بیگانگی ساخته و زیست در برزخ زن – مرد، زن را به ورطه بحران شخصیت و کنش دو شخصیتی افکنده است؛ لذا رفتار و کنش بانوان به تبع محیطها و نقشهای متفاوت محوله و شرایط حضور در خانه و اجتماع، متغیر و متفاوت گردیده است و همه میدانیم چنین وضعی آدمی را از کارایی و ایفاء نقشهای ثابت و مؤثر دور میکند.[34]
در یک جمع بندی کلی نگرشهای لیبرالیسم در چند امر خلاصه میشود:
– تأکید بر فراهم آوردن آزادی برای فرد.
– صاحب اختیار بودن انسان و فارغ از هر نوع حاکمیت جبری (محیطی یا اجتماعی).
– جدایی انسان از حاکمیت وحی و شریعت الهی و محوریت انسان در تشخیص خیر و شر.
از منظر لیبرالیسم انسانها بر اساس نفس امّاره و عقل خویش آزادند و هر نوع عملی را بر این اساس میتواند انجام دهند اما اسلام با چنین امری مخالفت نموده و عقل و وحی را اساس افعال انسان به شمار آورده در عین حالی که افعال و غرایز انسانی دیگر را سرکوب نمینماید. آزادی بی حدّ و حصری که لیبرالیسم به انسان میدهد حتی پوشش را نیز در این امر دخیل دانسته و به انسان، آزادی پوشیدن هر لباسی را میدهد اما در مقابل اسلام این امر را رد نموده و در پوشش انسان در عین برخورداری از آزادی حدّ و مرزی نیز بر آن از نظر شرع و عرف در نظر گرفته و انسان در برابر این امر مجاز به اطاعت است. در چارچوب آزادی بی حدی که لیبرالیسمها برای انسانها در نظر گرفتهاند بی تفاوتی نسبت به ناهنجاریهایی اجتماعی و فردی یکی از اصول آزادی آنهاست، از منظر لیبرالیسمها امر به نیکی و بازداشتن از بدی با آزادی و حریت انسانها در تعارض و تضاد است. اما از منظر اسلام نظارت و امر به معروف و نهی از منکر وظیفه واجب هر فرد مسلمان است تا بدین وسیله در پرتو این امر به جامعهای سالم دست یابند: «وَلِتَکُن مِنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛[35] باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آنها همان رستگارانند».
لازم به ذکر است که امر به معروف و نهی از منکر، هیچ منافاتی با آزادی و اختیار خدادادی انسانها ندارد و در حقیقت ضامن زندگی سعادتمندانه انسانها همراه با آزادی آنهاست، روایتی از امام باقر علیهالسلام در این رابطه آمده است، که میفرمایند: «امر به معروف و نهی از منکر، واجب بزرگ الهی است که بقیه واجبات به وسیله آن برپا میشود، و به وسیله آن، راهها امن، کسب و کار مردم حلال و حقوق افراد تأمین میگردد، و در سایه آن، زمینها آباد میشود و از دشمنان انتقام گرفته میشود و در پرتو آن، همه کارها سامان مییابد».
- نقد سکولاریسم
سکولاریسم سعی در حذف و یا به حاشیه راندن دین از ساحتهای مختلف حیات انسانی دارد. تفکیکی که سکولارها میان انسان و دین انجام دادهاند پیامدهای زیانباری به دنبال دارد از جمله یکی از این پیامدها را میتوان رهایی فرد از دل مشغولیهایی دانست که ایمان دینی میتواند در مورد رفتار اجتماعی وی ایجاد کند، و پیامد دیگر واگذاری نقش فرودست به نهادهای متعلق به قلمرو خصوصی، از جمله نهاد دین است. برخی طرفداران فمینیسم، سعی در حذف دین دارند و برخی دیگر در تلاشاند تا دین را یک امر خصوصی معرفی کنند که نباید به حوزه عمومی سرایت داد. از دیدگاه فمینیسم، کسب موقعیتهای برابر اجتماعی، تساوی کامل میان زن و مرد با کنار گذاردن دین از صحنه قانون گذاری جامعه و یا حداقل تفسیر نوینی از دین که متناسب با جهان مدرن باشد، گره خورده است.[36] در تفکر اسلامی، دین به هیچ وجه از دنیا جدا نیست و این دو مکمل یکدیگرند، به طوری که دنیا مزرعه آخرت محسوب میشود. اسلام دنیا را هدف نمیشمرد، بلکه به دنیا همچون یک مزرعه مینگرد که محصولش در قیامت چیده خواهد شد.
- نقد فردگرایی
فرد گرایی یکی از اصول اساسی لیبرالیسم است تفکری که لیبرالیسم در مورد آزادی و حقوق فردی ارائه داده بود، زمینه ساز و مبنای پیدایش مکتب فرد گرایی گردید. نقدی که در مباحث لیبرالیسم به صورت اجمالی در مباحث پیشین صورت گرفت را میتوان در این زمینه نیز مرتبط دانست چرا که آموزههای لیبرالیسم تأکید بر اصالت آزادی و توجه به حق و حقوق فردی است، و عملاً فرد گرایی نیز چنین اموری را از پایههای اساسی مکتب خویش قرار داده است. نتیجه نگرش لیبرالیسم، حاکمیت امیال و خواستههای نفسانی انسان است، و روشن است که این مبنا با اندیشه اسلامی سازگار نیست و اسلام در چارچوب شرع فرد را برای ارضاء خواستههای نفسانی خویش آزاد گذاشته است، اما هیچ گاه نیز به فرد اجازه نمیدهد که اسیر هوا و هوس خویش گردد. در اندیشه اسلامی خدا محور همه چیز است، چرا که خالق و مالک است، و سعادت دنیا و آخرت فرد تأمین نمیگردد مگر اینکه در چارچوب شرع عمل کرده و راه خویش را در پیش گیرد.
پینوشتها:
[28]. مائده: 32.
[29]. ص: 72.
[30]. انفال: 22.
[31]. سجده: 9 و 8.
[32]. مائده: 23.
[33]. ر. ک: محمدرضا المظفر، اصول فقه، ج 1، صص 220 – 217.
[34]. علي اكبر رشاد، آسيب شناسي فمينيسم، ص 37.
[35]. آل عمران: 104.
[36]. نیره توحیدی، «فمینیسم پوپولیستی و فمینیسم اسلامی»، کنکاش، ش 19، ص 56.
افزودن نظر جدید