نقش مسیحیت در پیدایش فمینیسم (1)

  • 1393/09/02 - 18:44
فمینیسم یا جنبش آزادی زنان در فضایی به وجود آمد که آرمان‌ها و شعارهای خاصی حکم‌فرما بود. انسان محور همه امور قرار گرفته بود و خدا از صحنه اجتماع حذف شده بود. هدف فمینیسم احقاق حقوق زنان و رهایی از ستمی بود که مدعی بودند به جنس زن شده است. آن‌ها با تکیه بر اندیشه‌های سکولاریسم و اومانیسم جنبش جدیدی را پی‌ریزی کردند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ زنان حدود نیمی از جمعیت انسان‌ها را تشکیل می‌دهند. هرگونه تغییر و تحولی در مسائل این بخش از جوامع، تأثیر مستقیمی بر کل اجتماعات بشری دارد. یکی از اندیشه‌های تأثیرگذار بر حوزه مسائل زنان، اندیشه فمینیستی است که باید مورد مطالعه و بررسی دقیق قرار گیرد. برای بررسی یک جنبش اجتماعی لازم است به مسائل اجتماعی و فرهنگی عصر پیدایش آن توجه نمود. فمینیسم را اگر بتوان یک جنبش نامید، ریشه در عدم توجه به زنان و مبانی عصر مدرنیته دارد. مبانی مدرنیته عبارتند از سکولاریسم، اومانیسم، لیبرالیسم و...

تعریف لغوی و اصطلاحی فمینیسم

فمینیسم (Feminism) در اصل واژه‌ای فرانسوی (Feminisme) است که از ریشه لاتین (femina) به معنای زن (woman) اخذ شده است. حالت وصفی این واژه (Feminine) در زبان انگلیسی و (Feminin) در زبان فرانسه است، که از کلمه لاتینی (femininus) به معنای زنانه گرفته شده است. در زبان فارسی «طرفداری از حقوق زن»، «جنبش آزادی زنان»، «زن باوری»، «زن ‌آزاد خواهی» و غیره معادل‌هایی هستند که برای واژه فمینیسم ارائه شده‌اند.[1] طبق فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد [2]، نخستین کاربرد این واژه به سال 1851 برمی‌گردد. در سال 1872 الکساندر دوما، نمایش‌نامه نویس فرانسوی، برای اولین بار واژه فمینیسم را در مورد نهضت حقوق زنان به کار برد. از اواخر قرن نوزدهم به بعد این واژه به نهضتی اطلاق گردید که هدف اصلی آن تلاش برای دستیابی به حقوق مساوی برای زنان بود. در مجموع می‌توان فمینیسم را این‌گونه تعریف کرد: «دفاع و جانب‌داری از حقوق زنان و عقیده به برابرى زن و مرد در زمینه‌‏هاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و مبارزه در راه وصول به این برابرى».[3]

زمینه‌های پیدایش فمینیسم

جمعیت زنان نزدیک به نصف جامعه انسانی را تشکیل می‌دهند اما با این وجود در طول تاریخ بی‌عدالتی‌های زیادی به آن‌ها روا شده است و از بسیاری از حقوق خود محروم بوده‌اند. این‌گونه نادیده گرفتن زنان و حقوقشان و برخی مبانی تمدن جدید باعث پیدایش فمینیسم شده است. زمینه‌های پیدایش فمینیسم را می‌توان به طور کلی به زمینه‌های فرهنگی و مبانی تمدن مدرن تقسیم‌بندی کرد.

1- زمینه‌های فرهنگی-اجتماعی

برخی آموزه‌های عهدین

نگاه کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان به زن منفی است. در آیات 7-6 باب سوم سفر پیدایش آمده است: «به این ترتیب آدم به وسیله حوا اغوا شد و آن دو به زمین هبوط کردند.» طبق آموزه کتاب مقدس، شوق وزندگی خانوادگی، همسری و مادری برای زن نه یک امتیاز بلکه مجازات و تنبیهی است که به سبب خوردن میوه ممنوعه باید تحمل کند. در آیه 16 باب سوم سفر پیدایش آمده: «درد زایمان، اشتیاق به همسر داری و حکمرانی مرد بر زن، از نخستین مجازات‌های است که حوا به واسطه خوردن میوه ممنوعه متحمل شده است». سليمان در کتاب جامعه می‌گوید: «در ميان هزار مرد می‌توان يک مرد خوب يافت اما در ميان همه زنان يک زن خوب هم يافت نمی‌شود».[4] طبق کتاب مقدس، زن برای ولادت پسر هفت روز و برای دختر 14 روز نجس است.[5] در عهد جدید توصیه به مجرد ماندن و دوری از زنان شده است: «امّا خواهشِ اين دارم كه شما بی‌انديشه باشيد. شخص مجرّد در امور خداوند می‌اندیشد كه چگونه رضایتمندی خداوند را بجويد؛ و صاحب زن در امور دنيا می‌اندیشد كه چگونه زن خود را خوش بسازد».[6] بر اساس عهد قدیم طلاق بدون دلیل و بدون تشريفات قانونی و فقط با نوشتن طلاق‌نامه و صرفاً با ميل شخصی می‌تواند باشد: «چون کسی زنی گرفته به نکاح خود درآورد اگر در نظر او پسند نيايد از اين که چيزی ناشايسته در او بيابد آنگاه طلاق نامه ای نوشته به دستش دهد و او را از خانه‌اش رها کند».[7]. ملاک ارث بردن نیز رابطه پدر و فرزندی است.[8] در نسب‌نامه‌ها هیچ نامی از دختران نیست و میراث برای پسرهاست.[9] مادر و زوجه نیز از اموال فرزند و همسر هیچ ارثی نمی‌برند. زنان در کلیسا حق صحبت ندارند: «و زنان شما در كليساها خاموش باشند زيرا كه ايشان را حرف زدن جايز نيست بلكه اطاعت نمودن، چنانكه تورات نيز می‌گوید. امّا اگر می‌خواهند چيزی بياموزند، در خانه از شوهران خود بپرسند، چون زنان را در كليسا حرف زدن قبيح است».[10]

زن از دیدگاه بزرگان مسیحی

زن از دیدگاه آباء کلیسا دری است که از آن شیطان ورود پیدا می‌کند. ترتولیان می‌گوید: «تو دروازه شیطانی، تو آن کس را که شیطان جرئت نداشت از رو به رو مورد حمله قرار دهد مجاب کردی به سبب تو بوده که پسر خدا ناگزیر به مردن شده! تو باید پیوسته جامه سوگ و ژنده به تن داشته باشی».[11] توماس آکویناس پر آوازه‌ترین دانشمند مسیحی در قرون وسطی می‌گفت: «زن موجودی است ناقص عرضی، جنس مؤنث در واقع مذکری است که منحرف شده است؛ زن احتمالاً نتیجه نقصی است در قوه تولیدی مرد» [12]. آگوستين قديس که شايد بتوان وی را برجسته‌ترین عالم مسيحی در تمام اعصار ناميد، در باره زن می‌گويد: «زن حيوانی است که نه استحکام دارد و نه استواری، زن از بدی تغذيه می‌کند و سر آغاز همه دعاوی و مخالفت‌ها است و راه و طريق هر گونه فساد اخلاق است».[13] مارتین لوتر به عنوان سرآمد اصلاح طلبان کلیسای مسیحی بر این اعتقاد بود: «زنان باید در خانه بمانند، آفرینش زنان بر این دلالت دارد، آن‌ها لگن‌های پهن دارند تا بر روی آن بنشینند و خانه‌داری کنند بچه به دنیا بیاورند و بزرگ کنند».[14] ژان ژاک روسو متفکر نامدار سوئیسی: «زنان فاقد ویژگی‌های شهروندی‌اند یعنی خصوصیاتی مانند عقل، نیرو و خود مختاری طبیعتاً صفاتی مردانه‌اند».[15]

وضعیت زندگی زنان

زنان در روم باستان از همه حقوق محروم و فاقد هرگونه جایگاه و شأن و منزلتی بودند.[16] در یونان باستان نیز وضع به همین منوال بوده است. آن‌ها محروم از هر گونه فعالیت اقتصادی بودند و مردان حق داشتند هرگونه رفتاری را نسبت به آن‌ها انجام دهند.[17] در عصر هخامنشیان و اشکانیان، وضعیت زنان بهتر نبوده است. اعراب جاهلی نیز تا آنجا خود را مجاز به هر گونه رفتار با زنان می‌دانستند که حتی دختران خود را زنده به گور می‌کردند.[18] ویل دورانت می‌نویسد: «تا حدود سال 1900 میلادی زن کمتر دارای حقی بود که مرد ناگزیر باشد از روی قانون آن را محترم بدارد. در قرن نوزدهم زنان آفریقا هنوز مانند بردگان و آلات کشاورزی خرید و فروش می‌شدند. در «تاهیتی» و «نیوبریتین» زنان مجبور بودند که خوکان را از سینه خود شیر دهند. در «مری انگلند» شوهر حق داشت زنش را بزند، تا زمانی که زن از زیر کتک نیمه جان بیرون می‌آمد، مرد از تعقیب قانون درامان بود شوهر می‌توانست هر شب دنبال فحشا برود اگر زن پولی را جمع می‌کرد متعلق به شوهرش بود اگر زن در عروسی مالی را به خانه می‌آورد مرد حق خرج آن را داشت اما اینکه زن بتواند در کارخانه کار بکند و حق رأی در انتخابات داشته باشد، هرگز به خاطر هیچ مردی خطور نمی‌کرد.[19] در قرن بیستم برای اولین بار مسئله «حقوق زن» در برابر حقوق مرد عنوان شد. در انگلستان فقط در اوایل قرن بیستم برای زن و مرد حقوق مساوی قائل شدند. ایالات متحده آمریکا با آنکه قرن هیجده ضمن اعلام استقلال به حقوق عمومی بشر اعتراف کرده بود، در سال 1920 م قانون تساوی زن و مرد را در حقوق سیاسی تصویب کرد و همچنین فرانسه در قرن بیستم تسلیم این امر شد [20].

پی‌نوشت‌ها:

[1]. روتليج، فمينيسم و دانش‌هاي فمينيستي، ص 14.
[2]. Oxford English Dictionary
[3]. على آقا بخشى، فرهنگ علوم سیاسى، ص 123.
[4]. جامعه 7 : 28.
[5]. لاویان 12: 1-5.
[6]. اول قرنتیان 7: 32-33.
[7]. تثنیه 24: 1.
[8]. پیدایش 15 : 3 و 4.
[9]. پیدایش 25: 5.
[10]. اول قرنتیان 14: 34-35.
[11]. سمون دوبوار، جنس دوم، ج 1، ص 159.
[12]. همان، ص 19 و 159.
[13]. همان، ص 28.
[14]. سارا فلاورز، اصلاحات، ص 91.
[15]. یان مکنزی و دیگران، مقدمه ای بر ایدئولوژیهای سیاسی، ص 358.
[16]. ساميه منيسي، المرأه في الاسلام، ‌ص 25-26.
[17]. محمود عبدالحيمد محمد، حقوق مرأه بين الاسلام و الديانات الاخروي، ‌ص 21-22
[18]. ويل دورانت، لذات فلسفه، ‌ترجمه عباس زرياب، ص 148.
[19]. همان، ص 151.
[20]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 19، ص 145.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.