واژه تسلیم و رضا در قاموس اکهارت توله
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکیاز مفاهیمی که در نوشتههای اکهارت آمده « تسلیم و رضا » است. این واژه در قاموس وی مفهومی اخلاقی است و در مسیر سلوک معنوی مطرح شده است. مفهوم تسلیم در اندیشه وی چیزی جز توجه درونی به جریان حال نیست. نیروی حال، نیاز روحی انسان است و کسیکه بخواهد از این نیرو بهره گیرد، باید حالت تسلیم را درخود ایجاد کند.
در اندیشه اکهارت، اگرچه تسلیم نوعی بصیرت درونی است که به تشخیص صحیح مشیت الهی کمک میکند، در عمل به معنای ضدیت نکردن با جریان زندگی است:
« تنها جایی که میتوانی جریان زندگی را تجربه کنی، لحظه حال است؛ بنابراین « تسلیم » پذیرش بیچون و چرای لحظه حال است؛ تسلیم کنار گذاشتن مقاومت درونی است نسبت به آنچه که هست ». [1]
او میگوید: انسان در حالت تسلیم کاملا مشاهده میکند که چه اقدامی لازم است، آنگاه اقدام میکند و در هر لحظه یک کار را انجام میدهد و فقط بر روی یک کار متمرکز میشود. اگر کسی حالت تسلیم را در خود ایجاد نکرده باشد، نمیتواند در هر لحظه بر یک کار متمرکز شود و آن را انجام دهد.
در مکتب اکهارت، دیگران با هر گذشتهای، پذیرفته شدهاند و همگان بدون اینکه نیاز به عمل باشد، هماکنون نمره قبولی گرفتهاند. او روح آدمی را فعلیت یافته و به بار نشسته میبیند.
در متون اسلامی جهاد با خود دروغین مطرح است. معنای مبارزه این استکه بخشی از صفات درونی انسان همچون تکبر، حسد و طمع به شکل ملکات روحی در آمدند، مانع رشد و تکامل روحند؛ به همین علت انسان نیاز به پالایش روحی دارد. تا تصفیه روحی شکل نگیرد، خود ملکوتی به تعالی نمیرسد.
در مرام توله ، مبارزه مطرح نیست؛ چون صفات منفی وجود خارجی ندارند. از همین روی جای تصفیه و پالایش، مدارا با خود و سرپوش گذاشتن بر عیوب و کاستیها مطرح است. از این رو وی دیگران را از پشیمانی نسبت به گذشته بر حذر میدارد و وجود خطا در گذشته را منکر میشود. گذشته را شایسته ملامت نمیداند و میگوید:
« گشته حتی ارزش یکبار دیدن را هم ندارد؛ آن را فراموش کنید و از حال، بیشترین لذت و استفاده را ببرید ». [2]
وی دعوت میکند از خود گذر کنید تا به آرامش برسید؛ اما این سفر درونی از آنجا که با مدارا با صفت منفی همراه است، نه به تحصیل فضایل و صفات مثبت ختم میشود، نه به فراسوی خود رفتن.
اکهارت از این نقطه غفلت کرده که به فراسوی خود رفتن، نقض غرض است؛ زیرا انسانها نیامدهاند که خوب و بد را یکسان ببینند. نیز نیامدند به فراسوی خوبی بروند، بلکه آمدهاند با گذر از بدی به خوبی و نیکی برسند. اگر قرار باشد که نیکی و بدی هردو یکسان باشد و هردو در ارزشمندی و یا بیارزشی برابر باشند، پس اکهارت در تعلیماتش دنبال چیست؟ آیا غیر از این است که چون اموری را مطلوب و دلپسند به آن دعوت میکند؟ آیا اکهارت به « ناخوب » دعوت میکند؟ فراسوی خوبی، بدی است، نه کمال.
اگر امری برچسب خوبی را برخود نداشت، نمیتواند مطلوب هم باشد. بنابراین آنچه وی بر آن پافشاری میکند، در مکتب خودش هم پذیرفتنی نیست:
« وقتی در حالت پذیرش کامل آنچه که هست، قرار داری ( که تنها شیوه زندگی درست است ) در واقع به فراسوی خوب و بد رفتهای ». [3]
بنابراین انسان معنوی از نگاه اکهارت توله فردی گوشهگیر، بدون درد و فارغ از مسئولیت اجتماعی و انسانی است که حتی هویت شخصی ندارد. [4]
پینوشت:
[1]. نیروی حال، ص 316
[2]. نیروی حال، ص 93
[3]. معنویت رسالت نهایی شما، وین دایر، آسیم، ص 159.
[4]. کاوشی در معنویتهای نوظهور، ص 218 و 245
افزودن نظر جدید