بشارتی دیگر بر وجود نازنین پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از کتاب مقدس
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پژوهشگران و عالمان اسلامی، یکی از بشارتهای کتاب مقدس به وجود نازنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را از طریق آیه ای از انجیل یوحنا تبیین میکنند. در انجیل یوحنا (ترجمهی فارسی) باب 16 آمده: «اما الان نزد فرستندهی خود میروم و کسی از شما از من نمیپرسد به کجا میروی. ولیکن چون این را به شما گفتم، دل شما از غم پُر شده است. و من به شما راست میگویم که رفتن من برای شما مفید است، زیرا اگر نروم تسلی دهنده نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم او را نزد شما میفرستم[1].
توضیح مختصر استدلال آنکه: اصل واژهی ترجمه شدهی «تسلی دهنده» که در متن فارسی به چشم میخورد واژهی پارکلیت -در زبان یونانی- فارقلیط -در زبان عربی- است که از پریکلیتوس به معنای بسیار ستوده شده (احمد؛ به زبان عربی) میباشد. برای تبیین و تثبیت بیشتر، این مطلب -با استفاده از کتاب انیس الاعلام- در قالب چند مقدمه صورت بندی میشود.
مقدمهی 1: حضرت عیسی به عبرانی تکلم میکرده زیرا مادر ایشان به همین زبان تکلم میکرده و دربین عبرانیان نشو و نما نموده است. حضرت عیسی (علیه السلام) اسم عَلَمی (احمد، محمد) را به کار بردهاند.
مقدمهی 2: اهل کتاب اسم را گرچه علم باشد ترجمه میکنند.
مقدمهی 3: اهل کتاب معترفند که بعد از صعود حضرت عیسی، روح القدس معانیی را بر قلب حواریین القاء نموده و ایشان را مخیر نموده که در میان هر قومی که هستند به زبان ایشان، انجیل را تمام نمایند. مرحوم فخر الاسلام میگوید پس شکی وجود ندارد که یوحنا که به یونانی سخن میگفته عبارات و از جمله آن واژهی (احمد) را که حضرت در کلامشان به عنوان بشارت ذکر فرموده به یونانی ترجمه کرده باشد. وی مینویسد عیسی (علیه السلام) گاهی لفظ «محمد» و گاهی «احمد» را استعمال میفرمود و صاحب انجیل رابع لفظ حضرت عیسی علیه السلام را در یونانی به واژهای ترجمه نمود که معنی این لفظ «محمد» در عربی و «ستوده» در فارسی میباشد[2].
مقدمهی 4: در زبان یونانی دو واژهی پاراکلیتوس و پریکلیتوس وجود دارد. «پاراکلیتوس»؛ παράκλητος) paracletus )میتواند بهمعنای کسـی باشـد که تسـلیبخش یا کمـککننـده و یـا وکیـل اسـت که این واژه خود بازتابی است از واژهٔ عبری «مناههم» Menahem «מְנַחֵם» بهمعنای تسلیدهنده میباشد و «پریکلیتوس»؛ περικλυτος) periklutos) به معنای ستوده شده وجود دارد.
فارقلیط معرب «پارکلیت» -مشتق از یکی از دو واژهی «پاریکلیتوس» یا «پاراکلیتوس»- است. مرحوم فخرالاسلام مینویسد که قسیسین با قبول مطالب فقط میگویند «فارقلیط» مشتق از «پاراقلیطوس» میباشد که معنی معزی و معین و وکیل است نه از «پریقلیطوس» که معنی آن احمد است. وی (فخر الاسلام) دلیل ایشان را عناد و تعصب ذکر میکند و مینویسد که این «دعوی» بعد از ظهور اسلام توسط ایشان «اختراع» و «جعل» شده و قبل از اسلام «این گفتگو ابدا در میان نبود»[3].
به طور نمونه وی به رسالهی «کوچکی» از یک قسیس که در «تحقیق معنی این لفظ نوشته است» ارجاع میدهد و از قول آن قسیس میگوید: این لفظ، معرب از لفظ یونانیست؛ پس اگر گوئیم که این لفظ در لغت یونانی پاراقلیطوس بود به معنی معزی و معین و وکیل خواهد بود و اگر گوئیم که اصل این لفظ پریقلیطوس بود قریب بمعنی محمد و احمد خواهد بود و هر کسی که از علمای اسلام به این بشارت استدلال نموده است چنین فهمیده است که اصل لفظ، پریقلیطوس بوده که معنی آن قریب به محمد و احمد است؛ پس ادعا کردند که جناب عیسی علیه السلام از آمدن محمد و احمد خبر داده است؛ لکن صحیح، آن که این لفظ، پاراقلیطوس است [4]!
وجه استدلال این قسیس و نظایرش که کما تری است. به عبارتی ادعای اشتقاق فارقلیط از پاراقلیطوس کاملا بی اساس است؛ چراکه وی هیچ شاهد و دلیلی بر مدعایش نیاورده و صرفا ادعا کرده است؛ اما حتی اگر فارقلیط از پاراکلیتوس و به معنای تسلی دهنده باشد باز بر روح القدس صدق نمیکند بلکه بر پیامبر عظیم الشان اسلام صادق است. آیا دلیلی بر تطبیق فارقلیط بر حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد؟ مرحوم فخر الاسلام چهارده دلیل «بر وفق چهارده معصوم» ذکر مینماید که در این نوبت یک مورد را بیان میکنیم.
دلیل اول
حضرت عیسی (علیهالسلام) فرمود اگر مرا دوست دارید وصایای مرا نگاهدارید ... بعد هم خبر از آمدن فارقلیط داد. مرحوم فخر الاسلام استدلال میکنند که مقصود حضرت عیسی از این سبک بیان، این بود که مخاطبینش شک نکنند و به آنچه به ایشان القاء میشود به دیدهی واجب نگریسته و اطاعت کنند. صاحب انیس الاعلام مینویسد که اگر منظور از فارقلیط، روحالقدس (تسلیدهنده) باشد سفارش و بیان حضرت عیسی لغو میگردد؛ زیرا حواریون که یک بار و در قبل (به اعتقاد مسیحیان در روز پنطیکاست روحالقدس بر حواریون نازل شده بود) از روحالقدس مستفیض شدهاند ممکن نیست در تحقق نزول روحالقدس بر ایشان برای بار دوم تشکیک کنند که حضرت محتاج به سفارش باشند.
این از سویی و از سوی دیگر وقتی روحالقدس در قلب کسی تابید آثار وجودیاش بر شخص کاملاً عیان و مشهود است لذا قابل انکار و جهل نیست تا حضرت سفارش به دقت و مراقبت نمایند. به بیان مرحوم فخر الاسلام فارقلیطی که حضرت عیسی (علیهالسلام) بدو سفارش میکند و میفرماید که اگر مرا دوست دارید قبولش کنید حضرت رسول الله است. حضرت چون به علم الهی میداند که پیامبر اسلام از سوی گروهی انکار خواهد شد سفارش میکنند وگرنه روحالقدس که با آمدن و نزول در جان انسان، جایی برای تشکیک و انکارِ خود، باقی نمیگذارد[5].
دلیل دوم
در باب 15 انجیل یوحنا آمده است:
«لیکن چون تسلی دهنده که او را از جانب پدر نزد شما میفرستم آید، یعنی روح راستی که از پدر صادر میگردد، او بر من شهادت خواهد داد»[6].
وجه استدلال به این آیه در رد مدعا (این همانی فارقلیط یا تسلیدهنده با روحالقدس) ی اهل کتاب و تأیید مختارِ (فارقلیط –حتی بر فرض که به معنی تسلی دهنده باشد- رسولالله صلیالله علیه و آله وسلم است) مسلمانان، چنین است که: در آیهی بالا، حضرت عیسی (علیهالسلام) میفرمایند که تسلی دهنده میآید و شهادت میدهد. از ظاهر عبارت یوحنا چنین بر میآید که قرار است کسی (تسلی دهندهای) بیاید و بر حضرت عیسی علیه السلام (حقانیت دینش و گزارش مسیحیت واقعی) شهادت بدهد.
این در حالی است که حسب گزارش کتاب مقدس روحالقدس باری بر حواریون نازل شده بود؛ اما هیچ شهادتی نداده بود. اساساً و در اصل نیازی هم به شهادت روحالقدس برای حواریون نبوده است؛ چرا که قلب آنان مالامال از ایمان بوده و دیگر جای تردید و تشویشی نبوده که محتاج شهادت روحالقدس باشد.
اما اگر این روح تسلیدهنده به رسولالله تفسیر شود با توجه به انحراف اخلافِ حواریون (قائل شدن به تثلیث و آموزههای باطل دیگر و تردید گروهی دیگر در اصل وجود تاریخی وی علیهالسلام) در زمان ظهور حضرت صلیالله علیه و آله و سلم و رسالت آن حضرت، معنای محصلی از این آیه میتوان برداشت نمود و آن این که روحاللهی (رسولالله سلامالله علیه) بعد از عروج روحاللهی (حضرت عیسی علیهالسلام) نزول اجلال خواهد نمود، تا بعد آن که فرزندان حواریون به واسطهی تحریفها از صراط حق و حقیقت در رابطه به حضرت عیسی گمراه شدند شهادت به حقانیت وی علیهالسلام و برائتش از تهمتها بدهد [7].
منابع
[1]- یوحنا 16: 5-8.
[2]- انیس الاعلام، فخر الاسلام، ج5، ص 145.
[3]- همان، ص 146.
[4]- همان، ص 147.
[5]- همان، 152 و 153.
[6]- یوحنا 15: 26-27.
[7]- انیس الاعلام، فخرالاسلام، ج5، ص154.
افزودن نظر جدید