بهاییت باطلی چهار آتشه

  • 1392/03/08 - 23:59
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ بهاء الله خدای بهاییت که مدعی الوهیت بود به مرض زحیر به دیار باقی شتافت و پس از او فرزندانش بر سر جانشینی اختلاف کردند و سرانجام عبدالبهاء قدرت را به نوه دختری آخرین بازمانده اغصان منتقل کرد که او هم ابتر شد و پیشگویی عبدالبهاء هم نافرجام ماند
یوم صعود بهاء الله

ميرزا حسينعلي  همان که مدعی الوهیت و خداوندی بود به سال 1309 ه.ق. در 76 سالگي با مرض زحیر به دیار باقی شتافت . ميرزا در ايام عمر خود چهار همسر اختيار کرد. نخستين زوجه‏ ي او، آسيه نام داشت که مادر عباس ملقب به غصن أعظم (بزرگترين پسر بهاء و نخستين جانشين وي) بود. آسيه که بهاء بدو «أم الکائنات»! لقب داد، همان زني است که حسينعلي درباره ‏اش نوشته:  
اختصک لنفسه و اصطفاک بين الاماء لخدمته و جعلک معاشرة هيکله في الليالي و الايام [1] .
يعني: «(بهاء) تو را ويژه‏ ي خود کرد و از ميان کنيزان براي خدمت خويش برگزيد (!) و معاشر هيکل خود در شب‏ها و روزها قرار داد.»  

اين زن، پسر ديگري نيز به نام «مهدي» آورد که از عباس کوچکتر بود و در جواني روزي در عکا از روزنه ي بام بر زمين افتاد و وفات يافت [2]  ميرزا حسينعلي فورا دست به قلم برد و لوحي درباره ‏ي مهدي نازل نمود! و او را همچون اسماعيل پيامبر، و عيسي مسيح و امام حسين  ( عليهم ‏السلام ) قلمداد کرد چنان که نواده‏ اش شوقي افندي در کتاب «قرن بديع» مي‏نويسد:  
«در مناجاتي که از قلم أعلي (حسينعلي بهاء) در وصف آن غصن دوحه‏ ي بقا نازل شد، شهادت آن نفس مقدس را به مثابه‏ ي قرباني فرزند حضرت خليل در سبيل رب جليل و جانبازي حضرت روح بر صليب، و شهادت حضرت سيدالشهداء در ارض طف (کربلا) شمرده ‏اند» [3] .
آيا اين امر، نهايت خودخواهي را نمي‏رساند که آدمي سقوط فرزندش را از بام منزل، به منزله‏ ي کار عظيم ابراهيم و پسرش (ع) شمارد؟ و يا آن را با جانبازي شگفت‏ آور سيدالشهداء (ع) مقايسه کند؟ همين خودپسندي‏ هاي بيش از اندازه موجب مي‏شود که کساني همچون باب و بهاء، خويشتن را برتر از ماسوي و متحد با ذات خدا مي‏پندارند و به ادعاي ربوبيت و الوهيت برمي‏خيزند.

دومين زوجه‏ ي بهاء، فاطمه نام داشت که ميرزا حسينعلي او را «بي‏ بی» مي‏خواند و بدو «مهد عليا» لقب داد. اين زن نيز سه پسر آورد که بزرگتر از همه، ميرزا محمد علي ملقب به «غصن أکبر» بود. و بهاء در «کتاب عهدي» يا وصيت نامه‏ ي خود، پس از عباس وي را به جانشيني برگزيد. زن سوم بهاء، گوهر خانم کاشي ناميده مي‏شد و زن چهارمش جميله خانم، دختر خادم مسافرخانه ‏اي در عکا بود [4] .
چند روز پس از مرگ بهاء، عباس همه‏ ي فرزندان پدر را گرد آورد و وصيت‏نامه‏ ي او را برخواند که در آنها تصريح شده بود:  
قد اصطفينا الأکبر بعد الأعظم أمرا من لدن عليم خبير [5] .
يعني: «همانا غصن اکبر (محمد علي) را پس از غصن اعظم (عباس) برگزيديم، فرماني از نزد خداوند دانا و آگاه است»!  

اين موضوع را همه‏ ي بهائيان پذيرفته‏ اند و کمترين ترديدي در آن وجود ندارد. اما با کمال شگفتي ملاحظه مي‏کنيم که اين دو برادر، پس از مدت کوتاهي به سختي با يکديگر به دشمني برخاستند تا آنجا که هر کدام ديگري را تکفير نمودند! با اين که حسينعلي بهاء، به قول خودش از سوي خداي عليم و خبير آن دو را به جانشيني خود برگزيده بود، آيا ممکن است خداوند دانا و آگاه دو تن را براي ترويج دين و سرپرستي بندگانش انتخاب کند و هر کدام از آن دو، ديگري را کافر و ناقض و فاسق بشمارد؟ [6] .  

اين امر روشن، به خوبي نشان مي‏دهد که بهايي‏گري، آييني ساخته و پرداخته‏ ي حسينعلي مازندراني است و با وحي الهي و فرمان خدايي کمترين پيوندي ندارد. در اينجا نمونه‏ اي از دشمني اين دو برادر را از خلال سخنان عباس افندی به نظر خوانندگان ارجمند مي‏رسانيم. مازندراني در کتاب «أسرار الآثار» از قول عباس افندي نامه‏ اي را بدين مضمون گزارش مي‏کند.
«اي دوستان حقيقي، امروز شهرت يافته و از نفوس موثوق شنيده شد که أخوي، ميرزا محمد علي غير از اين که محرک لايحه‏ ي مفتريات بوده بلکه تقريري داده که حضرت بهاءالله طريقتي موافق شرع أنور داشتند ولي عباس افندي تغيير و تبديل داده و مخالفت شريعت کرده و ما به هيچ وجه با او نيستيم و از او بيزاريم و همچنين شنيده شد أخوي مذکور بعضي نوشته ‏ها اختراع نموده و نسبت به من داده و سرا به اين و آن نشان مي‏دهد» [7] .  

باري، عباس افندي به جاي آن که پس از خود «ولايت امر» را به برادرش محمد علي سپارد، به نواده‏ ي دختري خود «شوقي» واگذاشت و او را «ولي أمر الله» و «مرجع کل بهائيان» شمرد و در کتاب «مفاوضات» و نيز در مکاتيب خود تصريح نمود که پس از شوقي، فرزندان او به مقام وصايت و رياست بيت العدل نائل مي‏شوند و روي هم رفته «بيست و چهار وصي» در آيين بهايي به ظهور خواهند رسيد در حالي که خبر نداشت، شوقي «عقيم» است و فرزندي از او به جاي نخواهد ماند! و خدا او را ابتر میکند تا پیشگویی عباس افندی نافرجام شود ...!

در «مفاوضات» مي‏نويسد:  
«در هر دوري أوصياء و أصفياء دوازده نفر بودند. در ايام حضرت موسي دوازده نقيب رؤساي اسباط بودند و در أيام حضرت مسيح دوازده حواري بودند و در ايام حضرت محمد دوازده امام بودند ولکن در اين ظهور أعظم، بيست و چهار نفر هستند دو برابر جميع، زيرا عظمت اين ظهور چنين اقتضاء نمايد» [8] .  
و نيز در «مکاتيب» خود مي‏نويسد:  
«اي ياران مهربان بعد از مفقودي اين مظلوم بايد اغصان و افنان سدره‏ ي مبارکه و ايادي امر الله و احباي جمال ابهي توجه به فرع دو سدره که از دو شجره‏ ي مقدسه‏ ي مبارکه انبات شده و از اقتران دو دوحه‏ ي مبارکه به وجود آمده يعني شوقي افندي نمايند زيرا آيت الله و غصن ممتاز و ولي امر الله و مرجع جميع اغصان و افنان و ايادي امر الله و احباء الله است و مبين آيات الله و من بعده بکرا بعد بکر يعني در سلاله‏ ي او» [9] .  

از همه‏ ي آنچه گفتيم بدين نتيجه دست مي‏ يابيم که بهايي‏ت «باطلي چهار آتشه» است!

*علي محمد باب از راه باطل خود را باب امام، امام قائم، و رب أعلي پنداشت و يحيي ازل را به جانشيني گماشت.

*حسينعلي بهاء پس از آن که مدت‏ها ولايت برادر را پذيرفته بود، او را انکار نمود و ادعاي باطل مظهريت خداوند و مقام اعلاي الوهيت کرد.

*عباس افندي نيز که قرار بود جانشيني بهاء را به برادرش محمد علي واگذارد، برادر را تکفير نمود و وصايت را به شوقي سپرد.

*شوقي افندي هم عقيم و أبتر جان سپرد و بر وجود بيست و دو وصي ديگر از سلاله‏ ي خود خط بطلان کشيد!  

آيا بهائيان با وجدان و انديشمند با ملاحظه‏ ي اين همه باطل گويي و تناقض، بيدار نمي‏شوند و به آغوش اسلام پاک و قرآن تابناک (نه خرافات فرقه ‏هاي دور از قرآن) بازنمي‏گردند ؟  

یک سوال اساسی از محضر بهاییان:  آیا مگر نه اینکه بهاء الله ادعای الوهیت نمود پس خدای چگونه تواند مُرد و زایل شد ...!

 

 

 

پی نوشت :

[1] کتاب «حضرت بهاءالله» تأليف محمد علي فيضي، ص 237.
[2] شوقي در صفحه‏ ي 301 از کتاب «قرن بديع» مي‏نويسد: «از ثقبه ‏اي که جهت روشنايي حجره‏ ي زيرين تعبيه شده بود، به زير افتاد...».
[3] کتاب «قرن بديع»، ص 302.
[4] به کتاب «رهبران و رهروان» ج 2، ص 532 و 534 و کتب ديگري که مبلغان بهايي درباره‏ي زندگينامه‏ ي ميرزا حسينعلي نوشته‏ اند رجوع شود.
[5] ادعيه‏ ي محجوب، ص 410، چاپ مصر 1339 ه.ق. (بمعرفة شيخ فرج‏الله زکي الکردي).
[6] شگفتا! که حسينعلي بهاء از نزاع فرزندان خود پس از مرگش خبر نداشت و کينه‏ هاي پنهان درون خانه‏ اش را نمي‏ شناخت، آن وقت درباره ‏ي آينده‏ ي فلان پادشاه و فلان امپراتور آيه نازل مي‏نمود! که چون به من ايمان نياورد سلطنتش از بين مي‏رود (و کدام پادشاه است که سلطنتش پايدار ماند و از ميان نرود؟!) جالب آن است که عبدالبهاء گفته است: «ما غيب‏ دان نيستيم لا يعلم الغيب الا هو ولي انسان عاقل مي‏تواند بعضي مطالب را استنباط کند» (رحيق مختوم، تأليف اشراق خاوري، ج 2، ص 129. از انتشارات مؤسسه ‏ي ملي مطبوعات امري، سال 131 بديع). با اين همه بهائيان، سخنان ميرزا حسينعلي را درباره‏ ي پادشاهان، دليل بر آگاهي وي از غيب مي‏شمارند!.
[7] أسرار الآثار (ر - ق)، ص 356.
[8] مفاوضات، اثر عباس عبدالبهاء، ص 45 و 46، چاپ ليدن، سال 1908 م.
[9] نک: کتاب «رهبران و رهروان» اسدالله مازندراني، ج 2، ص 557 و 558، انتشارات مؤسسه‏ ي ملي مطبوعات امري، 132 بديع.

 

دیدگاه‌ها

!!!!!!!!!!!!! این مطلب چند وقت پیش به عنوان دیگر در همین سایت منتشر شد!!!

با سلام و تشکر از دقت نظر شما دوست عزیز بنده سرچ کردم و همچنین تمام موضوعات رو یکبار دیگه مرور کردم ولی تکرار ندیدم بله ممکن هست به مناسبت یوم صعود بهاءالله یه مقاله دیگه هم اینجا نوشته شده باشه ولی از لحاظ ماهیت کاملا متفاوت است چون نویسنده و منابع تحقیق متفاوت است

سلام دوست عزیز، اصل این تصویر متعلق به پایگاه جامع شناخت بهائیت است و شما با حذف نام، آدرس خود را جایگزین کرده اید.

سلام بله عکس ویرایش شده است عکس انحصاری نبوده است نویسنده محترم پایگاه جامع شناخت بهاییت هم انحصاری در استفاده از مطالبشون نگذاشته اند

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.