کیمیا گری بها الله

  • 1392/02/17 - 00:20
قضيه اين است كه بهاء از بغداد اسم خود را عوض كرد با لباس درويشي و به اسم درويش محمد حركت نموده (و اين يكي از غلط كاريهائي است كه نه تنها انبيا بلكه آدمهاي شرافتمند از آن پرهيز دارند) خلاصه در دو سال غيبوبت و انزواي او به كوه هاي سر كلو و سليمانيه مشغول مشاقي بوده است .
کیمیا گری بها الله

بهاییت احکام متناقض و رنگارنگ زیاد دارد لذا تصمیم گرفتم اینگونه بنویسم که:چون روح اغلب احكام بهاء را شناختيم و از ذكرش پرداختيم اينك بايد نظري به الواح كيمياويه ي وي افكنيم و چگونگي حال را چنان كه بوده بيابيم و علت اينكه اين ذكر را در اينجا مناسب مي شمريم آن است كه كتاب اقدس به يك جمله ي مبهمه عجيبي تمام مي شود كه كنايه از علم كيميا است زيرا در سطرهاي آخر كتاب سخني از وحدت خط و لسان به ميان آورده سپس مي گويد «انا جعلنا الامرين علامة البلوغ العالم» يعني ما دو چيز که علامت بلوغ دنيا قرار داده ايم. يكي اين است كه در اقدس ذكر شد يعني «هر وقت همه ي اهل عالم به يك خط و زبان نوشتند و تكلم كردند آن وقت يك نشانه از نشان هاي بلوغ دنيا ظاهر شده» و آن ديگري را مي گويد در الواح ديگر ذكر كرده ايم. پوشيده نماند كه اكثر اهل بهاء حتي رؤساي محافل در آن يكي كه مي گويد در الواح ديگر ذكر كرده ايم.

حيرت دارند و نمي دانند مقصود بهاء كدام است مگر يك عده ي خيلي كمي باشند كه در اين باب اطلاعاتي داشته باشند اما من پس از تتبع در الواح دانستم كه مقصود بهاء از اين كنايه ظهور و بروز علم كيميا است و نه مراد كيمياي عمومي باشد كه علم شيمي يا گياه شناسي و معدن شناسي است بلكه مرادش آن كيميای عموم باشد كه علم شيمي يا گياه شناسي و معدن شناسي است بلكه مرادش آن كيمياي خصوصي يعني طلا سازي است كه حكماء قديم آن را شمسي گفته اند و نقره سازي كه قمري ياد كرده اند و بالاخره مي گويد هر وقت اين علم كشف شد دومين علامت بلوغ دنيا ظاهر شده، و خدعه ي كه كرده است كشف آن را هم مخصوص اهل بهاء  الله شمرده مي گويد «ظهور اين عالم بين هؤلاء» (يعني اين طايفه) علامت بلوغ عالم است و عجب است كه اين بلوغ را هم مثل همه چيز خودش صورت هاي مبهمه داده است به قوله «و بعد از آن عالم و اهل آن را خطر عظيم در پي است مگر كساني كه به سفينه حمراء در آيند» و سفينه حمراء كنايه ي از امر بهائي است به اصطلاح خود بهاء كه مي خواهد آن را به كشتي نجات تعبير كند به حالت انقلابي يا بر اثر خونريزي كه هر دو حمراء (قرمز) گفته مي شود.

اما الواح كيمياويه مشتمل بر شش لوح است از عربي و فارسي كه مهمترين آن ها لوح مفصلي است كه مخاطب آن عباس است و بعضي گمان كرده اند كه بهاء به پسرش عباس اين خطابات را كرده و دستور داده است و الله اعلم بما هو المقصود و نيز يكي از الواح عربي آن كه به اين عبارت شروع مي شود (و اما ما مسئلت من الحجر فاعلم بانه مطروح في كل مكان) بالنسبه به الواح ديگرش داراي استعارات حكماي قديم است (ولي ناقص) و يكي هم مشتمل است بر ذكر عمل ماريه كه مصطلح حكماي قديم بوده و شرحي در خصوص صمغه ي حمرا و صمغه ي بيضاء ذكر مي نمايد و بالاخره در شش لوح معلومات خود را در پرده استعارات بيان نموده است و همان قسمي كه حكماي قديم اصطلاحات مخصوص را در اين علم به كار برده اند او نيز بر روي آن اصطلاحات بياناتي كرده و خود را عالم به اين علم و نه تنها عالم بلكه متخصص در اين فن (موهوم يا معلوم) وانمود كرده است.

 و چون نگذاشته اند آن الواح طبع و نشر شود و حتي عموم بهائيان از مندرجات الواح بي خبرند و ممكن است جهل ايشان مورث انكار شده بگويند فلاني افترا مي زند لهذا به عبارت كتاب ايقان توجه آقايان را معطوف داشته تذكر مي دهد كه اين وسواس به قسمي بر سر بهاء بوده و يا اينكه اين خدعه را به طوري مؤثر در جامعه مي دانسته است كه حتي در كتاب ايقان كه مشهور و مطبوع و منتشر شده و همه كس به آن دسترس دارد در اين باب اشاره كرده در مقامي كه طعنه بر حاج محمد كريم خان كرماني مي زند و ادعاي او را در داشتن علم كيميا رد مي كند در پايان مي گويد «اي كاش ممتحني پيدا مي شد كه مرا و او را امتحان مي كرد تا معلوم شود كدام يك اين علم را دارا هستيم» و بعد هم خود را مستغني از اين علوم شمرده وانمود مي كند كه مثلا اينها در نزد ما چيز مهمي نيست.

 در جاي ديگر آن كتاب هم باز كنايه اي را متذكر شده در قضيه تربيت مس در مدت هشتاد سال در معدن تا رسيدن به درجه ي طلائي كه اين هم موهوم و منبعث از جهل او است خلاصه از مضمون ايقان ثابت است كه بهاء مي خواسته است خود را دارا و واجد اكسير و كيميا قلمداد نمايد!! و چون اين مقدمات دانسته شد اكنون بايد در حقيت و كنه مطلب كنجكاوي كرده بفهميم كه فضلا از اينكه اين عالم طلا سازي موهوم باشد يا معلوم و صرف نظر از اينكه اهميتي در همچو عنوانات داشته باشد يا نه اساسا اظهارات ايشان مطابق واقع است و ايشان دارا بوده است  يا اين هم مثل الوهيت او و مانند احكام سازي و شريعت بازي او مملو از خدعه و نيرنگ است؟

پس نخست اين نكته را متذكر مي شويم كه بعضي از حكماي قديم به وجود اين علم قائل بوده و در كشف يا استتار آن كوشش مي نموده اند مثل اينكه هرمس حكيم در اين باب كتاب نوشته و اصطلاحاتي ذكر كرده است و بطلميوس نيز گويند راه پيماي اين وادي بوده و بالاخره بعضي از حكما اهميتي به وجود اين علم مي داده اند و همچنين شيخ محمد عاملي مشهور به شيخ بهائي (نه بهائي امروز و به اين معني كه بهائيان می گويند بلكه بهائي عصر خودش و به معناي واقعي آن) در كلمات و اشعار متفرقه اش سخناني گفته است كه مي گويند دليل بر دارائي اين علم بوده است قوله (از طلق درهمي وز فرار درهمي:

 - آنگاه از عقاب دو جزء مكرمي - پس حل و عقد كن تو نه با كوره و دمي - و الله شاهد هو اكسير اعظمي) و نمي دانم اين شعر هم از كيست؟ بعضي به حضرت امير نسبت مي دهند ولي من باور نمی کنم  و نديده ام در كلمات حضرت به هر حال يك همچو عنواني نزد عرفا و دراويش هست. «خذ الفرار و الطلقا و شيئا يشبه البرقا - فان مزجته سحقا - ملكت الغرب و الشرقا» و بعضي گفته اند آب حيات كه اسكندر در طلب آن مي رفت و به آن نرسيد و خضر به وسيله ي زنده شدن ماهي مرده كه كنايه از فلز بي قدر است كه در آن آب حيات زنده و ذي قيمت شده به مقصور رسيد همين علم اكسير و كيميا بود و خلاصه اينكه سخن در اين باب به قدري زياد است كه اين اوراق بلكه مجلات كثيره براي شرح آن كافي نيست.

اما حكماي متأخر به طوري كه پيدا است وجود اين علم را انكار كرده طلاء را عنصر بسيط دانسته تبديل فلز ديگر را به طلا و نقره امري محال دانسته اند. هر چند در ميان اين متأخرين هم باز كساني يافت شده اند كه آن مسلميت را ترديد كرده به ساختن طلا معترف و امكان آن را اذعان نموده اند ولي اينها به قدري مسئله را مهم گرفته اند كه حتي خرج آن را دو برابر دخل آن بيان نموده و در آن صرفه نديده اند و مسلمأ اگر هم يك همچو صنعتي باشد ابدا بهاء آن را به آن راهي نبوده است و چنانكه بيان خواهيم كرد او به قدري دستورش مبهم و مهمل است كه حتي دراويش بيابان كرد كه در اين راه قدم زده اند و مشاق هاي خرافات پرست كه خود را در اين راه خراب كرده اند به مقصد نزديكتر بوده اند تا بهاء و بالاخره او جز بوادي مشاقي به راه ديگر نرفته و جز بساط تقلب بساط ديگري را نيافته و عنقريب همه را با تجربيات خودمان بيان خواهيم كرد.

اما آنچه مسلم شده اين است كه حكماي قديم براي كشف اين علم به تجربه ي هر گياه و معدني دسته زده در نتيجه ي هر تجربه دوائي و جوهري به دست آورده علم شيمي را به مرور به حدي رسانيده  كه عالم صنعت كيمياوي را از آن كيمياي مخصوص (طلاسازي) بي نياز نموده چيزهائي كشف كرده اند كه به مراتب از طلا بلكه از الماس مهمتر و ذي قيمت تر است (مثل راديوم) بلكه از راديوم هم مهمتر چيزهائي كشف و در شرف كشف است كه هر گرام از آن هزارها و هر مثقال و سير آن مليون ها ليره قيمت دارد.

 پس قطع نظر از اينكه آيا طلاء (اين عنصر بسيط) در تحت تصرفات بشر در آيد و مس طلا و جيوه نقره شود يا نشود اصلا با وجود حصول و با تسليم اين فرض باز در دنياي امروز قدر و قيمتي ندارد و با همه ي اين مطالب كه هزاران علم است مهمتر از طلا سازي كه بايستي ميرزا خدائي كه خود را محيط بر طبيعت مي داند آنها را كشف و پيشنهاد كرده باشد و اين ميرزا خدا از اسامي و عناوين آن هم بي خبر مانده است به علاوه همين اظهارات افتخاريه اش نيز بي پايه و اساس و نقش بر آب و محض فريب اغنام و داراي همان روح مشاقي و تقلب بوده و هست و حتي هيچگاه اين ميرزا خدا به عقد زيبق نيز كه اكثر مشاق ها به آن راه يافته اند موفق نشده و با وجود اين عربده علم و صنعت را به فلك اثير رسانيده با كلك قومي را اسير خزعبلات خود ساخته است و شگفتي تر از همه اينكه يكي از الواح ششگانه اش هم اخيرا مسترق شناخته شده و عينا عباراتي است كه از جابر بن حيان است كه در كتاب چاپي او موجود است.

 

اما در اين قرون پوشيده نيست كه نخست شيخ احسائي و سپس حاج سيد كاظم رشتي قرع و انبيق اين علم را بر سر كوره صنعت سوار كرده بتكليس عناصر مرده و اتباع خود پرداخته اند و به طوريكه در رساله اكسيری که  سيد رشتي ديده مي شود يك اصطلاحات عجيب و غريبي كه بعضي متخذ از فلاسفه قديم است و برخي را خودشان جعل و ابداع نموده اند در بوته ي انشاء نهاده و در بازار سخن فروشي به معرض نمايش گذارده اند. بعد از ايشان سيد باب هم قدمي چند بر اثر اقدام ايشان مشي نموده ولي چندان آن را تعقيب نكرده چون ماليخولياي مذهب سازيش غلبه داشته زيبق و كبريت كيمياوي را به دمس طبيعت نهاده و در حل فطرت براي طبخ و نضجع رها كرده خود به تلطيف جواهر وجود توجه نموده اما بهاء دوباره آن ها را از حل طبيعت و دمس فطرت بيرون كشده و در حمام ماريه شست و شو داده و ثانيا در قرع خيال نهاده و انبيق وهم را بر آن سوار كرده به تقطير قطرات خرافات در قابله ي ترهات پرداخته مدتي سر در بول العجل و بول الصبيان و الخل و الخمر و لعب الافعي فرو برده آن را بر ارض بيضاء و صمغه حمراء افشانده و با بيضه شقرا بازي كرده با حجر حكماء سنگ اندازي نموده و ذكر و اثنائي را به هم تزويج داده و مولود واهمه از آن گرفته و به عزرائيل عذاب سپرده تا روح و نفس و جسد را از آن جدا كند آنگاه به خلق جديد پرداخته و در تزويج ثاني حل و عقدي موهوم ساخته و ماء قرار و ذهب طاير و زبيق حكماء را به دست آورده و آن را به حل طبيعي برده و به عقد اكسيري سپرده و بالاخره بر اثر اين الفاظ و ترهات خود را واجد علم كيميا شمرده و در مرده و اتباع اوليه خود كه مردمان موهوم پرست بودند نفوذ يافته هر كسي به هوائي در پرواز آمده و در سايه ي بهاء جاي گرفته و چون نتيجه اين كيميا را به اين قسم گرفته كه دارائي آن بدبختان را از دستشان ربوده يك دفعه قرع و انبيق اوهام در قعر زمين فرو رفته يا به سطح آسمان فرار كرده و بساط اكسير در هم شكسته به عنوان اينكه حاليه موقعش نرسيده است و عالم بالغ نشده است و اين علم كه «اخت نبوة است» بايد در مخزن علوم ما بماند تا موقع آن برسد و در پايان از علم به معلوم توجه نموده و كرة ثانيه همان راه باب را در شريعت سازي گرفته و اين را در شريعت اضافه كرده كه ماليات اغنام (مال الله) را نتيجه ي كيمياوي خود قرار داده شصت سال است او و عائله اش به جميع اين ماليات مشغولند و در سايه آن به خوردن و خفتن و خوشگذراني مي پردازند.

اكنون از پرده اصطلاحات موهومه ي او بيرون آمده بي پرده بگوئيم تا بفهم همه كس نزديك باشد. و شرح قضيه اين است كه بهاء از بغداد اسم خود را عوض كرد با لباس درويشي و به اسم درويش محمد حركت نموده (و اين يكي از غلط كاريهائي است كه نه تنها انبيا بلكه آدمهاي شرافتمند از آن پرهيز دارند) خلاصه در دو سال غيبوبت و انزواي او به كوه هاي سر كلو و سليمانيه مشغول مشاقي بوده است .

شايد في الحقيقه معتقد بوده است كه پي به الفاظ و عبارات شيخ و سيد و باب و بعضي از حكماء قديم خواهد برد و بالاخره طلائي خواهد ساخت كه او را غني نمايد و پايه ي خدا يا سلطنت خود را بر آن نهد و چون كام روا نشده در مراجعت به بغداد به تمام دسائس و حيل حتي سرقت و خيانت در حق اشخاصي كه به ايشان دسترس يافته تشبث نموده چنانكه در بغداد مشهور است كه بهاء عباس افندي را به سرقت جعبه ي جواهر حاج شعبان دلالت كرد و در استانبول كمربند قيمتي از حجره يك تاجر ايراني به سرقت برد و آنچه را كه بهاء از استعارات حكماء شناخته و راه خود را صواب مي دانسته در حل و عقد موي سر انسان بوده و گمان نموده كه او اول كسي است كه اين وهم را در كله ي خود جاي داده و لهذا در كلمات خود مي گويد فقط من احاطه بر اين مطلب دارم و چون اين گونه اسرار بايد مستور باشد در پرده مي گويد كه مقصود از حجر حكماء گياهي است كه از ارض وجود و افلاك عقول مي رويد (يعني موي سر انسان) و حال آنكه تمام مشاق ها موي سر را داراي اثر كيمياوي دانسته اند ولي هر چه موشكفانه كار كرده اند به جائي نرسيده اند و چون سخن به اينجا كشيد اين جمله از تجربيات خود را هم اضافه مي كنم.

هنگامي كه من به الواح كيمياوي بهاء رسيدم با اصطلاحاتي كه از كلمات ديگران ديده بودم تطبيق نموده نتوانستم بفهمم كه آيا اين دستورات بهاء اساسي دارد يا همان دستورات بي مغز مشاقي است كه سالها است مردمان مهمل در آن كار مي كنند و به جائي نرسيده انجام كار خود را يا به دزدي و تقلب و سكه زني مي رسانند يا به فقر و گدائي و يا به جنون و رسوائي. پس تصميم گرفتم كه اين دستور بهاء را بسنجم و چون با بعضي از مطلع از ایشان و مبلغين ايشان وارد مذاكره شدم ديدم عقيده دارند كه بهاء داراي اين علم بوده و صلاح ندانسته است كه آن را عملي نمايد و حتي حقوق و مالياتي هم كه بر گردن گوسفندان نهاده محض مصلحت و حكمت بوده و الا او بي نياز است.

خلاصه در اين باب به قدري روايات موهومه و خرافات موجود است كه هر انساني كه اندك مشعر باشد از آن منزجر مي شود تا آنكه دانستم مبلغيني از قبيل ميرزا محمود فروغي و ميرزا لقائي كاشاني و نور محمد خان نير همايون و امثالهم به درجه ي اين ترهات را باور كرده كه سرا به مشاقي مشغولند پس از پيمودن قدمي چند دانستم كه آنها حتي از تلويحات و تصريحات بهاء هم بي خبر مانده اند و به راههاي ديگري كه از راه مشاقي هم دور است پرت شده اند و بعد از آنكه معني كلمات بهاء را به آنها فهمانيدم و ايشان را با خود همراه كردم با ايشان همدست او شده (يعني با لقائي و نور محمدخان) و سه دوره كار كردم اول در طهران دوم در اردستان سوم در كاشان ضمنا چون تمسك ايشان به الواح بود عبارات الواح را به ايشان فهمانيدم كه بهاء كيميا را در موي سر انسان مي داند و عمليات شما در زيبق و كبريت بازاري لغو است و از دستور او خارج است.

منبع :کتاب کشف الحیل آیتی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.