منشأ آداب و رسوم تصوف
تصوف در حقیقت، مخلوطی از تفکرات فرقهها و ادیان مختلف اعم از بودایی، میترایی، زردشتی، مانوی، تائو، مسیحی، برهمایی، یهود و اسلام است. مسایلی همچون: فقر، خرقهپوشی، ریاضتهای طولانی، از آداب هندوهاست.[1] تشرف را از آیین میترا گرفتند. آیین میترا همان مهرپرستی ایران باستان است. میترا، یعنی خورشید.[2] غسل اسلام گنابادیها، از غسل تعمید مسیحیها اخذ شده است. پرسه و گدایی صوفی مبتدی، از آیین برهمایی گرفته شده است.[3]عین قول و عقیده صوفیها در مورد ذکر، در آیین زردشت آمده که باید پیکر پیر را بدل گیرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد.[4] چنانکه ملا علی گنابادی، فرزند ملا سلطان مشهور به نور علی شاه ثانی میگوید: مقلد ناچار است که در وقت عبادت مرشد را در نظر آورد.[5]
صاحب استوارنامه میگوید: صحت اعمال و عبادات و معارف موقوف است به اجازه قطب، والا باطل است و قبول خدا نیست، هر چند با خلوص نیت باشد؛ زیرا معنای خالص بودن نیت خلوص للقطب است و کسی راهی به خلوص لله ندارد، مگر از راه قطب. ولایت، یعنی بیعت با ولیّ امر که بهواسطه آن، صورت قطب وارد قلب میشود.[6] عُشرِیِّه نیز که در فرقه نعمت اللهی گنابادی جریان دارد و جانشین خمس وزکات است، از آیین مسیح و یهود اخذ شده است.[7]
دوره های مختلف تصوف: مرحله تأسیس
این مرحله بعد از جریان سقیفه با مقدمه حسن بصری شروع میشود و تا زمان ابوهاشم کوفی ادامه دارد. بزرگان این گروه سفیان ثوری و ابو هاشم کوفی است که مرحله رشد و دست به عصا راه رفتن این جریان است.
جوانه زدن تصوف
از چهرههای مشهور این دوره شفیق بلخی (وفات 194 ق)، رابعه عدویه (وفات 185 ق) و حارث محاسبی (وفات 190 تا 195 ق) میباشد. در این دوره کم کم مبانی عارفانه وارد تصوف شد، مانند عشق که توسط رابعه عدویه گسترش یافت.
مرحله رشد و رواج تصوف
این مرحله تقریباً در قرن سوم جریان یافته است. از چهرههای معروف این دوره که تصوف را رشد دادند، بایزید بسطامی، جنید بغدادی، سهل تستری، منصور حلاج و شبلی بودند و در این مرحله مفاهیمی همچون شطحیات وتقدیس شیطان وارد تصوف شد.
مرحله نظم و کمال
اوایل قرن چهارم را باید شروع مرحله چهارم تصوف دانست. کل آبادی و سراج از مشاهیر این دوره هستند. تصوف در این مرحله صورت مکتوب مییابد و اوّلین کتابها در این دوره به رشته تحریر در میآید، مانند: الرعایة لحقوق الله که نویسندهاش مجهول است و اللمع سرّاج طوسی که متوفای 380 ق است.
مرحله شرح و تعلیم
این مرحله مربوط به قرنهای پنجم تا نهم است که از بهترین قرنهای رشد و شکوفایی برای تصوف محسوب میشود. در این دوره سیر و سلوک فرقهای شروع شد و فرقههای بسیاری شکل گرفت. از چهرههای تأثیرگذار این مرحله، سیف فرقانی، داود قیصری، عبد الرحمن جامی، لاهیجی، عطار نیشابوری، شبستری و مولوی را میتوان نام برد. در این دوره، تصوف نظری مدوّن شد و در حیطه عمل گسترش بسیاری یافت.
ایجاد خانقاه
در قرن چهارم واقعهای بهوقوع پیوست که نقطه عطف برای تصوف بود و آن ایجاد اوّلین خانقاه است. واژه خانقاه بهصورتهای مختلف خوانده و نوشته میشود. بیشتر تلفظ ها عبارتاند از: خانگاه، خوانقاه، خانهگاه، خانجاه، خانقه، خانگه. این واژه، 33 نوع نوشتاری دارد. برای «خان» معانی گوناگونی در نظر گرفته اند که عبارتاند از:
- خان > کاروانسرا
- خان > معبد و پرستشگاه
ز یزدان چو شاه آرزو یافت
ز دریا سوی خان آذر شتافت
- خوان > سفره
چنان پهن خوان کرم گسترد
سیمرغ در قاف حسرت خورد
- خان > حاکم
«گاه» هم به چند معنا آمده است:
- گاه > سریر و تخت پادشاهی
- گاه > زمان و هنگام
- گاه > جا و مکان
خانقاه را بیشتر به معنای معبد و پرستشگاه و سفره دانستهاند و اوّلین خانقاه به شهادت خود صوفیه در قرن چهارم هجری توسط امیری مسیحی در رمله شام برای صوفیان ساخته شد.
مینویسند: امیری ترسا به شکار رفته بود که در راه دو تن از این طایفه را دید که فرا هم رسیدند و دست در آغوش یکدیگر کردند و بنشستند و آنچه داشتند از خوردنی پیش نهادند و به خوردنی. آنگاه برفتند. امیر ترسا را معامله و همانجا الفت ایشان با یکدیگر خوش آمد. یکی از ایشان را طلب کرد و پرسید: آن کی بود؟ گفت: ندانم. گفت: از کجا بود؟ گفت: ندانم. گفت: تو را چه بود؟ گفت: هیچ چیز. امیر گفت: پس این چه الفت بود که شما را با یکدیگر بود؟ درویش گفت: این ما را طریقت است. گفت: شما را جایی هست که آنجا فراهم آیید؟ گفت: نی. گفت: پس من برای شما جایی سازم تا با یکدیگر آنجا فراهم آیید. پس آن خانقاه به رمله بساخت![8]
اندک اندک صوفیان هر کجا رفتند، خانقاهی ساختند و اینگونه مساجد ترک شد و موقوفات برای خانقاهها معین نمودند و آدابی بنا نهادند؛ حتی برای ورود به خانقاه آداب ورسوم خاصی ساختند و برای هر خانقاه یک متولی بهنام شیخ درست کردند.[9] مستر همفر، جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی، در خاطرات خود برنامه دولت انگلستان را در مورد اسلام اینگونه بیان میکند: گسترش همه جانبه خانقاه های دراویش، تکثیر و انتشار رسالهها و کتابهایی که مردم عوام را به روی گرداندن از دنیا و مافیها وگوشهگیری سوق میدهد، مانند مثنوی مولوی و احیاء العلوم غزالی.[10]
اگر مسجد پایگاه رسمی اسلام است، در مقابل، خانقاه همیشه پایگاه مخالفان اسلام و کانون توطئه علیه اسلام بوده است. ارزش مسجد در اسلام بسیار زیاد است؛ زیرا مهمترین کانون تربیت اسلامی میباشد. پیامبر گرامی اسلام(7) فرمودند: «رفت وآمد به مساجد رحمت است و خودداری از رفتن به مساجد نفاق است».[11] در روایتی دیگر میفرمایند: «مساجد خانه های افراد با تقوا می باشد».[12]
همچنین حضرت علی (%) میفرمایند: «مساجد بهترین قطعات زمین هستند و ارزشمندترین انسانها در پیشگاه با عظمت خداوند کسی است که نخستین شخص در رفتن به مسجد و آخرین نفر در بیرون آمدن از آن بوده باشد».[13]
پرسش ما از متصوفه این است که چرا خانههای خدا را رها کرده و در خانقاه ها سکونت گزیدهاید؟ و چرا در بین صفوف مسلمانان تفرقه ایجاد میکنید؟
البته برخی فرقه های صوفیه به دلیل ترس از مردم، اسم خانقاه های خود را به حسینیه تغییر دادهاند؛ اما برنامه های همیشگی خود را انجام میدهند.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت:
[1] . ماللهند، ج1، ص25.
[2] . آیین میترا، ص 27.
[3] . ماللهند، ج 2، ص 453.
[4] . ریاض السیاحة، ص 181.
[5] . صالحیه، ص 334.
[6] استوارنامه، ص 132.
[7] . انجیل متی، باب 23، ش 23.
[8] . نفحات الانس، ص31؛ طرایق الحقایق، ج1، ص80.
[9] . سفرنامه ابن بطوطه، ص26.
[10] . خاطرات مستر همفر،ص 65.
[11] . کنزالعمال، ص570.
[12] . جامع الاحادیث شیعه، ج 4، ص 437.
[13] . سفینه البحار، ج 1، ص600.
افزودن نظر جدید