آيا همه پيامبران بايد معجزه بياورند؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از اصول مشترک بین همه پیامبران ارائه بیّنات (ادلّه و شواهد زنده و روشن مانند معجزه)، کتاب و میزان است: «لقد أرسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط؛ [1]ما انبیا را با بینات (معجزات) ادله و شواهد زنده فرستادیم و همراه هر پیامبری، کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم حق و باطل را، با میزان الهی بسنجند و به قسط و عدل قیام کنند.» انبیا در یک دست چراغ دارند و در دست دیگر، سلاح. هدف اصلی از سلاح حمله ابتدایی و کشتن نیست، بلکه برای آن است که اگر کسی بخواهد چراغ دین را خاموش کند، او را از این تباهی باز دارند و اصولاً شمشیر در دست چپ انبیاست و چراغ در دست راست آنها. انبیا چراغ آوردند تا به مردم نور بدهند و آنها را روشن کنند: «لتخرج النّاس من الظُّلمات الی النّور»[2] و اگر کسی خواست این چراغ را خاموش کند، با شمشیری که در دست چپ دارند، او را سر جایش بنشانند: «کلَّما أوقدوا ناراً للحرب أطفأهاالله»[3].
ضرورت وجود اعجاز
اعجاز کاری است که دیگران از انجام دادن آن عاجز باشند و لزوم معجزه که از احکام مشترک بین انبیاست، برای آن است که پیامبران با معجزه، مخالفان را عاجز کنند تا توان انکار وحی را نداشته باشند و ضرورت آن در کنار برهان عقلی بر لزوم نبوّت و رسالت نیز از آن جهت است که برهان عقلی اولاً: برای صحّت دعوت انبیاست نه برای صدق دعوی آنان و ثانیاً: فقط برای فرزانگان سودمند است و حجّت بالغه عمومی نیست، زیرا توده مردم توان درک براهین عقلی را ندارند. چون برهان عقلی به حس نزدیک نیست و به حال اکثر انسانها که گرفتار حسّند، نافع نمیباشد. امّا معجزه، چون آیه بینه است برای همگان مفید است و قابل انکار نیست. ممکن است کسی برهان عقلی را بر اثر جهل خود انکار کند، امّا معجزه را جز به تجاهل نمیشود انکار کرد.
خداوند درباره قوم ثمود میفرماید: ما به آنها آیهای روشن دادیم و آنها به آن معجزه ستم روا داشتند: «وآتینا ثمود النّاقة مبصرةً فظلموا بها»[4]. معجزه گرچه از جهت فرق با علوم غریبه و نیز از نظر تلازم ضروری آن با صدق دعوی نبوّت احتیاج به تأمل عمیق عقلی دارد، لیکن از آن جهت که محسوس است نیازی به تحلیل عقلی ندارد، تا بر اثر دور بودن از حس، قابل تردید باشد و معجزات نوعاً چنین است.
خداوند رسالت پیامبران را با معجزه روشن میکند تا منکران رسالت پس از اتمام حجّت به هلاکت برسند: «لیهلک من هلک عن بینة ویحیی من حیَّ عن بینة»[5]. وقتی مسئله در حدّ اعجاز روشن شد، کسی که در برابر انبیا بایستد، خداوند بعد از اتمام حجّت به حیات او در نهایت خواری خاتمه میدهد.
اعجاز ابتدایی و پیشنهادی
معجزات انبیا گاهی «ابتدایی» بود و گاهی «اقتراحی» یعنی گاهی بدون درخواست تا پیشنهاد مردم معجزه میآوردند و زمانی مردم از پیامبران خود میخواستند تا معجزهای نشان دهند و پیامبران نیز به اذن خداوند، معجزهای میآورند. گرچه برخی انسانها با بررسی دعوت پیامبر به صحت آن پی برده، ایمان میآوردند یا با تأمّل در حال مدعی نبوّت به درستی دعوی وی مطلع شده او را به عنوان پیامبر میشناختند و به او ایمان میآوردند، بدون این که معجزه طلب کنند، لیکن توده مردم ابتدا با اعجاز صدق دعوی را ثابت میکردند، سپس صحت دعوت را میپذیرفتند.
اگر مردم عصری بعد از ظهور معجزه به پیامبر خود ایمان نمیآوردند، خداوند به آنان مهلت لازم را میداد و اگر تمرّدشان ادامه مییافت، آنان را به دست عذاب میسپرد.
تذکّر: بررسی احکام مشترک بین انبیا و تحقیق پیرامون شرایط و اوصاف نبوّت عامه یک سلسله مطالب تاریخی و اجتماعی مشترک را به همراه دارد که آنها گرچه از لوازم نبوّت نخواهند بود ولی از لوازم جامعه جاهل میباشد و لازمه آن، که صبر و پایداری است از اوصاف عمومی و مشترک انبیاست.
اعجاز به اذن خدای سبحان
خداوند در غالب مواردی که اعجاز پیامبران بازگو میشود تذکر میدهد که معجزه آنان به اذن خداست. از آن جا که «دعوت» انبیا به توحید ربوبی است و «دعوی» آنان درباره رسالت و نبوّت خودشان است، این دعوی باید مطابق با آن دعوت باشد. آنها هرگز نمیتوانند ادعایی داشته باشند که با دعوتشان نسازد. دعوت همه انبیاء به توحید است. به این معنا که در عالم جز خدا، احدی مؤثر نیست؛ پس اگر ادعایشان این باشد که در آوردن معجزات مستقل هستند، این «دعوی استقلال» با آن «دعوت به توحید» سازگار نیست. پس اگر دعوی انبیا این است که ما پیغمبریم و معجزه میآوریم، به این معناست که نبوّت ما عطیه خداست و معجزه ما نیز به اذن اوست.
نَفْس قوی و ملکوتی پیغمبر در مجرای فیض هستی قرار دارد و همانگونه که نفس هر انسانی با ولایت تکوینی بربدن خود مسلط است؛ رسول نیزبه اذن خدا بر همه نظام هستی به مقدار شعاع ولایتش مؤثر است. انبیا گرچه نسبت به جهان هستی ولایت تکوینی دارند، اما ولایت تکوینی آنان مظهر ربوبیت حق و زیر پوشش تدبیر خداوند قدیر است. آنها به اذن خدا معجزه میآورند، چنانکه سلطه تکوینی روح بر تن مظهر قدرت و ربوبیت حق است و هرگز ولایت روح بر بدن استقلالی نخواهد بود؛ زیرا هیچ موجودی در هیچ کاری مستقل نیست، مگرخداوند سبحان.
نباید توقع داشت که انبیا فعال مایشاء باشند. انبیا بر جهان سلطه تکوینی دارند، همان طور که نفس بر بدن سلطه تکوینی دارد؛ لیکن، هم سلطه نفس بر بدن و هم سلطه انبیا بر کاینات به اذن خداست و تا خداوند اذن ندهد، آنان قادر بهانجام معجزه نخواهند بود؛ پس چنین نیست که هر روز پیشنهاد اعجاز به انبیا داده شود و آنان نیز معجزهای بیاورند: «ولقد أرسلنا رسلاً من قبلک وجعلنا لهم أزواجاً وذرّیةً وما کان لرسولٍ أن یأَتی بآیةٍ الّا بإذن الله لکُّل أجلٍ کتاب»[6].
مضمون این آیه، نهی تشریعی نیست تا پیامبر را از آوردن معجزه بدون اذن خدا نهی کند، بلکه مفاد آن، بیان عجز تکوینی انبیاست. یعنی انبیا این قدرت را ندارند که بدون اذن خداوند این کار را انجام دهند. هم اصل اعجاز و هم نحوه و خصوصیت آن به اذن و دستور الهی است.
این مطلب کلی که هر پیامبری با بینه و میزان آمده است، درباره بسیاری از انبیا به عنوان قضایای شخصی و جزئی مطرح است؛ به این صورت که خداوند ابتدا اصل کلی را بیان میدارد، سپس قضایای شخصی و جزئی را که مصادیق آن اصل جامع است ذکر میکند.
پانوشت:
۱. سوره حدید، آیه ۲۵.
۲. سوره ابراهیم، آیه ۱.
۳. سوره مائده، آیه ۶۴.
۴. سوره اسراء، آیه ۵۹.
۵. سوره انفال، آیه ۴۲.
۶. سوره رعد، آیه ۳۸.
منبع: پایگاه جامع شناخت بهائیت
افزودن نظر جدید