نقش علی (ع) در فتوحات خلفاء
از مواردی که مسیحیان به مسلمانان ایراد میگیرند، این است که اسلام با شمشیر خود را گسترش داده است. اگر شمشیر نبود، الان اسلامی وجود نداشت. آنها برای اثبات مدعای خود، فتوحات خلفا را مطرح میکنند. این در حالی است که شیعیان نگاه مثبتی به فتوحات ندارند. اهل سنت بیان میکنند که اگر میگویید شعیان نگاه خوبی به فتوحات ندارند پس چرا حضرت علی (ع) با خلفا همکاری داشته است؟
در جواب باید گفت:
تمام آن چه كه از آن با عنوان همكاری امیر مؤمنان علیه السلام با خلفا یاد میشود به سه دسته تقسیم میشود:
1. مشورت در امور قضائی؛
2. مشورت در امور دفاعی و جنگی؛
3. مشورت در مسائل علمی و حلّ مشكلات اعتقادی.
نقش امیر المؤمنین در این موارد حد اكثر به اندازه پاسخ به درخواست ارشاد وراهنمائی طرف مقابل است كه وظیفه هر مسلمانی است. حتی اگر طرف مشورت غیر مسلمان باشد، باز هم وظیفه دارد كه با نهایت امانتداری وی را راهنمایی كند؛ چه رسد به این كه اگر مسأله حفظ اساس اسلام و دین خدا در میان باشد.
ابن حجر هیثمی به نقل از رسول خدا مینویسد:
در هر قرنی افراد عادلی از اهل بیت من در بین امتم خواهند بود كه تحریف گمراهان ونسبتهای ناروا وباطل و تاویلهای نادانان را از دین پاك ودور میكنند، آگاه باشید! پیشوایان شما فرستادگان شما نزد خداوند میباشند، پس بنگرید كه چه كسانی را میفرستید.
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی (متوفای973هـ)، ج 2، ص 441، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله التركی - كامل محمد الخراط.
امیر مؤمنان علیه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشینی به حق رسول خدا صلی الله علیه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ایشان را غصب كردند؛ ولی این موضوع دلیل نمیشود كه به دیگر وظایف خود عمل نكند؛ زیرا گاهی تدبیرها و تصمیمگیریهای غلط خلفا سبب میشد، اساس اسلام به خطر بیفتد؛ در این موارد امام وظیفه داشت كه اجازه ندهد شریعت اسلامی قربانی ندانم كاریها شود؛ مثلاً در قضیه جنگ نهاوند، پادشاه ایرانیان لشكر عظیمی را برای نابودی اسلام فراهم كرده بود و اگر تدبیر امیر مؤمنان علیه السلام نبود، نه تنها لشكر عمر كه به طور قطع تمام مسلمانان و اسلام از بین میرفت.
در چنین موقعیتی امیر المؤمنین علیه السلام وظیفه دارد كه نظام اسلامی و دین نوپا را حفظ كند؛ چون وظیفه او همانند هر فرد مسلمان دیگر، حفظ دین است.
در داستان شوری میفرماید:
مردم با ابوبكر بیعت كردند در حالی كه به خدا سوگند من از او سزاوار تر وشایسته تر بودم، ولی از ترس باز گشت و گرایش مردم به دوران كفر وجاهلّیت وكشیده شدن شمشیرها برای زدن گردن یكدیگر، سكوت كردم وشنیدم ومخالفت نكردم، سپس با عمر بیعت كردند، در حالی كه از او سزاوارتر وشایسته تر بودم، ولی باز هم شنیدم وكوتاه آمدم تا به كفر وبرادر كشی باز نگردند.
جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الكبیر)، الحافظ جلال الدین عبد الرحمن السیوطی (متوفای911هـ) ج 12 ص 54
تاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی (متوفای571هـ) ج 42، ص 434، ناشر: دار الفكر - بیروت - 1995، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری.
در حقیت امیر مؤمنان علیه السلام بین ارتداد مردم و بازگشت به رسوم جاهلی و میان صبر و شكیبائی در برابر ظلمها و همكاری با خلفا، یكی را باید انتخاب میكرد كه طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه وآله، گذشتن از حق غصب شده خود و همكاری با خلفا را ترجیح داد تا اصل و اساس اسلام به خطر نیفتد.
دفاع از مظلوم، وظیفه امام بود:
دخالتهای امیر مؤمنان علیه السلام در امور قضائی در مواردی بود كه عدم آگاهی خلفا به پیش پا افتاده ترین احكام اسلامی سبب میشد كه حقی از بیچاره ای ضایع و به مظلومی از مسلمانان ظلم شود. در حقیقت آنها پناهی جز امیر المؤمنین علیه السلام نداشتند و اگر امام دخالت و از حق آنان دفاع نمیكرد، به یقین راهی برای استیفای حقوقشان نمی یافتند.
آن حضرت در خطبه شقشقیه، یكی از دلائل قبول حكومت را بعد از كشته شدن عثمان، عهد و پیمانی میداند كه خداوند از علما برای دفع ظلم از بیچارگان گرفته است:
سوگند به خدایى كه دانه را شكافت و جان را آفرید، اگر حضور فراوان بیعت كنندگان نبود، و یاران حجّت را بر من تمام نمىكردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهایش مىساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سیراب مىكردم، آنگاه مىدیدید كه دنیاى شما نزد من از آب بینى بزغالهاى بى ارزشتر است.
برای روشن تر شدن مطلب فقط به یك مورد از دخالتهای امام در امور قضائی اشاره میكنیم:
ابن عباس میگوید: زن دیوانه ای را كه زنا كرده بود نزد عمر آوردند، با عده ای مشورت كرد و سپس دستور داد سنگسارش كنند. هنگامی كه او را برای اجرای حدّ میبردند، از كنار علی علیه السلام عبور كردند، فرمود: این زن چه كار كرده است؟ گفتند: دیوانه ای است از فلان قبیله كه زنا كرده است وعمر دستور به رجم وی داده است. فرمود: او را بر گردانید، سپس نزد عمر آمد و فرمود: مگر نمی دانی از سه نفر تكلیف بر داشته شده است: 1. دیوانه تا زمانی كه عاقل شود؛ 2. انسان خوابیده تا بیدار شود؛ 3. بچّه تا به سن بلوغ به رسد. عمر گفت: آری، شنیده ام، فرمود: پس این زن را رها كن، عمر او را آزاد كرد و شروع به تكبیر گفتن نمود.
مواردی از این قبیل به روشنی اثبات میكند كه حضور امیر مؤمنان علیه السلام نقش تمام كنندهای در احیای احكام الهی داشته و از طرفی پشتوانهای محكم بر احقاق حقوق ستمدیدگان وجلوگیری از ظلم وستمگری داشته است.
استفاده از دانش فقهی و آگاهی از احكام دین، امیر مؤمنان علیه السلام را وادار میكند كه در مواردی از این قبیل سكوت نكند و از اجرای حد باطل جلوگیری طبق نقل سمعانی مشابه این قضیه در زمان عثمان نیز اتفاق افتاده بود كه اگر امیر مؤمنان علیه السلام دخالت نمیكرد، زنی مؤمنه به همراه فرزندی كه در شكم داشت، قربانی جهل خلیفه به احكام اسلامی میشد.
أن امرأة أتت بولد لستة أشهر من وقت النكاح، فجاء زوجها إلى عثمان فی ذلك. فهم عثمان رضی الله عنه برجمها، فقال علی: لا سبیل لك علیها؛ لأن الله تعالى یقول: «وحمله وفصاله ثلاثون شهرا» وقال: «والوالدات یرضعن أولادهن حولین كاملین» فإذا ذهب الفصال حولین، بقی للحمل ستة أشهر، فتركها عثمان.
زنی شش ماهه فرزندش را به دنیا آورد، همسرش نزد عثمان رفت وداستان را برای خلیفه تعریف كرد، عثمان تصمیم به اجرای حدّ گرفت، علی علیه السلام فرمود: حق نداری حد جاری كنی؛ زیرا خداوند میفرماید زمان بارداری و شیر دهی سی ماه است، ونیز فرمود: مادران باید فرزندانشان را دو سال كامل شیر دهند، وچون دوران شیر خوارگی كه دو سال است كم شود برای حمل شش ماه میماند، عثمان پس از شنیدن سخنان امیر علیه السلام آن زن را رها كرد.
تفسیر القرآن، أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار السمعانی (متوفای489هـ) ج 1، ص 236، ناشر: دار الوطن - الریاض - السعودیة - 1418هـ- 1997م، الطبعة: الأولى، تحقیق: یاسر بن إبراهیم و غنیم بن عباس بن غنیم.
مرجعیت علمی امام امیر المؤمنین علیه السلام:
امام با دانش فراگیر كه حاصل عنایات خداوندی و حضور در مكتب صاحب وحی بود مسؤولیت پاسخ گوئی و گره گشائی از مشكلات و معضلات علمی را به دوش میكشید و مسلمان و غیر مسلمان آن حضرت را پناهگاهی مناسب برای شكوفائی ذهن و فكر خویش میدانستند و در هر موضوعی كه احساس نیاز میكردند به تنها مردان میدانهای علوم و دانش مراجعه میكردند. به همین جهت بخش مهمی از همكاریهای امیر المؤمنین علیه السلام با خلفا مربوط به مسائلی میشد كه در فهم و پاسخ آن دچار مشكل میشدند و مجبور میشدند كه از امیر المؤمنین علیه السلام در باره آن سؤال كنند.
در چنین مواردی وظیفه امام و هر اندیشمند آگاهی است تا پاسخهای لازم و قانع كنندهای ارائه دهد و دیگران را از دانش خویش بی نصیب نگذارد.
بنابراین نمیتوان پاسخ به سؤالات آن حضرت را به حساب همكاری با خلفا گذاشت و رضایت آن حضرت را از حكومت آنها استنباط كرد.
دفاع امیر مؤمنان علیه السلام از اسلام بود، نه از خلفا:
مشورتها و همكاریهای امیر مؤمنان با خلفا در زمینههای دفاعی و جنگی نیز منحصر میشود به مواردی كه بحرانهای سیاسی و نظامی ـ به خاطر سوء تدبیر حاكمان ـ اصل و اساس جامعه اسلامی را به خطر میانداخته است، بنابراین نباید این گونه راهنمائیها و همكاریها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضایت از آنها گذاشت؛ زیرا آن حضرت در حقیقت از ثمره بیست و سه سال زحمت طاقت فرسای رسول خدا و جانفشانیهای خودش در گسترش اسلام حفاظت و نگاهبانی میكرد، نه از حكومت خلفا یا تأیید لشكر كشیها و جنگهای خلفا.
برای روشن شدن مطلب به یك مورد از این بحرانها اشاره میكنیم كه امیر مؤمنان با تدبیر معجزه آسای خود اسلام را از خطر نابودی كامل نجات داد.
جنگ نهاوند از خطرناكترین جنگهای صدر اسلام بود؛ زیرا لشكر شكست خورده ایرانیان برای جبران آنچه در جنگهای گذشته از دست داده بود، لشكر عظیمی را از سراسر ایران متشكل از 150 هزار نفر تشكیل داد تا این بار نه تنها لشكر مسلمانان را در كوفه شكست دهد؛ بلكه تمام كشور اسلامی را تصرف و اسلام را نابود كند.
ابن اثیر جزری در باره تعداد لشكر ایرانیان در این جنگ مینویسد:
حادثه وجنگ نهاوند پس از شكست ایرانیان بود كه در نهاوند تعداد یكصدو پنجاه هزار نفر به فرماندهی فیروز گرد آمدند.
الكامل فی التاریخ، أبو الحسن علی بن أبی الكرم محمد بن محمد بن عبد الكریم الشیبانی (متوفای630هـ) ج 2، ص 412، ناشر: دار الكتب العلمیة - بیروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقیق: عبد الله القاضی.
برای روشن شدن حساسیت این جنگ و نقش شكست و یا پیروزی مسلمانان در سرنوشت مسلمانان، اصل نامه عمار یاسر را از كتاب الفتوح ابن أعثم نقل میكنیم.
عمار یاسر این گونه مینویسد:
مردم ری، سمنان، ساوه، همدان، اصفهان، قم، كاشان، راوند، فارس، كرمان و اطراف آذربایجان در سرزمین نهاوند با یكصد و پنجاه هزار سواره نظام و پیاده نظام تحت فرماندهی چهار نفر از پادشاهان، با مردانی مصمم و تجهیزات كامل و مركبهایی نیرومند و سلاحهایی مجهّز جمع شده و پیمان بسته و هم قسم شده اند، تا ما را از سرزمین مان بیرون كنند؛ اما دست خدا بالای همه دست ها است.
بدان كه تمام یاران و دوستان ما را در شهرهایشان كشتهاند و به سرزمینهایی كه آزاد كردهایم نزدیك شدهاند و تصمیم دارند شهرهای ما را یكی پس از دیگری تا كوفه تصرف نمایند، به خدا سوگند ما از آنچه خبر از آنان میرسد در هراسیم، این نامه را نوشتم تا خودت تصمیم بگیری و ما را راهنمائی كنی.
پس از دریافت نامه توسط عمر، چنان ارتعاشی بر بدنش افتاد كه مسلمانان صدای برهم خوردن دندانهای وی را میشنیدند.
ابن اعثم این چنین ادامه میدهد:
وقتی كه نامه به دست عمر رسید و آن را خواند و از مضمون آن آگاه شد، لرزه بر اندامش افتاد كه از شدت ناراحتی، مسلمانان صدای بر هم خوردن دندانهایش را میشنیدند، از جایش حركت كرد و داخل مسجد شد وفریاد زد: مهاجران و انصار كجایند؟ همه جمع شوید، خدا شما را رحمت كند، كمكم كنید، خدا شما را كمك كند.
سپس گفت: ای مردم ! امروز روز غم و اندوه است، بشنوید كه از عراق چه خبری رسیده است، گفتند: چه اتفاق افتاده است؟ گفت: مردم ایران همه از هم جدا و متفرق بودند؛ ولی با دمیدن شیطان گرد هم جمع شدهاند و دوستان ما را در شهر ها كشته اند، این نامه عمار یاسر است كه از كوفه نوشته است: یكصد و پنجاه هزار نفر در سر زمین نهاوند گرد آمده و عدهای از آنان تا شهرهای حلوان و خانقین و جلولاء پیشروی كرده اند، قصد آنان تصرف مدائن و كوفه است، اگر به این دو شهر برسند مصیبت و صدمهای بر اسلام وارد خواهد شد كه جبران نخواهد داشت، شما را به خدا نظرتان را برای من بازگو كنید.
اطرفیان خلیفه؛ از جمله طلحة بن عبید الله، زبیر بن عوام، عبد الرحمن بن عوف، چیزی جز دلداری دادن، چیزی نداشتند كه با عنوان راهكار به خلیفه پیشنهاد كنند. عمر پس از شنیدن سخن هر یك، ارتعاش بدنش بیشتر شد و میگفت:
أرید غیر هذا الرأی.
تا این كه عثمان بن عفان پیشنهاد كرد تا شخص عمر با همه مهاجران و انصار برای نابودی لشكریان ایران پیش قدم شود.
عثمان به عمر گفت: خودت همراه مهاجران و انصار برای در هم كوبیدن شوكت گردن كشان حركت كن... به مردم شام نامه به نویس تا از شام حركت كنند و تو را یاری كنند، به مردم یمن نامه به نویس تا از یمن حركت كنند، سپس مردم مدینه و مكه با تو همراه میشوند تا به كوفه و بصره برسی، لشكری بزرگ برای رویاروئی با دشمنان فراهم خواهد آمد.
عمر كه از پیشنهاد عثمان دلش آرام نگرفته بود، ناگزیر دست به دامن «پناه امت» و مشكل گشای زمانش شد و گفت:
یا أبا الحسن ! لم لا تشیر بشیء كما أشار غیرك؟
ای ابو الحسن ! چرا مانند دیگران راهنمائی و نظر نمی دهی؟
علی علیه السلام مهر سكوت را شكست و مانند همیشه دل سوزانه برای عزّت و نجات امت اسلامی هر آن چه لازم دانست به عمر پیشنهاد نمود:
اگر به مردم شام نامه به نویسی و آنان برای كمك، شام را ترك كنند، ترس از آن است كه نصرانیان تحت فرماندهی هرقل سرزمین آنان را هدف قرار دهد، مساجد را ویران و مردان را بكشد، اموال را غارت و زنان را به اسارت گیرد. و اگر به مردم یمن نامه به نویسی تا به كمك بشتابند، ایمن از مردم حبشه نخواهند بود كه بر سرزمین آنان بتازند و اموالشان را غارت و زنانشان را به اسارت گیرند و فرزندانشان را بكشند.
و اگر خودت با مردم مكه و مدینه به طرف بصره و كوفه حركت كنی و زمین را دور بزنی تا به دشمن برسی، مسلمانان پشتیبان و پناهگاهی نخواهند داشت تا به او تكیه كنند؛ پس در مدینه بمان كه برای دشمن سختتر و وحشت را در دل آنان بیشتر میكند؛ چون اگر خودت به جنگ ایرانیان بروی خواهند گفت رهبر عربها تنها مانده و نفراتش كم است و با دلگرمی بیشتری خواهند جنگید، پس سربازان را روانه كن وخودت بمان.
كتاب الفتوح، العلامة أبی محمد أحمد بن أعثم الكوفی (متوفاى314 هـ)، ج 2 ص290 ـ 295، تحقیق: علی شیری ( ماجستر فی التاریخ الإسلامی ) ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزیع، چاپ: الأولى، 1411هـ.
اگر امیر مؤمنان در چنین مسأله مهمی دخالت و راهنمائی نمی كرد، چه سرنوشتی در انتظار اسلام و مسلمین بود؟
آیا میتوان ادعا كرد كه امیر مؤمنان از خلیفه دفاع و برای او خیرخواهی كرده است؟!
آیا این گونه مشورت دادن و راهنمایی كردن میتواند رضایت و تأیید آن حضرت را از حكومت خلفا ثابت كند؟!
چرا على (ع) در فتوحات شركت نداشت؟
امیرمؤمنان علیه السلام كه به سبب شجاعت ها و فداكارى هاى فراوان در نبردهاى دوران پیامبر صلى الله علیه وآله و مهارت هاى بسیار در امور جنگى، كارنامه درخشانى از خویش به یادگار گذاشته بود، نقش تعیین كننده امیر مؤمنان در نبردهاى عصر پیامبر صلى الله علیه وآله هم چون پیكارهاى بدر، احد، خندق، خیبر و... از او یك جنگاور تمام عیار و بلامنازع ساخته بود؛ چنان كه خود مى فرماید:
وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً، وَأَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی ! لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَمَا بَلَغْتُ الْعِشْرِینَ.
نهج البلاغه، خطبه 27.
آیا یكى از قریش تجربههاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ و آیا كسى در پیكار توانست از من پیشى بگیرد؟ هنوز بیست ساله نشده بودم كه در میدان نبرد حضور فعال داشتم.
خلیفه دوم، عمر بن خطّاب اعتراف مى كند:
واللّه لولا سیفه لما قام عمود الإسلام.
ابن أبى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82.
اگر شمشیر علی علیه السلام نبود، عمود خیمه اسلام استوار نمیشد.
با توجه به این ویژگیها، خلفا نمى توانستند در برابر دوری علی علیه السلام از میادین نبرد بى تفاوت باشند؛ چراكه شركت نكردن امیر مؤمنان در فتوحات و انزواى حضرت مى توانست این سؤال را در اذهان مسلمانان برانگیزاند كه چرا على بن ابى طالب علیه السلام با آن همه سوابق درخشان در نبردهاى گذشته، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمین هاى كفر و شرك رسیده است، بى تفاوت و یا منزوى است؟
مگر چه اتّفاقى افتاده و چه تغییرى حاصل شده كه امیر مؤمنان در هیچ یك از جنگ ها شركت نمى كند؟
آیا جهاد با مشركان را واجب نمى داند؟ ! و یا خلافت خلفا را مشروع نمى داند و این جنگ ها را بدعت مى داند؟ یا این كه نشر اسلام را در سایه به اصطلاح فتوحات (شما بخوانید در سایه شمشیر) معقول نمى داند؟ و نمى خواهد آیندگان به آیین سراسر مهر و عطوفت اسلام، به صورت یك دین خشونت محور نگاه كنند، و عملكرد خلاف دین و عقل فرماندهان را به حساب اسلام بگذارند؟
آمار مشورتهای خلفا با امیر مؤمنان علیه السلام:
توجه به تعداد نظر خواهیها و مشورت و در خواست كمك فكری از امیر مؤمنان علیه السلام، از یك طرف نشان دهنده در ماندگی خلفا در حلّ مشكلات و نیازمندی آنان به دانش و تجربه امیر مؤمنان است، و از طرفی محدود بودن موارد مراجعه و نظر خواهی است كه گویای ارتباط اندك و دور بودن از مسائل حكومتی است.
محقق معاصر شیخ نجم الدین عسكرى در كتاب «علی والخلفاء» مینویسد:
ابوبكر در 2 سال و 3 ماه (27 ماه) دوران خلافت خویش 14 مورد به حضرت مراجعه داشته است.
علی والخلفاء، ص 73 - 97.
از مجموع 14 مورد: 9 مورد پرسشهاى علمى؛ 4 مورد احكام شرعى و قضاوت؛ 1 مورد نظامى بوده است.
گفتنى است كه از 14 مورد فقط 4 مورد (3 مورد علمى و1 مورد شرعى) مراجعه مستقیم ابوبكر به امام بوده است. در 9 مورد باقیمانده: در 2 مورد پس از مشاوره خلیفه با صحابه، امام نظر خود را اظهار نموده، در 2 مورد به علت حضور در صحنه اظهار نظر كرده؛ در 3 مورد به امام خبر رسیده اقدام نموده است. در 2 مورد شخصی واسطه بین امام و خلیفه بوده است.
آیا صحیح است كه بگوییم: ابوبكر در مدت خلافت خود در همه كارهاى مهم با على علیه السلام مشورت مىكرده وهیچ عملی بدون نظرخواهی انجام نداده است؟.
عمر بن خطاب در 10 سال و 5 ماه (125 ماه) دوران خلافت، 85 مورد به حضرت امیر علیه السلام مراجعه داشته است.
علی والخلفاء، ص 99 – 333.
از مجموع 85 مورد مشورت خواهی عمر از امام على علیه السلام، 59 مورد امور قضایى؛ 21 مورد پرسشهاى علمى؛ 3 مورد امور مالى؛ 2 مورد امور نظامى بوده است.
جالب توجه این جا است كه از مجموع 85 مورد: 27 مورد به امام علیه السلام مراجعه ابتدایى و مستقیم داشته است؛ 13 مورد مسائل شرعى و قضایى، 2 مورد امور مالى و 1 مورد پرسش علمى، خلیفه ابتدا به صحابه مراجعه كرده سپس نظر امام را پرسیده است.
در باقیمانده موارد نیز حضرت در صحنه حضور داشته و اظهار نظر فرموده است؛ یعنى در 42 مورد با این كه دسترسى به امام امكان پذیر بوده وجود حضرت نادیده انگاشته شده است.
با توجه به نكات یادشده آیا صحیح است به دروغ ادعا شود كه حضرت عمر پیوسته در مشكلات و گرفتارىها به امیر مؤمنان مراجعه مىكرد؟
عثمان در 12 سال (144 ماه) دوران خلافت 8 مورد به حضرت مراجعه داشته است.
علی والخلفاء، ص 335 – 345.
از مجموع 8 مورد دخالت امام در امور زمان عثمان:
أوّلاً: تمام این امور در حوزه بیان مسائل شرعى و نحوه اجراى حدود وقضاوت بوده است؛
ثانیاً: 3 مورد رجوع مستقیم خلیفه به امام بوده و 4 مورد امام در صحنه حاضر بوده و اظهار نظر فرموده است.
جالب این در یكى از موارد عثمان به امام گفت: «إنّك لكثیر الخلاف علینا».
مسند أحمد، ج 1 ص 100.
معاویه هفت مورد به امیر مؤمنان علیه السلام مراجعه داشته است.
علی والخلفاء، ص 329 - 358.
على (ع) سیره شیخین را قبول نداشت:
آرى، از دیدگاه على (علیه السلام) مشروعیت عملکرد خلفا مورد سؤال است، به طورى که در قضیه شوراى شش نفره، سه بار به حضرت پیشنهاد قبول خلافت به شرط عمل به سیره شیخین مى دهند، ولى حضرت با قاطعیت تمام رد مى کند. احمد بن حنبل مى نویسد: عاص بن وائل گوید: به عبد الرحمان گفتم: چگونه با وجود شخصیّتى مانند على، با عثمان بیعت کردید؟ پاسخ داد: گناه من چیست که سه مرتبه به على پیشنهاد کردم که خلافت را به شرط عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبر و سیره ابوبکر وعمر بپذیرد، ولى قبول نکرد; ولى عثمان زیر بار این پیشنهاد رفت (مسند احمد، ج 1، ص 75 و فتح البارى، ج 13، ص 170).
سوال دیگر اینکه چرا علی و حسنین علیهم السلام در هیچ کدام از این فتوحات شرکت نکردند؟
برگرفته از سایت ولی عصر
افزودن نظر جدید