دیدگاه مرحوم پرویز رجبی درباره هخامنشیان
مرحوم دکتر پرویز رجبی، تاریخدان معاصر: هخامنشیان، محاسن و معایب بسیار داشتند، اما بدترین دشمنِ هخامنشیان، طرفداران افراطی آن هستند؛ چون تاریخ را، واقعیتها را، حقایق را تحریف میکنند.
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دکتر پرویز رجبی (۱۳۱۸-۱۳۹۰) تاریخ پژوه معاصر ایرانی و فارغ التحصیل دانشگاه گوتینگِن آلمان، در مصاحبه با روزنامه اعتماد، انتقاداتی را نسبت به هخامنشیان مطرح کرد که واکنش تند و غیر اخلاقیِ جریان باستانگرا را در پی داشت؛ جریانی که دَم از آزادی، انسانیت و حقوق بشر میزنند، اما غالباً هر انتقاد و هر سخن ناخوشایندی را با فحاشی و تهدید و تحقیر پاسخ میدهند.
این مصاحبه در ۱۳۸۸/۸/۱۲ منتشر شد، لیکن در اثر فشارهای جریان زرتشتی - باستانگرا، از سایت این روزنامه حذف شد، اما پیش از حذف، در سایتهای گوناگون بازنشر شده بود که در ادامه بخشهایی از این مصاحبه را میخوانیم:
بزرگ ترین خائنان به تاریخ هر ملتی شیفتگان آن تاریخ هستند. بزرگ ترین خائن تاریخ ایران دانشجویی است که شیفته [افراطی] تاریخ ایران است. از فرط شیفتگی حقایق را کتمان میکند یا ندید میگیرد. در درون هر ایرانی یک ادارهی سانسور وجود دارد. من که در درونم یک نهاد سانسور و ضدّ شفافیت دارم، چطور میتوانم به نهادهای سانسور ایراد بگیرم؟
ایرانیهایی در زمان هخامنشی داریم که برای شاه آدم قربانی کردهاند، ولی این یک رویهی عمومی نبوده است. وقتی شاه میمُرد تمام خدمه و زنهایش و رئیس دیوانش را خفه میکردند با او چال میکردند که تنها نباشد. این را در جای خودش میشود صحبت کرد، نه اینکه تعمیم بدهیم.
آن استوانه [استوانه کوروش] یکی از ارزشمندترین اشیای جهان است، ولی منشور آزادی و حقوق بشر نیست. اگر این طور بود پس کوروش بزرگ در بین النهرین چه کار میکرد که آزادی بدهد؟ کوروش در بابل و بین النهرین، برخی جاها را نیز آتش زد و سوزاند و از بین برد. او سه امپراتوری بزرگ جهان را از بین برد... آخر چرا فراموش می کنیم؟ آیا چهل هزار سرباز همراه او نبودند؟ شکم چهل هزار سرباز باید پر شود. این آدمها سپر خود را به در خانههای فتح شده میزدند و وارد میشدند و هر کاری دوست داشتند، میکردند. اگر به زیبایی اعلامیه کوروش توجه میکنیم باید به این موارد هم توجه کنیم. این ادعای بزرگی است که کوروش نخستین فرمان آزادی بشر را صادر کرد و در کنار آن به فرهنگ نابود شده بین النهرین توجه نکنیم.
تمام نوشتهها (قبل از ورود اسلام به ایران)... در مدح شاهان بود. ما ایرانیها ملت روایی هستیم و کمتر علاقه به نوشتن وجود داشت. در زمان هخامنشی و اشکانی ابرقدرت هستیم، اما هومر (Homer: شاعر و داستاننویس باستانی یونان) و هرودوت (Herodotus: مورخ باستانی یونان) و گزنفون (Xenophon: دیگر مورخ باستانی یونان) نداریم. به این کارها علاقه نداشتیم.
اگر خیلی بی طرف بخواهیم حرف بزنیم، ما خبر نداریم در دوره ساسانیان و هخامنشیان از نظر رشد هویتهای فردی و خلاقیتها چه شرایطی رایج بوده است، ولی این پرسش مطرح می شود که چرا خبر نداریم؟ چرا این خبرها یک باره شروع میشود؟ در بیست سال اول دوره اسلامی آدمهای مشهور که یا سردار هستند یا کشاورز، افراد دانا و نامدار در جامعه پیدا میشوند. این یک خصیصهی دوره اسلامی به شمار میآید... وقتی اسلام به ایران آمد، ما هزار سال با روم و یونان جنگیده بودیم و همیشه تیسفون خط عطف و نقطه مرز بود، در حالی که بعد از دو هزار سال به سختی میتوانیم واژه یونانی در فارسی پیدا کنیم، اما چطور شد عربها با اسلام از خجند و مشهد و سمرقند و بخارا سر در آوردند و اینجا مرکز جهان اسلام شد؟
دیدگاهها
saman
1403/07/01 - 05:55
لینک ثابت
کانال «باستاننامه» پیرامون
افزودن نظر جدید