سیاست پیامبر(ص) در برخورد با دشمنان اصلی اسلام
.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) پنج دشمن اصلی در مقابل خود در حکومت میبیند که جامعه اسلامی را تهدید میكنند؛
1. قبایل نیمه وحشی اطراف مدینه كه تمام زندگی آنها عبارت از جنگ و خونریزی و غارت و به جان هم افتادن بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برای استقرار نظام اجتماعیِ سالم و مطمئن و آرام در مدینه باید برای این دشمنان، چاره اندیشی میكرد. در هر كدام از آنها اگر نشانه صلاح و هدایت بود، حضرت با آنها پیمان بست تا تعرّض نكنند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بر عهد و پیمانِ خودش، بسیار پافشاری میكرد و پایدار بود.
2. مشرکین مكه كه حكومت نداشتند، اما یك گروه اشرافِ متكبّرِ قدرتمندِ متنفّذ با هم بر مكه حكومت میكردند. اینها با هم اختلاف داشتند، اما در مقابل حکومت اسلامی، با یكدیگر همدست بودند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) میدانست خطر عمده از ناحیه آنهاست؛ لذا سراغ آنها رفت. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) جنگ بدر را شروع كرد؛ آنها هم با تعصّب و پیگیری و لجاجت به جنگ آن حضرت آمدند و امیدوار بودند كه بتوانند این حکومت نوپا را ریشه كن كنند. جنگ اُحد و جنگ های متعدد دیگری كه اتفاق افتاد، در همین زمینه بود و آخرین جنگی كه آنها سراغ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آمدند، جنگ خندق بود. همه نیرویشان را جمع كردند تا اسلام را ریشه کن کنند و آسوده برگردند؛ اما مفتضح و مأیوس و ناكام برگشتند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود تمام شد؛ این آخرین حمله قریش مكه به ماست.
3. یهودیها، بیگانگانِ نامطمئنی كه به طور موقت حاضر شدند با پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در مدینه زندگی كنند؛ اما دست از موذی گری و اخلال گری و تخریب بر نمیداشتند. این دشمنان، سازمان یافته بودند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تا آنجایی كه میتوانست، با آنان مدارا كرد؛ اما بعد كه دید یهودیان، اهل مدارا نیستند، مجازاتشان كرد. هر كدام از سه قبیله یهود، عملی انجام دادند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) طبق آن عمل، آنها را مجازات كرد.
قبیله بنیقینقاع به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خیانت كردند؛ حضرت سراغشان رفت و فرمود باید از آنجا بروند. آنها كوچ كردند و تمام امكاناتشان برای مسلمانها ماند.
دسته دوم، بنینضیر هم خیانت كردند؛ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود مقداری از وسایلتان را بردارید و بروید؛ آنها هم مجبور شدند و رفتند.
دسته سوم بنیقریظه بودند كه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به آنان امان داد و با آنها پیمان بست؛ اما در جنگ خندق ناجوانمردی كردند و از پشت به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) خنجر زدند! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) ماجرا را فهمید. با تدبیر هوشمندانه، كاری كرد كه بین اینها و قریش به هم خورد؛ بعد كه قریش و همپیمانانشان شكست خوردند، غزوه بنی قریظه اتفاق افتاد و چون خیانت شان بزرگتر بود و قابل اصلاح نبودند، با تدبیر و قدرت شرّ آنان را از سر مسلمانها رفع كرد و در هیچكدام از این قضایا، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) نقض عهد نكرد.
4. منافقین که در داخل مردم بودند؛ كسانی كه به زبان ایمان آورده بودند، اما در باطن ایمان نداشتند؛ مردمان پست، معاند، تنگنظر و آماده همكاری با دشمن که البته سازمان یافته نبودند. فرق منافقین با یهودیان همین بود. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با دشمن سازمان یافتهای كه آماده و منتظر حمله است تا ضربه بزند، مثل برخورد با یهود رفتار میكند و به آنها امان نمیدهد؛ اما دشمنی را كه سازمان یافته نیست و لجاجتها و دشمنیها و خباثتهای فردی دارد و بیایمان است، تحمّل میكند.
عبداللَه بن ابی، یكی از دشمنترین دشمنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود. تقریباً تا سال آخر زندگی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) این شخص زنده بود؛ اما پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با او رفتار بدی نكرد. درعین حال كه همه میدانستند او منافق است؛ ولی با او مماشات كرد؛ مثل بقیه مسلمانها با او رفتار كرد؛ سهمش را از بیتالمال داد، امنیتش را حفظ كرد، حرمتش را رعایت كرد. با اینكه به همراه دیگر منافقان بدجنسی و خباثت میكردند و در سوره بقره، آیاتی مربوط به همین منافقین است.
وقتی كه جمعی از این منافقین كارهای سازمان یافته كردند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به سراغشان رفت. در قضیه مسجد ضرار، منافقان قصد ایجاد مركزی برای خود داشتندو با خارج از نظام اسلامی - یعنی با كسی كه در منطقهی روم بود؛ مثل ابوعامر راهب - ارتباط برقرار كردند و مقدّمه سازی كردند تا از روم علیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) لشكر بكشند. در این زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به سراغ آنها رفت و مسجدی را كه ساخته بودند، ویران كرد و سوزاند و فرمود این مسجد، مسجد نیست؛ اینجا محلّ توطئه علیه مسجد و علیه نام خدا و علیه مردم است.
هنگامی كه یك دسته از منافقین، كفرشان را ظاهر كردند و از مدینه رفتند و در جایی لشكری درست كردند؛ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با آنان مبارزه كرد و فرمود اگر نزدیك بیایند، به سراغشان میرویم و با آنها میجنگیم؛ با اینكه منافقین در داخل مدینه هم بودند و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با آنها كاری نداشت.
بنابراین با دشمنان دسته سوم، برخورد سازمانیافته قاطع؛ اما با دسته چهارم، برخورد همراه با ملایمت داشت؛ چون منافقان سازمان یافته نبودند و خطرشان، خطر فردی بود. پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) با رفتار خود، غالباً آنان را شرمنده میكرد و افکار عمومی، علیه آنان میگردید.
5. تمایلات نفسانی، خودخواهی ها، میل به انحراف، میل به گمراهی و لغزش هایی كه زمینه آن را خود انسان فراهم میكند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با این دشمن هم سخت مبارزه كرد؛ منتها مبارزه با این دشمن، به وسیله شمشیر نیست؛ به وسیله تربیت و تزكیه و تعلیم و هشدار دادن است؛ لذا وقتی كه مسلمانان با آن همه زحمت از جنگ برگشتند، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود شما از جهاد كوچكتر برگشتید، حالا مشغول جهاد بزرگتر شوید. آنجایی كه این لشكرِ دشمن درونی به انسان حمله كرد و درون انسان را تهی و خالی کرد، راه منحرف خواهد شد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) با این دشمن هم مبارزه كرد.
افزودن نظر جدید